آسیب شناسی معرفتی جامعه ی ایرانی (با نگاهی به گفتمان اصلاح طلبی) گفتمان و نظام آموزشی
دوشنبه 16 ارديبهشت 1398 - 16:20:27
همان‌طور که پیش‌تر گفته شد درنتیجه برخورد با غرب، ما دارای دو زیر گفتمان شدیم: 1- گفتمان تشیع تاریخی سنتی که در حوزه‌های دینی بود و هنوز هم ادامه دارد و در بعضی از ارکان جامعه از قبیل خانواده‌ها، جوامع روستایی و بنگاه‌های اقتصادی سنتی به همین نظم آموزشی (مشابهت‌ها و همسانی) تکیه می‌شود. 2- گفتمان شبه مدرنیسم که در نظام آموزشی جدید (مشابهت‌ها اما با رویکرد جدید) فعال است. بحث مشابهت‌ها توضیح داده شد اما با رویکرد جدید که در نظام آموزشی جدید مطرح است توضیح داده نشد و در اینجا به آن می‌پردازیم:
 همان‌طور که پیش‌تر توضیح داده شد، گفتمان در درون سامان دانایی شکل می‌گیرد و سامان دانایی بر فراز گفتمان بر دانایی، نظارت می‌کند. گفتمان نیز با تکیه‌بر این سامان، دانش و جامعه را سامان و نظم بخشیده و جهت می‌دهد. بدیهی است مقولات دانایی که در مدارس و دانشگاه‌ها آموخته می‌شوند، متأثر از این گفتمان باشند. این آموزش به‌صورت ضمنی با بزرگنمایی و کوچک نمایی و جهت‌دهی تأثیر خود را می‌گذارد. مؤلفه‌های نظام جدید عبارت‌اند از:

الف - ذات‌گرایی:
ذات‌گرایی وابسته به تعریف است. تعریفی که در آن ذات ماهیت چیزها آن‌چنان‌که هستند بازخوانده می‌شوند. تعریف از انسان، حکومت، حقوق انسانی و ... و کلی‌نگری محصول آن یعنی انسان نمی‌تواند بشناسد مگر در ذیل کلیات یعنی برای نگرش کلی داشتن، نیازمند انتزاع و تجرید هستیم تا مفاهیم (همان کلیات) را از هم تمیز بدهیم و کاملاً مشخص و شسته‌ورفته؛ و در این پراتیک تجرید و انتزاع بعضی از ابعاد وجوه هستی نادیده گرفته می‌شوند. این روش و شناخت ماست و نه روش که اساس شناخت ما را تشکیل می‌دهد. ذات‌گرایی وجه مشترک تفکر مبتنی بر مشابهت تا دوران مدرن است. در عصر مشابهت معطوف بود به ماهیت و ذات اشیا و از کل که در متون بود گرفته می‌شد. در دوران مدرن معطوف بود به شناخت انسان از پدیده مورد مطالعه که از جز به کل می‌رسید؛ و به خاطر همین شناخت است که همواره در پی رسیدن به تعریف جامع‌ومانع از اشیاء هستیم باری خود را مقید می‌کنیم در چارچوب تعریف‌ها بیاندیشیم فکر کنیم و بنویسیم و همیشه مواظب باشیم که از چارچوب تعاریف خارج نشویم. البته باید توجه داشت این تعاریف همواره از پیش بما داده شده‌اند (اگر نخواهیم بگوییم به خوردمان داده‌اند) و این پارادایم مسلط اندیشگی در نظام آموزش نیز هست. 
ایرانی، سیاه‌پوست، سفیدپوست، نژاد آریایی، نژاد عرب و ... این‌گونه تعریف و شناسانده می‌شوند و ما بر اساس این تعاریف فکر می‌کنیم و می‌نویسیم و این مسئله درک ما و شناخت ما را دچار اعوجاج و ناراستی می‌کند. این مسئله نه‌تنها در آموزه‌های سنتی وجود دارد بلکه در آموزه‌های مدرن جامعه ما هم مشاهده می‌شود. در شبه مدرنیسم متن غربی بجای متن قدیم نشست و کل به معنای ماهیت و ذات از همان متن گرفته شد و هیچ شک و شبهه نسبت به آن روا نبود و از این بابت پوزیتویست و نسبت به آن یافته‌ها متعصب و غیرقابل انعطاف شد. این نوع تعصب و نگرش نسبت به علوم جدید در شبه مدرنیسم و نظام آموزشی آن آموخته شد و می‌شود و همین محملی شد برای طرح ایدئولوژی نژادپرستانه پهلوی و خلق ایمانی نژادی به‌عنوان آلترناتیو ایمان مذهبی.
ب- مراجعه به متن و تفسیر:
 هنوز مراجعه به متن و تفسیر اصل است. مراجعه به میدان آموخته نمی‌شود حتی در سطوح آموزش عالی هم این‌چنین است منتهی متن عوض شده است؛ یعنی بجای مراجعه به متون قدیم به متون جدید (تولیدات علمی غربی) نشسته است. تقدیس علم است همچنین باور به منی که می‌اندیشم و این‌که سوژه فاعل اندیشه است کمرنگ است یا اصلاً وجود ندارد.

