فاطمه امامی
وای دلم باران در پاییز میخواهد
باران نقطه شروعی برای رفتن به خواب است.
دلم میخواد در خت گردوی باغچه خانه، برگهایش بیفتد.
وقتی درخت زردآلوی خانه هنوز بیدار است سنجاقک فکر میکند باید در پاییز هم برقصد.
کلاغ را دیدم دانه در خاک میگذارد او برای پاییز آماده میشود ولی راهش را گم کرده میبیند درخت گردو هنوز برگ تازه میدهد.
گل یاس در باغچه، تابستان برگ نداشت در پاییز سبز شده او فکر می کند باید دوباره گل بدهد.
گربههای خانه نمیدانند بخوابند یا باید بزایند.
درخت سیب خانه ما هر سال بعد از بهار آفت میزند الان در پاییز هم آفت میزند، آفت ها هم راه زایش را گمکردهاند.
وای چقدر دلم باران با هوای سرد پاییزی میخواهد.
درخت انار شهر سهراب هنوز حس سرما نکرده اگر سرما نبیند انار، بر درخت جاودانه خواهد شد.
بدجوری به صدای گاو بانکی مارال عادت کردم اگر سرد نشود آوازش را گم خواهد کرد؟!
دلم باران با سوز پاییزی میخواهد.
دلم خوابی شیرین برای هر موجود زندهایی میخواهد.
وای بر روزی که هیچ چیز و هیچ کس نخوابد و باران نبارد.
من از روزی که سنجاب فندق را در خاک پنهان نکند و کلاغ، گردو را در خاک ننهد و شتهها بر روی درخت انار هنوز جولان دهند و خرس به خواب زمستانی نرود، میترسم!
من باز هم پاییز پر باران و سرد را دوست دارم، اگر بیاید همه چیز زیبا، مثل قبل خواهد شد.