نواختن سرنا از سر گشاد آن
سه شنبه 1 مهر 1404 - 01:00:46

افشین فرهانچی

دکتر بیژن عبدالکریمی، فیلسوف و اندیشمند معاصر ایرانی، در سال 1342 در تهران چشم به جهان گشود. او تحصیلات خود را در رشته فلسفه در دانشگاه تهران آغاز کرد و سپس با اخذ دکترا از دانشگاه مسلمان علیگر هند مسیر آکادمیک خود را ادامه داد. عبدالکریمی سال‌ها به عنوان استاد فلسفه در دانشگاه آزاد اسلامی تدریس کرد و در این مدت با ترجمه و شرح اندیشه‌های فیلسوفانی چون هایدگر و نیچه، جایگاهی ویژه در فضای فکری ایران یافت. آنچه او را از بسیاری متفکران معاصر متمایز می‌کند، نقد صریحش بر پروژه «اسلامی‌سازی علوم انسانی» و اصرارش بر دوری از نگاه صرفاً ایدئولوژیک به فرهنگ و دانش است. او همواره بر ضرورت بازاندیشی در نسبت میان سنت و مدرنیته، توجه به میراث تاریخی و فرهنگی و، در عین حال، گفت‌وگوی جدی با اندیشه‌های جهانی تأکید داشته است. اخراج او از دانشگاه در سال 1400 واکنش‌های فراوانی در محافل علمی و اجتماعی برانگیخت و نشان داد که حضور و غیبت او فراتر از یک جایگاه دانشگاهی، با پرسش‌های بنیادین جامعه ایرانی درباره سرنوشت و آینده‌اش گره خورده است.

در بخش اول ایشان به این موضوع پرداختند که نیروی اصیل تاریخی که بتواند تحول ایجاد کند، چگونه نیروئی است و برای این نیرو خصائصی چون داشتن آرمان، قدرت اجتماعی، شبکه مناسبات اجتماعی، سنت تاریخی و داشتن قهرمان برشمردند. ایشان در انتهای این بخش نتیجه گرفتند که در ایران امروز فقط حزب الله در معنای عام آن و گفتمان انقلابی تشیع این خصوصیت را دارد و لذا آنها توانایی ایجاد تحول و اثرگذاری را دارند. از این رو، اگر کسی می‌خواهد وارد “تاریخ اثرگذاری” شود، لازم است با این گفتمان ارتباط برقرار کند.
در بخش دوم به سناریوهای پیش روی کشور در جدال میان ایران با آمریکا و اسرائیل پرداختند و سه سناریو را تصویر کردند: اول، مذاکره و تسلیم بی‌قیدوشرط در برابر هژمونی غرب؛ دوم، ادامه شرایط فعلی و روبرو شدن با غرب در حالیکه دوقطبی در کشور حاکم است؛ و سوم، مقاومت همه‌جانبه همراه با همدلی و حمایت از حاکمیت ملی. ایشان در انتهای این بخش نتیجه گرفتند که دو سناریو اول منجر به شکست و فروپاشی ایران می‌گردد و فقط در حالت سوم است که می‌توان از این گردنه تاریخی عبور کرد. ایشان اصلاح‌طلبان و بخش وسیعی از روشنفکران را در ذیل طرفداران سناریو اول طبقه‌بندی کردند.
من با مقدمه و متن هر دو بخش صحبت‌های ایشان هم‌داستان و هم‌دل بودم، گرچه مطمئناً تفاوت‌هایی در تحلیل و مصداق با ایشان داشتم؛ اما نکته اصلی و مهم این است که با هر دو نتیجه‌گیری ایشان سر ناسازگاری دارم. ایشان در هر دو بخش، موضوع را خوب حلاجی و تحلیل فرمودند، ولی در نتیجه‌گیری مصادره به مطلوب می‌نمودند و اصرار داشتند که سرنا را از سر گشادش بنوازند. ایشان التفاتی نیز به سوالاتی که من به صورت مکتوب قبل از جلسه پرسیده بودم، نکردند.
بدرستی، نیروی اصیل تاریخی، نیرویی است با همان خصوصیاتی که ایشان می‌فرمایند. در چند دهه قبل نیز این نیرو از قدرتمندترین نیروهای عرصه سیاسی ایران بود و از این رو توانست طومار نظام پادشاهی 2500 ساله را بپیچد؛ ولی معنایش این نیست که سایر نیروهای دیگر اصیل یا صاحب قدرت یا تأثیرگذار نیستند. جنبش‌های عدالت‌محورانه، جنبش‌های طبقاتی، جنبش‌های مذهبی غیرشیعی، جنبش‌های قومی، جنبش‌های زنان و حتی جنبش محیط‌زیستی نیز اکنون اصالت و سنت‌های خاص خویش را دارند. ممکن است گستره و سابقه آن‌ها در مقابل جنبش مورد نظر دکتر عبدالکریمی کمتر باشد، اما این نشان بی‌اصالتی و بی‌اثری آن‌ها نیست. همین جنبش انقلابی شیعی نیز، گرچه ریشه در درازنای تاریخ دارد، در شکل جدیدش چندین دهه است که بروز و نمود یافته است. در سال‌های اخیر بسیاری از این جنبش‌ها توانسته‌اند شبکه‌های ارتباطی و هویتی خویش را بازیابی کنند و به رقیبی قدرتمند در برابر جنبش قالب تبدیل شوند. لذا منحصر نمودن کنش‌ورزی در ذیل گفتمان انقلابی شیعه به‌عنوان تنها مسیر ممکن، بسیار خطاست. طبیعی است که هر جنبش و جریانی باید در ظرف زمان و مکان خویش بیاندیشد و مقتضیات لازم، خصوصاً در برابر گفتمان‌های رقیب، در نظر بگیرد. این امر بدیهی است که هنوز جنبش انقلابی شیعی در ایران و منطقه یکی از قدرتمندترین و اثرگذارترین جنبش‌های موجود است.
در بحث دوم ایشان نیز، من به عینه می‌بینم که مذاکره در شرایط فعلی چیزی جز تسلیم بی‌قیدوشرط نیست و فقط راه سوم می‌تواند ما را از این مسیر سخت و باریک عبور دهد. ولی راه سوم، یعنی مقاومت همه‌جانبه، همدلی و حمایت از حاکمیت ملی، لوازمی دارد که حاکمیت و دولت حتی درصدی از آن را رعایت نمی‌نمایند. بخش بسیار وسیعی از مردم ایران و حتی ایرانیان خارج از کشور با ما هم‌داستان و هم‌نظر هستند که لازم است در برابر سلطه و سیادت غرب و برتری‌جویی آن‌ها مقاومت نمود؛ مسئله این است که ما پیشاهنگان این مقاومت در حاکمیت را صالح و شایسته و در این مسیر نمی‌بینیم. ما آنقدر بالغ و عاقل شده‌ایم که افسارمان را به دست ساربانانی که مداوماً بر ما شلاق می‌زنند، ندهیم. حکومت اگر مقاومت مردمی در برابر هژمونی غرب را می‌طلبد، باید آستین بالا زند و شرایط را فراهم کند و البته بپذیرد که اشتباهات بسیاری در چند دهه اخیر داشته است. بارها نیز در این مورد دلسوزان، وطن‌دوستان و علاقمندان ایران تذکر و راهکار داده‌اند. جناب عبدالکریمی نیز باید تیغ تیز نقدشان را نه متوجه روشنفکران مستأصل و مردم درمانده کنند، بلکه حکومت‌گران و متولیان امر را به تدبر، تعمق و تغییر مسیر دعوت نمایند.
در نهایت باید گفت که «نواختن سرنا از سر گشاد آن» تمثیلی است از وارونه دیدن واقعیت‌ها. جامعه ما امروز نیازمند گفت‌وگویی بی‌پرده و صریح میان نیروهای فکری و سیاسی است؛ گفت‌وگویی که در آن نه تنها صدای گفتمان غالب شنیده شود، بلکه پژواک همه جنبش‌ها و جریان‌های فکری نیز فرصت بروز و طرح یابند. هیچ ملتی با تک‌صدایی و حذف دیگران به بلوغ نمی‌رسد. آینده ایران نه در تسلیم مطلق است و نه در مقاومت کور؛ بلکه در ایجاد تعادلی عاقلانه میان دفاع از استقلال و پذیرش الزامات جهانی است. چنین امری تنها زمانی محقق می‌شود که حاکمیت خود را در آیینه‌ی نقد ببیند و مردم را نه ابزاری برای بقا، بلکه شریکی برای ساختن فردا تلقی کند.
شاید آنچه امروز بیش از هر چیز ضرورت دارد، بازاندیشی در شیوه حکمرانی و بازیابی اعتماد عمومی است؛ چراکه بدون این سرمایه اجتماعی، حتی اصیل‌ترین نیروی تاریخی نیز ناتوان خواهد بود. جامعه ایران، جامعه‌ای زنده، پویا و پرظرفیت است؛ تنها کافی است گوش شنوایی برای شنیدن تنوع آواهایش وجود داشته باشد.

