فلسفه زیسته در زندگی علمی و عملی دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی
اتّحاد هستی و اندیشه
دوشنبه 29 فروردين 1401 - 12:46:45

پرسشگر است و می‌پرسد، سقراط گونه، حتی در هنگام خطاب، شیوه اوست که در میان خطابش برای اینکه مخاطب را همراه خود کند، گاه او را در مقابل پرسشی قرار می‌دهد و البته خود به آن پرسش پاسخ می‌گوید تا مخاطب، مقدمه و استدلال او را تأیید کند.
فیلسوف است، نه اینکه فقط تاریخ فلسفه و اَعلام آن را بشناسد، فلسفه می‌ورزد، چنان‌که می‌پرسد، از هستی می‌پرسد و از مشتقات و لوازم آن، از هستی اندیشه، معنی، علت و علیت، زبان، عرفان، خدا و ... .
هستی او اینک، در 88 سالگی، شده پرسش‌هایش. چنان نام‌آشنا و محبوب گردیده که مدام در حال اظهارنظر و پاسخ به شاگردان و دوستداران است. پرسش‌وپاسخ و گفتگو و دیالوگ سراسر وقت و زمان او را گرفته. حتی در خلوتش نیز با گذشتگان فلاسفه و زعما گپ می‌زند. به‌واسطه آثارشان آن‌ها را فرا می‌خواند و در سواد سطور و بیاض میان سطور در پی آنچه می‌طلبد، مؤلف را به زیر اخیه پرسش می‌کشد.
بهار بود و موسم شکوفایی گل که گل تازه تفکر و پرسشگری او نیز شکفت و عیان شد. در فروردین‌ماه سال 1395، کتابی از او که مانند دو کتاب قبلی‌اش دیگر تقریر و تحریر و تبیین تاریخ و اندیشه فلسفه نبود، منتشر شد. نام کتاب، خود به بداهت سخن می‌گوید و هم دغدغه‌های او را فرامی‌خواند تا به گفتگو با او بنشینند؛ “پرسش از هستی یا هستی پرسش”.
هستی و دغدغه آن و پرسش از این دغدغه کار فیلسوف است که فیلسوف با تحیر در هستی فیلسوف است و در زمره مشغولان به فلسفه. درنتیجه آنکه دغدغه هستی و در سیطره فهم آوردن آن را دارد، با دیدن این نام بر کتاب به مکالمه با آن فراخوانده می‌شود. چنان‌که مؤلف نیز در معرفی اثر گفته (1) و هر آنکه از نزدیک با او معاشر بوده می‌داند که چنین پرسش و چنین دغدغه‌ای مسئله روزمره دینانی است و زیست او را فراگرفته است. مؤلف این اثر، آنچه سال‌ها از تاریخ سیر اندیشه و مواجهات اندیشمندان خوانده، فهمیده و تدریس کرده را به کار گرفته تا به‌غایت فکری مطلوبش برسد.
استاد دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، مؤلف این اثر، در چهارده فصل که هر یک را قبلاً در زنجیره تفکر و مداقه‌اش، در آثار گذشته‌اش، متجلی نموده و تبیین کرده بود. گرچه چنان‌که خود او در حدیث “نفس خود” (2) نیز گفته، هیچ پیدا نیست که این، پایان پرسش و حصول پاسخ اتم و اکمل باشد چرا که انسان هستی‌مند است و هستی بی‌پایان. لاجرم هستی او که اندیشه زیسته اوست اینجا و در این “آن” این‌گونه و با این پاسخ ختم شده؛ انسان یعنی هستی و تجلی آن و ذات انسان یعنی اندیشه. اندیشه با پرسش به حرکت می‌افتد تا بی‌نهایت. همین پرسش، هستی انسان است، انسان که از هستی می‌پرسد خودِ هستی، پرسش است.
به این کتاب انتقاد می‌کنند که مؤلف مباحث را ارجاع نداده. هم‌سخنی ثواب گفته‌اند و هم نه. البته او، به‌خصوص در این اثر بسیار کم ارجاع داده اما ارجاع تمام استدلال‌ها و مباحث روی جلد کتاب هست. ارجاع تمام آن‌ها نام غلامحسین ابراهیمی دینانی است. اگرچه این انتقاد از دو جهت ثواب و وارد است. اول آنکه گرچه مؤلف در دیگر آثارش مطالب استفاده‌شده در این کتاب را تنقیح نموده اما باید توجه داشت که لزوماً خواننده این اثر، همراه و مخاطب همیشگی مؤلف نخواهد بود؛ بنابراین روا بود به استدلال‌ها و مقدمات مدعای این اثر که مؤلف بر پایه آن‌ها سخن گفته ارجاع داده می‌شد. بایسته بود که رسم دانشگاهی ارجاع‌دهی رعایت می‌شد تا از این رهگذر ردیابی تفکرات، دلایل و مقدمات سخن مؤلف نیز میسر می‌شد و فهم قصد و غرض او نیز آسان می‌گردید.
