در خبرها آمده بود که داماد مستعفی رئیسجمهور محترم، ابالزّوجه خود را «مظلومترین و تنهاترین رئیسجمهور ایران خوانده است». این تعبیر ایشان، البته خالی از حقیقتی نیست و بلکه عین واقعیت است و برای کسانی که دکتر روحانی را پیش و بیش از داماد محترمشان میشناسند، ژرفای این تنهایی (=مظلومیت)، دانسته و شناختهتر است. اگر بتوان روحانی را به قول ایشان در زمره مظلومان انقلاب به شمار آورد، باید به این نکته نیز توجه داشت که این امر مانند هر پدیده دیگر معلول علل و مدلول دلایلی است که شناخت و تمیز آنها میتواند بر بسیاری از وقایع و اتفاقات پنج سال گذشته و احتمالاً دو، سه سال آینده، پرتوی روشنگر بیفکند.
تفصیل مطلب اینکه مظلومیت روحانی مستقیماً معلول تنهایی اوست و این تنهایی نیز معلول عللی است که بیشتر آن در پیوند با شخص خود او به وجود آمده است. به دیگر سخن، اگر روحانی بییار و یاور است، بخشی از آن مربوط به سنخ مسؤولیتهایی است که در نظام جمهوری اسلامی بر عهده داشته و بخش عمدهای نیز مربوط به خصلتهای شخصی اوست. عوامل سازمانیِ روابطِ بسته روحانی را فعلاً در این مجال فرونهاده، به دلیل اصلی تنهاییاش که ریشه در منش و روش او دارد میپردازم.
چند سال پیشازاین و در دوران ماهعسل ریاست جمهوری دکتر روحانی، در کتاب «روایت تردید و امید» به تلویحِ اَبلغ از تصریح با ذکر خاطراتی از کارزار انتخاباتی او یادآور شده بودم که هسته اصلی اطرافیان روحانی چندان اعتقادی بدو نداشته، حتی حمایتهای بیحسّ و حال و غیر مؤثرشان از وی، ریشه در انگیزههایی محافظهکارانه دارد. به گمان من این واقعیت تلخ بر روحانی تیزهوش نباید پوشیده باشد؛ علیالخصوص که در همان کوران مبارزات انتخاباتی در بهار 92، وقتی حقیر از بیتفاوتی و کمکاری یارانش گله کردم، ضمن تأیید ضمنی این امر، از قلّت عدد یاران مخلص خود شکایت کرد و از بیدرمان بودن این درد به خدا پناه برد؛ اما داستان بدین جا ختم نشد و آنگاهکه زمان چینش کارگزاران دولت تدبیروامید فرارسید، راهبردیترین خطای روحانی به وقوع پیوست که عبارت بود از سیطره مدیران غیرباورمند به تفکرات او، بر تمامی گلوگاهها و ارکان دولت. شگفتا که همانها که در اردیبهشت 92 در مسیر بین ستاد ولایتی و جلیلی، نفسی و گلویی در ستاد روحانی تازه کرده و خودی نشان میدادند و پیوسته آیه یأس خوانده و روحیه خود روحانی را تضعیف میکردند، اکنون هریک ستونی از ستونهای خیمه ریاست جمهوری را به دوش کشیده بودند و طبعاً به دلیل بیبهرگی از پشتوانه نظری و فقدان ملکه اخلاقی، در برابر هر بادی چون بید میلرزیدند و از زیر این بار شانه خالی میکردند تا بدانجا که دور نبود و نیست که سقف این خیمه بر سر تنها و بیکس روحانی فرود آید. دامادِ تازه پیوسته به روحانی، آن روزهای استیصال وی را در هفتههای پیش از حمایت هاشمی و خاتمی ندیدهاست تا به عمق تنهایی او واقف باشد. بیکسی امروزِ روحانی در حقیقت، استمرار تنهاییهای دیروز (فروردین و اردیبهشت سال 92) است که جز عدهای انگشتشمار از اطرافیانش، بقیه گوششان به نظرسنجیها و چشمشان به اشارتهای رقیبان بود تا اتخاذ موضع کنند! طنز تلخ روزگار این است که دقیقاً همانها که دل درگرو اردوگاه حریف داشتند هنگام تقسیم غنائم، حداکثر بهره را بردند و قدر دیدند و بر صدر نشستند و آنان که جانب اخلاق و فتوت را فرونگذاشته از آغاز تا انجام بر سر پیمان خود با شیخ اعتدال ماندند، نه قدری دیدند و نه بر صدری تکیه زدند و هرروز با شنیدن اخبار انتصابات شگفتانگیز در دولت تدبیر و امید، بیشازپیش در بهت و متعاقب آن یأس فرومیرفتند. تنهایی روحانی در دوره نخست کارزارهای انتخاباتی، آنهم در فضای مسموم سیاسی آن روز، اگر تا حدودی قابلفهم و درک باشد، در دوره زمامداریاش هیچ توجیهی نداشته و ندارد؛ چراکه در مصاف با رقیبان نیرومند، سره از ناسره و مؤمن از غیر مؤمن تمییز داده شد و همگان، گوهر وجودی خود را بر آفتاب افکندند. جای شگفتی نیست که آنان که در گذشته، میدان حمایت از روحانی را خالی کردند، نتوانند عمود خیمه او را به استواری بر پای دارند. ایشان تا بدانجا به پای رئیس خود مینشینند که آتیه سیاسی، اقتصادی خویش را تضمینشده بیابند و بدانند؛ چون از آغاز نیز بر همین نهج عمل کرده، سود و زیان خویش را در حمایت از روحانی محاسبه میکردند. پس تنهایی امروز روحانی امر غریبی نیست و فقط کسی شایسته ملامت و لایق شماتت است که آزموده را دوباره آزموده است و بازهم میآزماید: «مَن جَرّبَ المُجرّب، حَلّت بِهِالندامه»!