ج- تعریف گرایی:
 تعریف نقش اساسی را در دانایی ما بازی می‌کند؛ و آن تعریف‌ها را آن‌چنان اهمیت می‌دهیم که تفاوتی با امر مقدس ندارد و لذا احکامی که به‌صورت مرئی و نامرئی در ذهن و فکر ما جا می‌گیرد تا آخر عمر با ما هستند و در آن‌ها تشکیک نمی‌شود؛ بنابراین رشد علم تقریباً صفر است چراکه علم با ابطال احکام قبلی حاصل می‌شود و این ابطال‌ها در این نظام مساوی با مبارزه با علم جدید قلمداد شده، امری قبیح بوده و چنین آموخته می‌شود که ما در حدی نیستیم که بتوانیم روی دست نظریه‌پردازانی که در دانشگاه‌های غربی آموزش می‌بینند بلند شویم. ازاین‌رو عملاً هم دانشگاه‌های غربی جایگاه رفیعی دارند و هم فارغ‌التحصیلان آن‌ها سرترند؛ و آن را قبول داریم؛ واقعیت هم تا حدودی همین است چراکه دانشگاه‌های ما تولید علم ندارند و حتی خود را باور ندارند.

د- آموزش پوزیتیویسم:
 ساحت نا اندیشیده برای ما مفهومی ندارد. نه‌تنها به دانسته‌هایمان اعتماد داریم بلکه از آن‌هم فراتر برای علم خارج از متن هم‌فکر نمی‌کنیم با این وصف به دانائی خودمان که در نظام آموزشی یا گرفته‌ایم ایمان و اعتماد کامل داریم. و این مسئله خصوصاً هرقدر به تهران و مرکز نزدیک‌تر می‌شویم ونیز در بین «ما»(خودی)ها هرقدر که «ما»(خودی)ترند بیشتر یافت می‌شود. از این منظر از پوزیتیویست‌ها هم پوزیتیویست‌تریم.

هـ-زندگی در گذشته یا آینده و فراموشی حال. (فقدان درک زمان):
 ما زمان را درک نمی‌کنیم و اصولاً زمان در زندگی ما نقشی ندارد. محوریتی ندارد. عمر و زندگی و لذت بردن واژه‌ای پوچ و بی‌معنی بیش در زبانمان نیست. وقتی ما برای دیگران و بنا بر خواسته و میل و اراده دیگران زندگی می‌کنیم، زمان در زندگی ما چه نقشی می‌تواند داشته باشد. درواقع فرصتی برای حال نداریم. در خواب می‌آییم و در خواب زندگی می‌کنیم و با خواب می‌رویم. زندگی که عبارت باشد از «حال» را درک نمی‌کنیم، یعنی مجالی برای آن نیست. نه در آموزه‌های سنتی چنین نگرشی هست و نه در نظام جدید آموزشی چراکه در رویکرد جدید نیز فاعل شناسنده به رسمیت شناخته نشده و ما موظفیم علوم داخل متن را استفاده کنیم و هر تعریفی که در آن وجود دارد معین کننده ماست و ما به‌خودی‌خود نقشی در آن نداریم.

ح- آموزش ثنویت (حق و باطل):
 اگر از عمق بیرون برویم در سطحی بالاتر یعنی گفتمان قرار بگیریم، نابرابری مبتنی بر حق و باطل (ثنویت ایرانی) محوریت و مرکزیت ایران (مظهر حاکمیت «ما») چه در نگرش اسلامی و تشیع سنتی و تاریخی و چه در نگرش نژاد آریایی به صورتی مشترک دیده می‌شود.

