معرفی چهره:
عباس معروفی به سفر بی‌بازگشت رفت
سه شنبه 15 شهريور 1401 - 16:10:19

به گزارش اراده ملت - گردش گردون، خالق مجله “گردون” را، سمفونی مرگ، خالق رمان “سمفونی مردگان” را و بلوای چشم فروبستن در غربت، نویسنده رمان “سال بلوا” را برای همیشه خاموش کرد.

عباس معروفی به سفر بی‌بازگشت رفت

عباس معروفی، نویسنده، شاعر، روزنامه‌نگار و ناشر شهیر ایرانی که با رمان “سمفونی مردگان” مورد تحسین جهانیان قرارگرفته بود، پس یک دوره مبارزه با سرطان، در برلین آلمان درگذشت و این در حالی بود که نام کشور آلمان، چند روز پیش از آن تداعی‌گر داغ دیگری بر پیکر ادب ایرانی بود.
هوشنگ ابتهاج، سایه، نیز در همین کشور رخت از جهان بربست گرچه با کش‌وقوس‌ها و کشمکش‌های فراوان، سر آخر در خاک وطنش آرام گرفت و به خاک سپرده شد، برای معروفیِ معروف ادب دوستان چنین شانس و اقبالی در پی نداشت.
گر چه به قول دوست دیرینه معروفی، سید مهدی شجاعی، “عباس نرفته بود که برنگردد”، عباس معروفی راهی سفر بی‌بازگشتی شد و به قافله رفتگان بی‌بازگشت پیوست.

بخشی از صحبت‌های عباس معروفی در باب سانسور:
نویسنده به‌محض این‌که پشت میزش می‌نشیند با چهار نوع سانسور مواجه می‌شود؛ دولتی، مردمی، ایدئولوژیک و بدترینش که معمولاً بیشترین ضربه را به رمان، به‌ویژه به نوع رمان‌های من (سیال ذهن) وارد می‌آورد، خودسانسوری است.
خوشبختانه (البته به نفع رمان) رفتار ناشایست، قبیله‌ای، حزبی، گتویی و درِپیتی بسیاری از سیاست‌بازان که خود را اپوزیسیون می‌خوانند باعث شد که من احساسات شخصی، برخی سمپاتی ها و روابط عاطفی را از خود برانم و در دام آن‌ها نیفتم و ناخودآگاه سانسور ظاهراً مردمی ولی در باطن ایدئولوژیک بر گرده‌ام سوار نشود.

به همین خاطر “فریدون سه پسر داشت” حیا را خورد و آن روی ناگفتنی‌های ما را گفت تا شخصیت مادر، ایرج، مجید، پدر و مابقی قضایا زیرپوسته نازکی از تاریخ و سیاست، خود را نشان دهد.
و متأسفانه (برای شخص خودم) روزهای تلخ و سیاهی بر من گذشت. عده‌ای می‌خواستند که مثل آن‌ها فکر کنم و حرف آن‌ها را بزنم، یا فلان حرف را نزنم؛

بی‌دلیل داشتند مرا تکه‌پاره می‌کردند. برخی می‌خواستند با موقعیتی که دارم برایشان رژیم سرنگون کنم، بعضی معتقد بودند که من دارم حساب‌شده عمل می‌کنم و آدم رژیم هستم تا جایی که چند تنی خواستار اخراج من و گلشیری از کانون نویسندگان شده بودند و عده‌ای زیر تیتر “معروفی، گلشیری، دولت‌آبادی، تفنگداران ادبی جمهوری اسلامی” اعلامیه منتشر می‌کردند.
ولی من آدمم، احساس دارم، درد می‌کشیدم و گاه در دلم گریه می‌کردم، نه برای خودم، برای ایران که آیا سیاستمدارانش این‌ها هستند!

 این‌ها واقعاً می‌خواهند سرنوشت مردم و کشور را در دست داشته باشند؟ این‌ها که بزرگ‌ترین افتخارشان تلاش برای تخریب نویسنده معاصرشان است؟ و مگر چکار کرده‌اند؟ کارنامه‌شان چیست؟ اصلاً کی هستند؟

 



http://eradehmellat.ir/fa/News/1684/عباس-معروفی-به-سفر-بی‌بازگشت-رفت
بستن   چاپ