صفحه آخر
سه شنبه 15 شهريور 1401 - 15:56:54
به زبان خودمانی خدمت شما عرض کنیم که خیلی از روزهای سیاسی آدم‌ها در ایران، خودمانی نیست و مملوِ از حرف‌های مگوست. 
از همین‌رو، کشیدن تمام معرکه‌های سیاسی به گفت‌وشنودهای همگانی و عموما مجازی امروز، اگر نگوییم به ابتذال کشیدن است، دستکم فروکاستنِ مفاهیم عمیق یا پیچیده است.
سیاست، امریست لایه‌لایه که افراد درگیر با آن، به نسبت عمر و انرژی و وقتی که صرف هر لایه از آن کرده‌اند از مناسبات و اقتضائات آن به شناختی رسیده‌اند.
سیاست، نه چون امور قطعی و دقیق و متقن، که صحنه‌ی مواجهه نظرات مخالف، متضاد، مبهم و نادقیق است و بیرون کشیدنِ خواست عمومی از این آشفتگی‌های متکثر را دنبال می‌کند. 
سیاست، جولانگاهی است که مداوما باید بین مراقبت از وجدان و اخلاق‌مداری از یکسو، و نیفتادن به انفعال وسواس اخلاقی از سوی دیگر، دست به انتخاب بزنید.  
سیاست در ایران، میدان حضور و دخالت و دستکاریِ نهادها و نیروهای امنیتی و گیرکردن در تار رویکردهای نظارت بالادستی است.
سیاست در ایران را، بیشتر می‌شنوند تا بخوانند و بیشتر می‌گویند تا بیاموزند. از این سبب، کانون گریز شده است تا اعتنا.
سیاست پر است از پیغام‌های محرمانه اما صاحبانِ گوش‌های نامحرم‌.
سیاست، دنیایی از پدیده‌های امیدوارکننده و همزمان، پلشتی و ناامیدی.
لذا در این هزارتوی خاکستری و ابرآلود، دقیقا از لحظه‌ای که سپیده‌ها از پس آن قائله‌، پای خود را از مترو بیرون می‌گذارند. نوبت به تنهایی بیرحمانه‌ی خودشان با آنچه رخ داد، می‌رسد. از ساعت پس از ازدحام و شلوغی جماعت پیرامون، دیگر آدم‌های انگشت‌شماری باقی می‌مانند که بتوانند در همدلی و همدردی با سپیده‌ها کاری دراندازند. حتی در سایه‌ی اراده‌های فردی هم،
فهم دقیق آنچه بر سپیده‌ها می‌گذرد و شتاب برای کمک موثر به آنان،  نه ممکن است و نه دم‌دست. در همهمه‌ی شور و‌بلوای آدم‌های بیرون ماجرا، یقین‌ها جای خود را به تردید می‌دهند  و مظنون‌شدن به قطعیت هر نفع و ضرری، آرام‌آرام در جان و روان ریشه می‌دواند. 
فاصله است بین این موقعیت که شما حکایت یک ترس و تنهایی سیاسی را شنیده باشید و یا در یک خیابان پرهمهمه، تذکر انتظامی گرفته باشید. فاصله است بین موقعیتی که دایره گزینش سازمان، برگ رد صلاحیت استخدامی شما را در دست‌تان قرار می‌دهد با ساعات درازی که مجبورید خصوصی‌ترین افکار‌تان را روی کاغذ به قلم درآورید. فاصله است بین شب درازی که خود را در سلولی تنگ، تنها و بی‌پناه و بی‌خبر از همه‌جا پیدا می‌کنید با زمانی که روایت آنرا می‌شنوید. بله، فاصله هست و این فاصله‌ها سرشار است از حرف‌های نگفتنی!
قضیه تنها روایت فشار و ارعاب و تهدید و تحقیر و تحمیل نیست. صحبت از تسلیم‌ها و مقاومت‌هایی‌ست که در پیچیده‌ترین لحظات و ساعات زندگی خود مجبورید بار آنرا به تنهایی به دوش بکشید. آوار سنگین تصمیم درستی که غالبا برای آن آماده نبودید و عمری را نیز باید که با تبعات آن سر کنید. داستان، داستان لحظات کش‌دار و نفسگیری است بی‌اتکا.
و تنهایی سرشاری از حرف‌های مگو. 
حرف‌های مگو، نه لزوما حرف‌هایی که به بهانه‌ی حفظ امنیت، اجازه‌ی گفتن آن را به شما نمی‌دهند. یا زبان شما را بر آنها دوخته‌اند. بلکه حرف‌هایی که حالا کمتر شنونده‌‌ی خام و دور از سیاستی در این آشفته‌بازار و بلبشوی خفه‌کننده، می‌تواند آنطور که باید و‌ شاید پیچیدگی‌های آنرا هضم کند. 
آری، دنیای سیاست در ایران، دنیایی‌ست مملو از گوش، و البته دشواری حرف‌های مگو!


http://eradehmellat.ir/fa/News/1677/صفحه-آخر
بستن   چاپ