پی‌نوشت: سه سوال از دکتر بیژن عبدالکریمی
1. افراد بسیار زیادی در جامعه ایران، چه در سطح روشنفکران و چه در سطح عموم جامعه، تفکر و اندیشه مبارزه با تسلط و هژمونی غرب را دارند؛ اما حاضر نیستند در شرایط فعلی کشور و تحت مدیریت بسیار ناکارآمد حکومت، در همراهی و تحت مدیریت مدیران فعلی، دست به این مبارزه بزنند. چراکه به عینه ناتوانی رهبران و مدیران را می‌بینند. از طرفی حاکمیت نیز ایشان را فقط به عنوان سربازان صفر تلقی می‌کند و در هیچ شرایطی ایشان را در فرایند مبارزه، همراه و برابر نمی‌بیند. شما در این مورد چه نظری دارید؟
2. فرایند توسعه متوازن، همه جانبه و با سرعت مناسب که جبران عقب‌ماندگی‌های ما را بنماید بسیار سخت و دشوار است. حاکمیت در این مورد به دلایل مختلف حاضر نیست تمام آحاد جامعه را در این فرایند شریک نماید. شما بیشتر لبه تیز انتقادتان را متوجه روشنفکران و مردم کرده‌اید؛ در حالیکه حاکمیت توان ایجاد این مشارکت را نداشته است یا تمایلی به انجام آن ندارد. قاعدتا در این مورد حاکمیت باید مقصر اصلی قلمداد شود و تغییر رویه دهد. در این مورد نظر شما چیست؟
3. بسیاری از ارزش‌های انسانی جهان‌شمول در بین متولیان حکومت و دین، به عنوان ارزش‌های غربی شناخته می‌شود و به این بهانه مورد تعریض و بی‌محلی قرار می‌گیرند. در حالیکه تمام آنها پیشینه‌ای تاریخی در همین حوزه تمدنی خود ما دارند. ارزش‌هائی نظیر آزادی، عدم تبعیض، مدارای مذهبی یا مهرورزی. در این مورد شما چه دیدگاهی دارید؟


http://eradehmellat.ir/fa/News/7211/نواختن-سرنا-از-سر-گشاد-آن
بستن   چاپ