علیرضا مقدم
در هر جامعهای، تغییرات بنیادین نه از رأس هرم بلکه از میان بدنهی اجرایی شکل میگیرد. در ایران امروز، این واقعیت تلخ به وضوح قابل مشاهده است: هر دولت یا سیاستی که بر روی کاغذ، به لحاظ نظری، درخشان باشد، در عمل با انبوهی از مدیران و کارمندان میانی روبرو میشود که نه انگیزه دارند، نه ابزار و نه گاهی دانش کافی برای اجرای آن سیاستها. نتیجه آشکار است: اصلاحات نیمهتمام، برنامههایی روی کاغذ و وعدههایی که فقط توقعات مردم را به جای اجابت بیشتر میکند!
«انقلاب وسطی» یا همان «انقلاب در لایههای میانی» دقیقاً به همین نقطه اشاره دارد. ایده ساده اما جسورانه است: تا زمانیکه کارمندان و مدیران میانی توانمند، پاسخگو و شایسته نباشند، هیچ اصلاحاتی در رأس قدرت نمیتواند به نتیجه برسد. این طبقه میانی است که تصمیمات و برنامهها را عملیاتی میکند، حلقه پیوند بین سیاستگذاران و جامعه است و در عمل، سرنوشت شهروندان را رقم میزند. بیانگیزگی، فساد، دلالصفتی و بیسوادی این لایه، مهمترین سد راه هر تحول واقعی در کشور شده است.
این کتاب تلاش میکند تا پرده از این واقعیت بردارد و راهکارهای عملی و نظری برای بازتوانی مدیران میانی ارائه دهد. ما شاهد ادارات و وزارتخانههایی هستیم که در ظاهر کار میکنند، اما در واقع با پروندههای ناتمام، تصمیمهای نیمهتمام و سیستمهای ناکارآمد، هر روز فرصتی برای توسعه از دست میرود. حتی کوچکترین اصلاحات اجتماعی، اقتصادی یا آموزشی بدون حمایت و توانایی این طبقه، محکوم به شکست است.
در این مسیر، توجه ویژه به «طبقه متوسط» ضروری است. این طبقه نه تنها ستون فقرات اقتصادی و اجتماعی کشور است، بلکه عمده مدیران میانی نیز از همین طبقه برآمدهاند. بنابراین «انقلاب وسطی» همزمان دو هدف را دنبال میکند: تقویت شایستگی، انگیزه و پاسخگویی مدیران میانی و احیای نقش طبقه متوسط بهعنوان پیشران توسعه ملی. این دو اقدام به هم پیوسته، میتواند موتور واقعی تغییر در ایران را به حرکت درآورد.
چرا تاکنون چنین تحولی محقق نشده است؟ پاسخ ساده اما تلخ است: ساختارهای اداری و بروکراسی فعلی، میراثی از مدلهای قدیمی است که با فرهنگ سازمانی ناکارآمد، حقوق و مزایای نامناسب و کمبود شفافیت، رشد فساد و بیانگیزگی را تشویق میکند. تغییر دولتها تنها سطح ظاهری این مشکل را لمس میکند؛ در حالی که هسته بحران در بدنهی میانی باقی میماند. حتی برنامههای عالی اقتصادی و طرحهای رفاهی، اگر از این حلقه عبور نکنند، بیاثر خواهند ماند.
این کتاب، بر اساس تجربههای میدانی، مصاحبهها، مطالعات موردی و پژوهشهای طولانی، تصویری روشن از این بحران ارائه میدهد. روایتها و دادهها نشان میدهد که بیانگیزگی و فساد نه تنها به زیان دولتهاست، بلکه به زیان شهروندان و اقتصاد ملی تمام میشود. در عین حال، نمونههایی از کشورها و مناطق موفق نیز بررسی شدهاند که چگونه بازتوانی مدیران میانی و بهرهگیری از طبقه متوسط، باعث پیشرفت چشمگیر شده است.
اما «انقلاب وسطی» تنها تحلیل و انتقاد نیست؛ برنامهای عملی نیز دارد. بازتوانی مدیران میانی باید شامل آموزش مستمر، تعریف شاخصهای عملکرد (KPI)، شفافسازی وظایف، تقویت پاسخگویی و ایجاد مکانیزمهای مردمی کنترل باشد. طراحی پایلوت در چند وزارتخانه یا اداره کل، سنجش اثر و سپس تعمیم ملی، مسیر پیشنهادی برای تحقق این انقلاب است. این نه تنها یک پروژه اداری است، بلکه یک پروژه اجتماعی و اخلاقی برای احیای اعتماد عمومی و بازگرداندن امید به جامعه ایرانی است.
در نهایت، «انقلاب در لایههای میانی» یعنی باور به این حقیقت که هیچ تغییر واقعی بدون بازتوانی بدنه میانی ممکن نیست. این انقلاب نه به معنی شورش یا بحران، بلکه به معنای بازتعریف شایستگی، پاسخگویی و اخلاق حرفهای است. هر تصمیمگیرندهای، از رئیسجمهور تا مدیر میانی یک اداره، باید بداند که تحول واقعی از همین نقطه آغاز میشود و تنها کسانی که جسارت شروع آن را دارند، میتوانند تاریخساز شوند.
پیشدرآمد این کتاب، خواننده را دعوت میکند تا با نگاهی تازه، مشکل اصلی ایران را درک کند و آماده شود برای همراهی با راهکارهای عملی و نظری که در فصلهای بعدی ارائه خواهد شد. «انقلاب وسطی» نه شعار است و نه ایدهای رویایی؛ بلکه یک ضرورت ملی برای ایران امروز است، برای مردمی که سالها در انتظار تغییر و امید به سر میبرند و برای مدیریانی که باید از خواب بیدار شوند و به جایگاه واقعی خود بازگردند.