کاوه مصدق - نه به خاطر اینکه جلوی تغییرات را بگیریم و باز نه به خاطر اینکه بخواهیم بمانیم به هر قیمتی نه! نه! فقط به خاطر اینکه جلوی اینهمه تکرار بیحاصل را که هزینه پشت هزینه متوجه کشور کرده باید درجایی گرفته شود:
1- در سال 1850 در آلمان یک ارتشی کودتا میکند و دولت قانونی را برکنار کل کشور در اعتراض به این امر اعتصاب میکنند. حتی ادارات دولتی و بازار و مدارس. سرانجام ظرف 48 ساعت دولت کودتا تسلیم میشود و دولت تبعیدشده را برمیگرداند. لازم نیست براندازی شود، فقط باید حکومت ادب شود. به او فهمانده شود که چکار باید بکند تا بماند. تا انتخابات کلی فرصت داریم باید حکومت را سر جایش نشاند اما دریغ از آن انسجام و همبستگی ملی که متأسفانه نداریم. آن پیشکش در درون خود اصلاحطلبی هم چندلایهای داریم. گعده اصلی و گعدههای فرعی و بالاخره شوراهای بیخاصیت چه شورای_هماهنگی چه شورایعالی_سیاست گزاری تصمیمات در جای دیگری گرفته میشود و بدنه فرهیختهای که حیران و سرگردان این بازیهای ایلی و قبیلهای و ژنتیکی که بوی تعفنشان هنوز از بین نرفته، ماندهاند که چطور اصلاحطلبی را از چنگ این پدرخواندگان و غارتگران سرمایه اجتماعی تازه به دوران رسیده و گدا و گشنه پس بگیرند. مشکل ما فقط بیرونی نیست. این گعده بازی را تمام کنید راه درازی در پیش داریم. ما باید بدنه فرهیخته را از دل جامعه و ادارات بسیج کنیم و اول اصلاحطلبی را از چنگ این پدرسالاران و گعده بازان برهانیم و سپس به حاکمان بفهمانیم حد خود را بدانند و جایشان را بشناسند و در نهایت باید به دنیا بفهمانیم که این کشور صاحب دارد. این راه حل، اگر اهلش هستید بسم ا...
2- اولین و مهمترین مانع اصلاحات همین مدعیان اصلاحطلبان هستند که خودشان را در کلاف خودساخته سرگردان کردهاند و یک ملت را معطل. صحبت از مجلس ناکارآمد میکنند. غافل از اینکه شوراهای در اختیارشان نیز دچار همین بیخاصیتی شده است. صحبت از دولت در سایه میکنند غافل از اینکه گعدههای در سایه بجای شوراها تصمیم میگیرند و شورا فقط نماد است. بهراستی این وضعیت و این کلاف سردرگم مگر جز این است که ماحصل تدبیرهای نداشته همین عدهای است که سالها پیش موقعی که در اوج قدرت بودند برای کشور و ملت بافتهاند؟ فقط در لفظ دم از اصلاحات میزنند اما در عمل جز همین کلاف بافی برای کشور چیزی یاد ندارند. این امامزادهای نیست که دخیل برایش ببندید. باید به این تولی گری و مدیریت ایلی و قبیله ای و اخیراً ژنتیکی خاتمه داد و راه نیمهتمام انقلاب سال 57 را باز کرد. چراکه بهزعم من اصلاحطلبی همان مطالباتی را دارد که از انقلاب 57 معوق و بر زمینمانده است.
3- پیرامون واکنش سخنگوی دستگاه قضا در پاسخ به سوال در مورد خبر بازداشت حسن میرکاظمی با 17 قلاده مبنی بر اینکه: بارها گفتهایم قبل از اثبات مجرمیت اسم نیاورید، با آوردن مشخصات دچار معذوریت برای پاسخگویی میشوم لذا با رعایت محذوریتهای قانونی اصل بازداشت این فرد را تایید میکنم و عناوین اتهامی به خاطر اینکه در مرحله تحقیقات مقدماتی است، بعد از رسیدگی اعلام میشود. مشکل دستگاه قضا همین تبعیضها و نابرابریها و اشرافیتهاست که در درون آنهم امتداد دارد. چون همین امتداد دارد در نحوه رسیدگی و بازجویی و برعکسش هم این است که در مورد غیرخودیها اول اتهام زده می شود بعد میروند دنبال مدرک و پروندهسازی و اعتراف گیری و با اینکه این مسأله نخنما شده و اثباتکننده عدم استقلال و بیطرفی دستگاه قضاست ولی ادامه میدهند سه احتمال وجود داره یا این آقایان بهره هوشی پایینی دارند و متوجه نیستند دیگران میبینند و قضاوت میکنند یا تصورشان این است که مردم احمق و نادان و فاقد شعور هستند و یا اینکه مأموریت دارند به انتشار بدنامی تا کینه و انتقام خویش را از مردم و انقلاب بگیرند. دو احتمال اول با احتساب ضریب هوشی متوسط جامعه رد است و فقط احتمال سوم میماند و اگر احتمال سوم درستتر به نظر میرسد ادامه کار این آقایان چرا؟ در اینجا این سؤال پیش می آید که بزرگان دچار پیری و نسیان شدهاند و قادر به تشخیص سره از ناسره نیستند و یا آنان نیز همانند اینان در همدستی باهم مشغول انجام مأموریت خراب کردن کاخ باورهای مردم به انقلاب و درنهایت از بین بردن اعتمادبهنفس مردم هستند که هردو احتمال ممکن است درست باشد آنوقت این سؤال پیش می آید که چه فرقی میکند، این کشتی کشور است که به گل مینشیند.