«اندر حکایتِ حکمرانی دشمن‌یار»
جمعه 17 مرداد 1404 - 10:17:21

زهره رحیمی 

هاینریش بل نوشت که پس از هیتلر، غیر از بلاهایی که بر سر کشور و زیربناهایش آمد؛ یک نابودی هولناک رخ داد و آن، خیانت به کلمات بود. واژگان شریفی که دیگر معنا نداشتند و پوچ، مسخره و تهی شدند. شاید کلماتی مانند آزادی، آگاهی، شرافت، پیشرفت و عدالت.*
همسو با این واقعیت دردناک در حد ظرفیتِ این یادداشت، به ابعاد وسیع نابودگری در جوامع مشابه، نکاتی را اضافه کنم. 
در پی دهه‌ها استبداد نهادینه، سلب هرگونه آزادی، دست‌اندازی به بدیهی‌ترین حقوق خصوصی و عمومی افراد و سیطره فساد، اتفاق هولناک دیگری هم می‌افتد و آن بهم‌ریختگی و عقیم‌شدن اصول و قواعد حیاتبخش و عمومی زیست‌اجتماعی بشر است. آن هنگام که تمامی سازوکارهای پویایی زندگی اجتماعی مختل، ناکارآمد، نازا و ناکام می‌مانند.
«چو کوشش نباشد، تن زورمند/ نیارد سر از آرزوها بلند»
 
«که اندر جهان، سودِ بی‌رنج نیست/ کسی را که کاهل بود، گنج نیست»

«ارزش انسان ز علم و معرفت پیدا شود/ بی‌هنر گر دعوی بی‌جا کند رسوا شود.»

«از همت بلند، بدین مرتبت رسید/ هرگز به مرتبت نرسد، مردم دنی»

«صبر کن بر تلخکامی‌ها که آخر روزگار/ چشمه‌سارِ نوش سازد بوسه‌گاهِ نیش را»

آری، برخلاف آموزه‌های ارجمندی که عمری از زبان بزرگان، شعرا، فلاسفه، اهالی قلم و فضل و علم آموختیم. اصول و قواعد باشکوهی چون تلاش، شکیبایی، ادب، دانش، شرافت و سلامت‌نفس از کارکرد اجتماعی خویش می‌افتند، و این نازایی و عقامت، ابتدا در روابط و مناسبات اجتماعی و سپس در مناسبات زیست شخصی هم، چهره زشت خویش را می‌نمایاند. 
دیگر، موفقیت، نتیجه تلاش نیست و کوشش‌های خالصانه و مستمر به بار نمی‌نشینند. دیگر ثمره شکیبایی، دستیابی به گنج نیست و علاوه بر خون‌‌بجگر شدن صابر، لعلی هم از سنگی به کیمیای صبر ساخته نمی‌شود!
بی‌ادبی و نادانی کالای رایج می‌گردد و جلوی چشمان متحیر مودبان، بی‌ادبان و نادانان یک‌شبه ره صدساله می‌پیمایند.
در سپهری که استبداد، فساد و تحجر سیطره پیدا کنند. قواعد به سمتی می‌چرخد که؛ مردمان دَنی به مرتبت رسند و بلندهمتی و شرافت، صفتی نایاب و بی‌حاصل است تا تنها صاحبانش را در خلوت خویش، به افتخاری خیالپردازانه بکشاند. دانش و فهم، مایه رنج تو گردد، آنچنان که روزی هزار هزار بار آرزو کنی که کاش در جایگاه نادانان بودی.
بذر صبر و امید و اراده در اراضی بایر این سرزمینِ عقیم از ارزشها، حتی اگر صد جوانه هم بزند اما دیری نپاید که جملگیِ جوانه‌ها بسوزند و خاکستر شوند!
آری، در اقلیمی که سیستم‌هایش در ستیز دائمی با شایستگی‌ها و توانمندی‌ها جان می‌گیرند و از دنائت و ابتذال ارتزاق می‌کنند.
نه تنها واژگان شریف، همگی به تلی از آشغال بدل می‌شوند که اصول زندگی و قواعد آدمیت، زمینگیر و لاطائل می‌شود.
در چنین جامعه‌ای، مهربانی، صبر، کوشش، ادب، دانش، شرافت، نیک‌سیرتی و دیگرخواهی نه عاملانش را کامیاب می‌کند و نه قدرت و‌ظرفیت زیباسازی و بهسازی محیط را دارد.
و از آنجاییکه یک جامعه‌ی خوب و سازنده بر مدار همین قواعد و ارزش‌ها، سکان پیشروی و بهبود را در دست می‌گیرد. در سایه مرگ و ناکامی‌شان، عاقبتش قابل‌حدس است.
لذا مردمانِ آن سرزمین نگون‌بخت‌ اگر نیک بفهمند چه مصیبتی بر آنان می‌رود، بسیار بیش و پیش از «نان و نام» به سوگواری نشینند و عاملان این وضعیت را به آسانی در نمی‌گذرند و تاب نمی‌آورند که این وخامت گسترده، به تباهی اجتماعی ِمطلق، برگشت‌ناپذیر و ابدی بینجامد.


http://eradehmellat.ir/fa/News/6172/«اندر-حکایتِ-حکمرانی-دشمن‌یار»
بستن   چاپ