از دیگر جهت، در متن به آثار و اقوال دیگران اشاره مستقیم شده ولی منبع آن مشخص نشده. چندین شعر در متن به‌کاررفته که حتی نام شاعر نیامده. از نظرات و نظریه‌هایی سخن گفته شده و از حکمایی نقل‌قول شده که یا نامی از آن‌ها نیست یا مانند ویتگنشتاین، اگر هم هست، مشخص نشده این نقل مستند به کدام سند است؛ بنابراین، از این جهات می‌توان گفت نقد بر ارجاعات استاد دینانی رواست و به جا.
البته باید توجه داشت که این اثر نویسنده، همانند آثار قبل از آن، کتابی از جنس آثار قبلی او و اثری دانشگاهی نیست. بلکه این اثر در پی احراز یک مقصد فکری، از تفکرات صاحب‌نظری مسلم و استادی تمام صادرشده و چنان‌که گفته شد، نویسنده خود مرجع آن است.
از خرده‌گیری‌های علما که گاه درصدی از آن وارد نیز هست که بگذریم، محتوا و مطلب اثر، خود موضوع مهمی است و سبک نگاه و نگارش مؤلف در آن، البته باتوجه‌به سیر فکری که آن را پدید آورده بسی مهم‌تر.
اگر بخواهیم در یک‌کلام، مختصر و مفید مدعای کتاب و مقصود آن را گزارش کنیم ساده‌ترین کار این است که بگوییم موضوع آن تبیین اتحاد عاقل و معقول است و تمام؛ اما زبان و روش اثر با این بیان ناگفته می‌ماند.
گرچه خاستگاه فکری نویسنده تفکر سنتی است اما نگاه تیزبین و مسئله‌محور او و البته دغدغه‌مندی او به‌علاوه آشنایش با روش دانشگاهی و رسمی سبب شده در بدو امر و در ابتدای مواجهه با اثر، روش اگزیستانسیالیست‌ها و در صدر آنان هایدگر به ذهن آید. اگرچه خود مؤلف در جلسه رونمایی کتاب نیز اعتراف کرده، این اثر در موضوع و مسئله با هایدگر و اگزیستانسیالیست‌ها اشتراک دارد.
اگرچه این کتاب بخشی با عنوان مقدمه ندارد اما فصل اول آن تا حدود زیادی تکلیف خواننده را روشن می‌سازد و شاید بتوان گفت فصول بعد کتاب جملگی چکش‌کاری مدعای اصلی کتاب در فصل اول هستند. در عباراتی چون این، غرض مؤلف بیان‌شده:
((از هستی بدون اندیشه و از اندیشه بدون هستی چگونه می‌توان سخن به میان آورد؟ هر جا هستی هست اندیشه نیز هست و البته تا آنجا که اندیشه می‌رود، هستی نیز از آن جدا نیست.)) (3)
گزاف نیست اگر ادعا کنیم لب مطلب کتاب در همین نقل‌قول از آن هویدا گردیده. گرچه نام کتاب جمله‌ای شرطی است و در ظاهر قصد دارد میان پرسش از هستی و هستی پرسش یکی را برگزیند، اما درواقع مدعای واقعی آن اتّحاد و یگانگی این دو است و مابقی فصول اثبات، تبیین و توضیح لوازم، مشتقات و مقوّمات این ادعا. به‌عنوان‌مثال در فرازی از کتاب به‌واسطه آنکه علم و آگاهی مشتق از اندیشه‌اند چنین می‌خوانیم:
((ظرفیت وجودی انسان همان ظرفیت آگاهی اوست و در اینجا دوباره به این مسئله مهم می‌رسیم که وجود و آگاهی همواره هم‌تراز و همراه هستند و اندیشه هستی با هستی اندیشه، آبشخور واحد و یگانه دارند. اندیشه هستی، بدون هستی تحقق نمی‌پذیرد و هستی نیز بدون اندیشه هستی معنی پیدا نمی‌کند ... چیزی نمی‌تواند از قلمرو آگاهی مطلق بیرون باشد ... هستی و آگاهی با یکدیگر مساوی بوده و دو عنوان برای یک مصداق شناخته می‌شوند. معنی این سخن آن است که هستی همان آگاهی است و آگاهی نیز همان هستی به شمار می‌آید)). (4)
به همین سیاق، در ادامه، مؤلف محترم، دیگر مشتقات اندیشه را مساوی و مترادف هستی می‌نمایاند و یا ملزومات این مدعا را اثبات می‌کند. چنان‌که در عبارت نقل‌شده بالا نیز آمد، ازآنجاکه هستی، بدون اندیشه هستی معنی پیدا نمی‌کند، مؤلف در فصل بعد کتاب به تبیین چیستی “معنی” پرداخته. در فصل سوم، دو مفهوم “اختیار” و “اراده” به آن جهت که لازمه اندیشه‌ای که در طلب معنی است، هستند، تبیین گردیده و در فصل بعد از آن، نسبت ذهن و جهان کاویده شده تا از جهتی دیگر اتحاد و یگانگی مورد ادعا را به کرسی بنشاند.
