طبقات ناراضی در جدال با سرمایه‌داری
شنبه 10 آبان 1404 - 21:21:20

علیرضا مقدم 

پیش از آن‌که بخواهیم از سرمایه‌داری بگوییم ، باید بدانیم دقیقا از از چه حرف می‌زنیم. چرا که باید به تمایز بین «سرمایه‌داری» و «نوکیسگی» اشاره کنیم. سرمایه‌داری حاصل کار، زمین، و انباشت نسل‌هاست؛ ثروتی که آرام و پیوسته از دل تولید برمی‌خیزد. 
اما نوکیسگی، فرزند نامشروع رانت و رابطه است؛ پولی که ناگهان به دست می‌آید و همان‌قدر سریع هم اخلاق را می‌بلعد.
خودنمایی می‌کند و در مقابل طبقه فقیر صف بندی ایجاد می کند !
در واقع  تفاوت ذاتی این دو، تفاوت تمدن و تصادف است.

با این حال، در ذهن طبقات فرودست، هر دو یکی‌اند! فقیرِ امروز، چه در کارخانه و چه در خیابان و ادارات سرمایه‌داری را زالو می‌بیند. چرا؟ چون تجربه‌اش از سرمایه، نه در تولید بلکه در انحصار است. او  کارآفرین صبور را نمی‌بیند، بلکه مدیر رانتی و دلال سفته‌باز را مشاهده می کند! همان کسی او را می شناخت که وضعیتی مشابه خودش داشت !
در چنین شرایطی و چنین جامعه‌ای، سرمایه از چهره‌ی انسانی‌اش جدا می‌شود و به هیولایی بی‌چهره بدل می‌گردد؛ همان «سرمایه»‌ای که مارکس آن را قدرتی مستقل از انسان می‌دانست.

اما نارضایتی امروز فقط اقتصادی نیست، بعدی اخلاقی نیز دارد ، زیرا که جامعه احساس می‌کند راه‌های مشروع پیشرفت بسته شده است و ثروت، دیگر پاداش کار نیست، بلکه نتیجه‌ی نزدیکی به قدرت است. این احساس، ریشه‌ی مشروعیت هر نظام اقتصادی را می‌سوزاند. انسان فقیر اگر باور کند که زمین بازی منصفانه است، فقر را موقتی می‌بیند؛ اما وقتی عدالت از میان می‌رود، فقر به تحقیر بدل می‌شود. و خود را قربانی این بازی کثیف می یابد ، بنابراین طبیعی است که به هر شکل و صورتی به جنگ با سرمایه داری برخیزد !

در قرن بیستم، دموکراسی‌های صنعتی با ابزارهایی چون مالیات تصاعدی و بیمه‌های اجتماعی، سرمایه‌داری را مهار کردند. اما از دهه‌ 1980 به این‌سو، با موج نئولیبرالیسم، دوباره توازن برهم خورد. جهانی‌سازی، خصوصی‌سازی و آزادی بازار، اگرچه رشد آورد، اما نابرابری را عمیق‌تر کرد. همان موقع بود که توما  پیکتی هشدار داد که بازده سرمایه، از رشد اقتصاد پیشی گرفته؛ یعنی پول برای خودش پول می‌سازد، بی‌آنکه ضرورتی به کار و تولید باشد. این همان نقطه‌ای است که نارضایتی از طبقه به احساس بی‌معنایی بدل می‌شود.

در جوامع رانتیِ ما، سرمایه‌داری بیشتر نامی پوشاننده برای رانت‌خواری است. نظام اقتصادی نه شفاف است، نه رقابتی، و نه قابل پیش‌بینی. سرمایه‌دار واقعی، که با کار و دانش پیش می‌رود، دیده نمی‌شود؛ اما نوکیسه‌ی پر سر و صدا در مرکز صحنه است. و چون مرز میان این دو در ذهن مردم پاک شده، نفرت از سرمایه‌داری در کل فوران می‌کند.

مشکل، البته فقط در ساختار نیست. هر شهروند مدرن، به نحوی، شریک این بازی است. ما در شبکه‌ای از مصرف، تبلیغ و مقایسه زندگی می‌کنیم. درون هر یک از ما سرمایه‌داری کوچکی خانه دارد که با حرص، خرید، و رقابت زنده می‌ماند. شاید مبارزه‌ی واقعی از همین‌جا آغاز شود: از مهار سرمایه‌دار درون، از بازگرداندن ارزش به کار و معنا به زندگی.

سرمایه‌داری، نه دشمن است و نه ناجی. همان‌قدر که می‌تواند ویران‌کننده باشد ،  می‌تواند بسازد. مسئله این است که چه کسی افسار آن را در دست دارد: انسان یا هیولای طمع؟
شاید وقت آن رسیده باشد که از نفرت دست بکشیم و به بازتعریف فکر کنیم. اقتصاد را باید به خدمت زندگی بازگرداند، نه زندگی را به خدمت اقتصاد. این شاید نخستین گام طبقات ناراضی برای بازپس‌گیری کرامتشان باشد.
کرامتی لگدمال شده که تنها مقصر ان سرمایه داری نیست و چون هر معلول پیچیده ای ، علت های متفاوت و پیچیده دارد .


http://eradehmellat.ir/fa/News/7237/طبقات-ناراضی-در-جدال-با-سرمایه‌داری
بستن   چاپ