رحیم حمزه
امت چیزی فربه تر از حکومت
دوشنبه 16 ارديبهشت 1398 - 10:11:54




در آستانه پیروزی انقلاب جمعی از خبرنگاران لیبراسیون و فعالین مطبوعاتی به ایران آمده بودند میشل فوکو هم گویا یکی از آن‌ها بوده در بازگشت میزگردی در خصوص انقلاب ایران در روزنامه موصوف تشکیل می‌دهند و مطالبی ارائه می‌کنند که بعداً این میزگرد کتابی می‌شود و تحت عنوان «ایران؛ روح یک جهان بی‌روح» ترجمه می‌شود. کتاب مفصل است و از حوصله هفته‌نامه خارج. من بخشی از سخنان فوکو را که بدرد موضوعی که قصد دارم بنویسم، انتخاب کرده‌ام تا مطلع سخنم باشد:
«روح قیام ملت ایران این بود که می‌گفتند باید خودمان را تغییر دهیم. باید شیوه بودنمان و رابطه‌مان با دیگران، با چیزها، با ابدیت، باخدا و غیره کاملاً تغییر کند و تنها در صورت این تغییر ریشه‌ای در تجربه‌مان است که انقلاب ما انقلاب واقعی خواهد بود. در همین حال است که اسلام ایفای نقش می‌کند...؛ بنابراین آنان از طریق اسلام در جستجوی تغییری در ذهنیت خویش‌اند... پس باید گفت که اسلام در آن سال 1978 افیون مردم نبوده، دقیقاً ازآن‌رو که روح یک جهان بی‌روح بوده است.»
«روح انقلاب اسلامی در این حقیقت نهفته است که ملت مسلمان ایران از طریق انقلاب خود، به دنبال ایجاد تحول و تغییر در خویش بودند. هدف اصلی و واقعی آن‌ها ایجاد یک تحول بنیادین در وجود فردی، اجتماعی، حیات سیاسی و نحوه تفکر و نگرششان به هستی بود. ایرانیان به دنبال ایجاد تحول در تجربه و نحوه زیستن خود بوده و قبل از هر چیز خود را هدف قرار داده و راه تغییر و تحول را در اسلام یافته بودند.»
مارکس در کتاب کاپیتال خودش جمله معروفی دارد که می‌گوید دین افیون توده‌هاست؛ اما درست در همان‌جا جمله غیر معروفی هم دارد که می‌گوید دین روح یک جهان بی‌روح است. بعد خودش توضیح می‌دهد که دینی که انبیا آوردند روح یک جهان بی‌روح بود و معجونی که ما امروزه درست کرده‌ایم بنام دین؟! همان افیون توده‌هاست. این مسئله نه‌تنها در خصوص پیامبر اسلام بلکه در خصوص همه انبیا صادق است. شما ملاحظه بکنید ابراهیم را که چگونه با منطق به جنگ جهالت و نادانی می‌رود. او تنها نمی‌خواهد حکومت را عوض کند، او می‌خواهد تصورها و باورها را در هم بریزد. نابرابری‌های ناشی از ادیان ساخته‌شده را درهم بریزد. ابراهیم با شکستن بت‌ها درواقع کاخ‌های موبدان و روحانیان پیشین را، جامعه طبقاتی و نابرابر را هدف گرفته است. ازنظر او توحید یعنی برابری همه انسان‌ها یک جهان‌بینی جدید، یک طرح جدید، هوای تازه برای نفس کشیدن؛ و همه را و همه‌چیزها را از نو دیدن. پیامبران همگی در کار ساختن جامعه جدیدی بودند. مثلاً پیامبر اسلام هجرت و آموختن و تجارت را وارد دنیای بسته کشاورزی آن روز می‌کند وبرتری اسلام و مسلمانان بر دیگران در آن ایام دقیقاً از همین منظر است. پیامبر خودش یک تاجر است و ملت‌های گوناگون و فرهنگ‌های گوناگون را دیده است و چون پدری ندارد، از تحمیل دین آبا و اجدادی هم رهاست؛ و به‌راحتی می‌تواند عادت‌ها و باورها را کالبدشکافی کرده و از آن‌ها به رمزگشایی پایه‌های قدرت و نظم و نابرابری موجود پی برده و کشف کند؛ و به‌راحتی می‌تواند رسالت الهی را در ساختن دنیای جدید و جهان‌بینی جدید درک کند.
این تجربه را ما در قرون اخیر مشاهده کرده‌ایم و در دوران معاصر خودمان تجربه کرده‌ایم. مدرنیته و مدرنیسم نمی‌توانست بر پایه‌های نظم قرون‌وسطایی برپا شود. اکنون غربی‌ها جهان را دگرگونه‌تر از آبا و اجداد خویش می‌بینند و درواقع دنیای امروز آنان بر ویرانه‌های جهان کلیسایی و فئودالی گذشته برپا گشته است.
 در سایه این تحول، فهم دینی آنان نیز متحول شده و تغییریافته است و دیگر روحانیان آن طبقه ممتاز گذشته نیستند و قدری فاصله ذاتی میان انسان‌ها از بین رفته است الآن فهمیده‌اند که دیگر شقی و سعیدی وجود ندارد بلکه ذات همه انسان‌ها پاک است و همه از حقوق مساوی برخوردارند و در این رابطه فرقی میان مجرم و غیر مجرم نیست. در باب معرفت‌شناسی هم‌تغییر کرده‌ایم دیگر متن مقدس برای فهمیدن دنیا بکار نمی‌رود برای فهمیدن دنیا باید در دنیا بگردیم و با متدی که بنام متد علمی شناخته می‌شود تحقیق و تفحص کنیم. در این دنیا دیگر اسامی جایگاه گذشته را ندارند بلکه فعل اهمیت یافته است و بدین‌سان زبان و دستور زبان هم‌تغییر یافته است؛ و به همین سبب زمان هم‌معنای دیگری یافته و در بطن جامعه نوین در ساخت جامعه نقش ایفا می‌کند؛ و به عبارتی حرکت و تغییر اصلی مهم در نظم اجتماعی شکل یافته است. 
در دنیای امروز دیگر نابرابری غیر اکتسابی قطعاً جایی ندارد. نابرابری هست اما نابرابری ناشی از نسب و ملیت و قومیت و دین و آیین رخت بربسته است. اینک بازمی‌گردم به حرکتی که ابراهیم در جامعه کاستی خود انجام داده بود بر اساس آیین ابراهیم کاست و ذهنیت کاستی در هم فروریخت و همه خدایی را می‌پرستیدند که واسطه‌ای میان آن‌ها و خدا وجود نداشت همه بنده خدا بودند و همه برابر و این برابری را ما در سخنان بنیان‌گذار جمهوری اسلامی هم به‌عنوان معمار دنیای جدید می‌بینیم. در اسلام ما شاه نداریم که نسب برتری داشته باشد که از ژن و نژاد برتر باشد. نه‌تنها برتریت نیست؛ ریاست نیست؛ بلکه مسئولیت است و تکلیف. رهبر هم در این جامعه نوکر است خدمتگزار است نه بیشتر. ازاین‌رو متوجه هستیم که امت چیزی فراتر از حکومت است و حکومت در ذیل امت قرار می‌گیرد نه بر فراز آن. اگر وارونگی‌ای هست ناشی از آن است که ما دیگر امت اول انقلاب نیستیم.

http://eradehmellat.ir/fa/News/191/امت-چیزی-فربه-تر-از-حکومت
بستن   چاپ