چنان‌که مدعا و موضوع کتاب اقتضا می‌کند، برای اثبات این‌همانی هستی و اندیشه، می‌بایست لوازم و مقومات هستی و البته اشتقاقات آن برشمرده می‌شود و اتحاد و یگانگی آن‌ها با لوازم و مشتقات اندیشه نشان داده می‌شود. تا اینجا و با این گزارش مختصر از متن کتاب، شاید همچنان به نظر برسد که با اثری دیگر درباره هستی‌شناسی و شناخت‌شناسی فلسفی مواجهیم اما سیاق استدلال‌ها و نوع نگاه مؤلف در مسیر زندگی فکری‌اش نشان از ماجرایی دیگر دارد.
چنان‌که آمد مؤلف خود نیز به اشتراکش در مسئله با هایدگر معترف است اما در ضمن این اعتراف حساب خود را از مکتب هایدگر جدا کرده و از دیگرگونه بودن راهش با راه و روش اگزیستانسیالیست‌ها سخن می‌گوید. هایدگر نیز در پی نشان‌دادن جایگاه انسان در هستی بود و ازنظر او نیز مفهوم “وجود” منحصراً در مورد انسان به کار می‌رود. موضوع پرسش اصلی هایدگر، هستی است و ازنظر او، به سبب آنکه فهم، تنها و منحصراً در انسان وجود دارد و وضعی وجودی است، ذات انسان در هستی بودنش است.
این نکته، اشتراک دیدگاه دکتر دینانی و هایدگر است اما افتراق این دو بسی پردامنه‌تر است. دینانی اگرچه با فلسفه غرب نیز آشنایی دارد ولی خاستگاه فکری او فلسفه و حکمت اسلامی است و فلسفه وجودشناسی و آنتولوژی در میان فیلسوفان اسلامی نیز رواج بسیار داشته و آن‌ها هستی را عام‌ترین مفهوم از سنخ معقولات ثانویه فلسفی می‌دانند.
افتراق دکتر دینانی با هایدگر و هایدگری‌ها در رویکردشان به وجود است. اگرچه هر دو به دنبال پرسش از هستی و وجودند ولی تاریخ اندیشه‌ای که ازقضا استاد دینانی عمری را در کاویدن آن سپری کرده، از اساس با آنچه اگزیستانسیالیست‌های غرب به‌عنوان ابزاری جهت بازنشاندن جایگاه ازدست‌رفته انسان در هستی به دنبال آن‌اند توفیر فراوان و ذاتی دارد. دینانی از تاریخی سر برآورده که در مکتب حکمی آن، انسان عالی‌ترین موجود زمینی است، در ضمن اینکه در مراتب وجود در پائین این سلسله قرار دارد. درصورتی‌که هایدگر از تاریخ و تمدنی سر برآورده که انسان به‌عنوان سوژه اصلی علم و فلسفه در عرض هستی و در کشاکش و مأنست با آن است.
درحالی‌که هایدگر هیچ‌گاه دغدغه دین در فلسفه‌اش نداشته، دکتر دینانی از ابتدا و بر اساس ناخودآگاه خود راه فهم دین را پی گرفته. او از خردسالی تعلیم علوم دینی را آغاز نموده و در کمال و اوج پختگی، به عالی‌ترین مدارج درسی فهم شریعت نیز نائل شده است (درجه اجتهاد) اما در همین اثنا، به تعقل و تفلسف گرایش یافته چراکه هستی او به‌عنوان انسانی دغدغه‌مند نمی‌توانست فقط با علم کلام و فقه سامان یابد. هستی و وجود او در اندیشه اوست. چنان‌که خود او اذعان کرده پرسش‌های بزرگان حکمت پرسش او نیز بوده به همین دلیل پای در راه آنان نهاده و راه و روش آنان در تفکر را پوییده است.