ط- آموزش سانترالیسم:
 سانترالیسم درواقع از محوریت حق در این جغرافیا ناشی می‌شود و همین سانترالیسم آموزش مداخله را هم به دنبال دارد؛ یعنی هم مداخله را می‌پذیریم و هم مداخله می‌کنیم. برنامه‌ای فکر کردن حتی در طرفداران اقتصاد آزاد ریشه در این آموزش مداخله دارد.

ی- جهل به تفاوت:
تفاوت‌های قومی و مذهبی در آن دیده نمی‌شود. گویا کل ملت ایران‌ همه مانند پایتخت‌نشین‌ها فکر می‌کنند، زندگی می‌کنند؛ و دیگران وجود ندارند. نوعی جهل نسبت به تفاوت‌ها مشاهده می‌شود. تهران محوری در محتوی دروس رعایت می‌شود. گویی الگویی از انسان ایرانی (تهرانی سازی) از ابتدا در نظام آموزشی تعلیم داده می‌شود. به‌تدریج تهران محوری جای نژاد آریائی را گرفته است.

ک- آموزش ترس:
ازآنجاکه جهل مایه ترس است. نوعی ترس و بدبینی پنهان نسبت به غیرتهرانی‌ها همانند جهلی که نسبت به خارجی‌ها و بیگانگان وجود دارد آموزش داده می‌شود. در این نظام خارجی‌ها در منطقه و جغرافیای باطل زندگی می‌کنند. ملیت ایران مرکز عالم بوده و جغرافیای حق است و خارج از آن باطل و ترسناک. همچنین انسان تهرانی در مرکز این جغرافیا مبنای شناخت ایرانی («ما») است و انسان‌هایی که با این الگوی تهرانی مغایرت دارند درست است که در ایران زندگی می‌کنند اما نزدیک به جغرافیای باطل و بیگانگان قرار دارند و «بر ما» هستند. این آموزه‌ها به صورتی ناخودآگاه در همه فارغ‌التحصیلان این نظام آموزشی وجود دارد. چه به‌صورت کارشناس که در مراکز تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی فعالیت می‌کنند، چه به‌صورت نماینده مجلس در مجلس حضور پیدا می‌کنند، چه به‌صورت وزارت‌ها و مدیران میانی حاصل این جهل و ترس هستند. ازاین‌رو نوعی درون‌گرایی و انزوای پذیرفته‌شده خصوصاً نسبت به همسایگان وجود دارد؛ و در همین راستا نسبت به قومیت‌هایی که تفاوت زبانی، گویشی و یا مذهبی نسبت به تهرانی‌ها دارند و در اطراف کشور و در مناطق هم‌مرز با همسایگان زندگی می‌کنند و بالطبع یک رابطه و مراوده با آن‌سوی مرز که خویشان و آشنایان سبب و نسبی‌شان شمرده می‌شوند، دارند این ترس و نگرش امنیتی وجود دارد. درحالی‌که هزینه‌های اصلی حفظ یکپارچگی ملی و دفاع از وطن مشترک همواره بر دوش مرزنشینان بوده است و منطقاً می‌بایست برعکس باشد، چرا چنین نیست؟ سؤالی است که ریشه‌های آن را می‌بایست در گفتمان حاکم و نظام آموزش و آموزش جهل جستجو کرد.
ل- آموزش عدم حضور:
همان‌طور که در سامان دانائی مشابهت اشاره شد همه‌چیز با حضور اهورامزدا در ایدئولوژی ثنویت و حضور ولایت و امامت در تشیع سنتی و تاریخی تمام می‌شود و جایی برای حضور غیر وجود ندارد همه پدیده‌ها غایب‌اند ازجمله انسان و زمان و این عدم حضور سایه خود را در تمام آموزه‌های درسی و دینی اعمال می‌گردد. درنتیجه این عدم حضور زندگی ما در سایه ادامه پیدا می‌کند و در متن نیستیم و بدین سبب زمان حال فراموش می‌شود (حتی فدا کردن حال برای ارزش‌ها یک فضیلت محسوب می‌شود) و این مسئله موجب می‌شود دیگران به‌راحتی و بدون این‌که از بابت هزینه‌ای که در سایه فدا کردن حال متحمل می‌شویم بما پاسخگو باشند، بجای ما تصمیم بگیرند (در مدیریت جامعه در برنامه توسعه و غیره).