نکته ویرانگر و جنبه اسفناکترِ قضیه نه در بیمرامی دوستان سابق و لاحق روحانی، بلکه در ناکارآمدی دولت اوست؛ انسداد مدیریتی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در کابینه شیخ بیکس، نه در اثر کید دشمنان، خصومت جمهوریخواهان، کارشکنی اصولگرایان و عهدشکنی فرنگیان که نتیجه منطقی حکمرانی مدیران بیباور به روحانی است که او را تبدیل به سرداری بییاور کردهاند. بییاوری او یک دلیل بیشتر ندارد که عبارت است از بی باوری بسیاری از نزدیکانش که مساند امور را در دست گرفتهاند و آن نیز یک دلیل بیشتر ندارد، جز بیمهری خود او به امت مؤمنش. این بیمهری، تنها یک رفتار غیراخلاقی نیست؛ بلکه کنشی سیاسی است که بر مقدرات مُلک و ملت تأثیر نهاده است. ملتی که در سال 92 به تدبیر و امید و در سال 96 به تداوم تدبیر و امید رأی دادند، نه نسبتی خونی با روحانی داشتند و نه رفاقتی جانی؛ آنان به مرامنامه او، آنهم با اشارت بزرگان، رأی دادند. پرواضح است که اجرایی کردن آن مرامنامه و عملیاتی ساختن این اندیشهها، مستلزم مجریان و عاملان معتقد میباشد که دریغا شاید در کل بدنه دولت تعدادشان به عدد انگشتان یک دست هم نرسد. بههرروی هر هدفی، وسیلهای متناسب با خود میطلبد؛ با هر وسیلهای به هر هدفی نتوان نائل شد. برای مثال لازمه یک دولت منادی حقوق شهروندی، وزیران و مدیران معتقد به حقوق شهروندی است؛ چگونه ممکن است مدیری که الفبای حقوق شهروندی را نیز نمیداند و طبعاً باوری بدان ندارد، دستاندرکار تحقق آن باشد؟ همچنین است مقولاتی دیگر چون حقوق زنان، آزادیهای سیاسی، حق مشارکت عمومی، تحزب، تنشزدایی منطقهای و جهانی و...؛ بنابراین پدیده به انزوا کشاندن حامیان اصلی روحانی در قوه مجریه که در نزدیکترین حلقه به رئیسجمهور مدیریت میشود، خسارتهایی به دنبال داشته و دارد که فراتر از یک نزاع جناحی و درونگروهی است و تبعاتی در پی خواهد داشت که امنیت و انسجام ملی را تهدید خواهد کرد.
من بر این مدعا پای میفشرم که اگر دکتر روحانی از همان ابتدای کار در چینش کابینه و انتخاب مدیران ارشد و میانی خود، ملاک اعتقاد به اصول اندیشههای خود را به جدّ میگرفت و تنها به کسانی اجازه ورود به دولت میداد که نهتنها در عمل، وفاداری خود را به آرمانهای مترقی او نشان داده، بلکه درراه تحقق آنها ملاحظه حال و آینده خویش را نکرده، خالصانه و محکم و استوار، باری از بارهای سنگین دولت را به دوش میکشیدند بسیاری از ناکارآمدیهای فعلی در مدیریت کشور رخ نمینمود. به نظر من حتی امروز نیز که دوسالواندی از دوره ریاست جمهوری روحانی باقی است، فرصت برای جبران آن خطای ویرانگر نیز باقی است و دستکم به امتحانش میارزد که دولتمردانی را که نه به او اعتقادی دارند و نه کارآمدی خاصی از خود نشان دادهاند، برکنار کرده و افرادی را جایگزین کند که در حمایت عملی، قلمی و قدمی از وی ملاحظه هیچ امر شخصی را نداشته و شجاعانه به جنگ مشکلات بروند. بیگمان در این صورت، وضع بدتر از این نخواهد شد!
نتیجه منطقی آنچه گفتیم این است که روحانی به فرضِ خواستن، نمیتواند بسیاری از ایدههای پیشرو و آوانگارد خود را عملی سازد، چراکه ابزار انسانیاش را در دست ندارد؛ چراکه یاران دلسوز و شجاعی ندارد که در مقام اجرای سیاستهای رئیسشان، از جان و مال و آبرو و اعتبار و استعداد و نفوذشان مایه گذاشته و خود را سپر بلای رئیسجمهور کشورشان کنند تا او بتواند با فراغت خاطر بیشتری این بار سنگین و امانت ملت را به مقصد نهایی برساند. افسوس که چنین نیست و همچنان که خود شیخ حقوقدان، در رمضان 96 به کنایه، از کابینهاش گلایه کرد که پاشنههایشان را ورنکشیدهاند، شاهدیم که در معرکه نبرد با دشمنان خارجی و چالش با رقیبان داخلی چقدر تنها و بیکس است. رقیبانی که به چیزی جز ریشهکن شدن اندیشه اصلاح و اعتدال که روحانی منادی آن بود، رضایت نمیدهند و اگر دستشان برسد، مانع به پایان رسیدن دولت دوازدهم میشوند. با یادآوری مظلومیت روحانی، ممکن است نم اشکی بر چشمانمان بیاید اما چه توان کرد که: خودکرده را تدبیر نیست!