دکتر دینانی اگرچه همچنان پایبند آنچه از شریعت فهمیده، مانده، اما چنان‌که در این کتاب نیز بدان پرداخته، از حرکت و تقلای صعودی در مراتب وجودی بازنایستاده چراکه اقتضای اندیشه این‌چنین است. چنان‌که در همین کتاب نیز آمده، اندیشه ازآن‌جهت که فراگیرترین مفهوم در کنار هستی است، حدومرزی ندارد و همواره به بالا نظر دارد. به همین دلیل، فهم شریعت، شاید دینانی جوان را مقید می‌نموده باشد اما وجودِ فراتر از آن‌که در ورای شریعت قرار دارد او را به صعود فراخوانده است.
فراز ابتدایی زندگی را به شناخت ظاهر شریعت صرف نمود و پس از آن، به‌محض آنکه روی به علوم عقلی نمود، به دلیل رویکرد روشمند و غایت نگرش، در پی استنباط قواعد و اصول برآمد. از همین رو اولین اثر او که از رساله دکتری‌اش بوده، جمع‌آوری و تدوین قواعد کلی فلسفه اسلامی بود. پیداست که یک ذهن دغدغه‌مند به جمع‌آوری قواعد و اصول آنچه بوده کفایت نمی‌کند. از همین رو به واکاوی ماجرای تاریخی تفکر پرداخت. درحالی‌که همچنان دغدغه اصلی او عقل و دین و سازگاری یا معارضت آن دو بود، پرسش‌های پرسیده شده و پاسخ‌های گفته‌شده را در طول تطور حکمت و فلسفه مرور نمود و با این مرور، آثاری چون “شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی”، “منطق و معرفت در نظر غزالی”، “درخشش ابن رشد در حکمت مشاء” و پدید آورد.
سپس از مرحله انباشت قواعد فراتر رفته و در استنباط کلیت تاریخی فلسفه کوشید، ازاین‌رو، اثری سترگ چون کتاب “ماجرای فکر فلسفی در اسلام” را پدید آورد و در تکمیل آن در کتاب “دفتر عقل و آیت عشق”، به شناختن و شناساندن منبع سومی پس از شرع و فلسفه پرداخت. شهود و عرفان، آن‌چنان‌که از دوران مصاحبت با علامه طباطبایی موردتوجه او بوده و در تک‌نگاری‌اش درباره سهروردی بدان توجه و نظر نموده بود، به آلات و ابزار اندیشه او افزوده شد.
حال، دینانی، در دوره متأخر زندگی‌اش، در کتاب‌های “از محسوس تا معقول”، “من و جز من”، نه تاریخ، نه حکیم و فیلسوف یا عارفی خاص، و نه حتی قواعد را بر می‌رسد. مثلاً در این اثر اخیر، یعنی کتاب “پرسش از هستی یا هستی پرسش”، هم در پی فلسفه است، آنجا که از هستیِ اندیشه می‌گوید و از خود هستی می‌پرسد. عرفان هم هست، آنجا که وجود را سراسر یگانه می‌پندارد، فقه و شرع نیز هست، آنجا که در خلال مباحثش از اصول فقه استمداد می‌کند.
این‌چنین است که دینانی مانند هایدگر است در پرسش، اما هایدگری نیست و هم این‌چنین است که هر فصل کتابش عصاره تقلاها و جولان‌های فکری او در دیگر نوشته‌هایش است.
او دغدغه‌هایش را زیسته، فلسفه را تفلسف کرده و متفلسف زیسته است. زیسته‌ها را قلمی کرده و به گفتگو نهاده تا اینکه اکنون، عصاره فلسفه زیسته خود را به کام همراهانش می‌چکاند؛ پرسش از هستی یعنی فلسفه و اندیشه، اندیشه و فلسفه یعنی انسان، و انسان یعنی هستی.

منابع و پانوشت:
1.   مؤلف در جلسه رونمایی از کتاب که در کتابخانه ملی برگزار شد مسئله کتاب را دغدغه روزمره انسان‌ها خوانده که معمولاً به آن عمیق فکر نمی‌کنند و از کنار آن می‌گذرند. او پرسش از هستی و اندیشه را دغدغه زمان اخیر خودخوانده. برای دیدن گزارش مختصران جلسه نک: خبرگزاری تسنیم، 12 خرداد 1395
2.   عنوان مقاله‌ای با همین نام به دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی در ماهنامه کیهان فرهنگی، تیر 1383، شماره 213، ص 44 تا 49
3. ابراهیمی دینانی، غلامحسین، پرسش از هستی یا هستی پرسش، تهران، انتشارات مؤسسه فلسفه و حکمت، چاپ اول، 1395 ش، ص 8
4.   همان، ص 28



http://eradehmellat.ir/fa/News/1446/اتّحاد-هستی-و-اندیشه
بستن   چاپ