ل- آموزش مفهوم وابستگی:
نه‌تنها هویت بلکه ماهیت ونیز نه‌تنها در خصوص انسان بلکه در خصوص همه پدیده‌ها باید منتظر باشیم تا از متن- متن قدیم یا متن جدید فرقی ندارد- چه می‌رسد. هویت ما نیز بر اساس سامان دانائی‌مان تعیین می‌شود و بر اساس این سامان ما نیستیم که هویت خود را تعریف کرده و یا نقشی در آن داشته باشیم. هویت ما هرچه باشد؛ ایرانی، آریائی، مسلمان شیعی یا غیره در جای دیگری تعیین می‌شود وابسته است نه مستقل. در این نوع نگرش اصولاً واژه‌ای بنام «استقلال» وجود ندارد و مفهومی کاملاً وارداتی و نامأنوس و ازاین‌رو ناشناخته و اسباب سوءاستفاده ونیز از مفهوم اصلی خود تهی شده و غریب. «استقلال» واژه‌ای است که در منطقه جهل قرار دارد. این‌چنین است که «استقلال‌طلبان» از هر نوع و صنفی و با هر نوع انگیزه و اعتقادی در سرزمین گفتمان مسلط ایرانی غریب و تنهایند. صرف وجود واژه استقلال در گفتمان انقلاب اسلامی دلیل استقلال نیست، همواره اراده‌ای وجود دارد تا یک مفهوم وابستگی از آن استخراج شود؛ یعنی طوری بیان شود که در حوزه دانائی گفتمان مسلط قرار گیرد و بنابراین قابل‌فهم.

م- آموزش ناتوانی:
در ثنویت می‌آموزیم که دنیا به دستان اهورا و اهریمن می‌چرخد و ما هیچ‌کاره‌ایم. چه به‌صورت فردی و چه به‌صورت جمعی. همان‌که در بحث سامان دانایی مطرح شد انسان به‌عنوان انتزاعی هم وجود ندارد بلکه ما به‌صورت اسامی و نه انسان یعنی علی، جمشید و ... در کنار سگ و گربه و غیره در چرخه‌ای که تقدیر معین کرده است قرار داریم و نابرابری در سازمان اجتماعی ما ریشه تقدیری و سرنوشتی قرار دارد «ما» به‌عنوان انسان که دارای خصوصیاتی است و حق‌وحقوقی، وجود ندارد بلکه همانند دانه تسبیح هستیم که اسم ما مقدر می‌کند و جایگاه اجتماعی‌مان نیز همان. با این معرفت موجودی مستقل وجود ندارد و همه در یک مدار تسبیح هستیم که اهورامزدا تعریف کرده و در تشیع تاریخی و سنتی ما «ائمه» یا امام زمان تعریف کرده است. با این وصف معلوم است که انسان چه به‌صورت فردی و چه به‌صورت جمعی محلی از اعراب ندارد و غایب؛ و درنتیجه می‌آموزیم ناتوانیم و به این ناتوانی هم معترف. چراکه هر حرکتی ممکن است ما را از چرخه عاقبت‌به‌خیران و انسانیت جدا و به حلقه شقی‌ها و بهایم درآورد و لذا عنان کار را به حاکم می‌سپاریم و تنها چاره ما دعا هست و بس.
همین ناتوانی منشأ عقب‌ماندگی‌ها در‌جا زدن‌ها و نیز علت مبقیه ما در وضعیت استبداد، بی‌قانونی، تبعیض، فقر و فساد است. البته تجربه هم به کمک این تفکر می‌آید و مزید بر علت می‌شود یعنی بدیهی است که وقتی خودمان را باور نداریم و این مسئله در طول سالیان دراز اتفاق افتاده باشد حرکت‌های به وجود آمده عقیم خواهد بود و تجربه تلخ شکست نیز باورها را تقویت خواهد کرد.


http://eradehmellat.ir/fa/News/193/آسیب-شناسی-معرفتی-جامعه-ی-ایرانی-با-نگاهی-به-گفتمان-اصلاح-طلبی-گفتمان-و-نظام-آموزشی
بستن   چاپ