تک زبانی به مثابه تک صدایی
چهارشنبه 20 ارديبهشت 1402 - 21:27:58

کلمه جامعه در وجود خود مفهوم جمع بودن و زندگی اجتماعی و ده ها مفهوم معنوی دیگر را مستتر دارد. اما شاید بارزترین وجهه آن تعدد و تکثر باشد. بنابر این خصوصیت بارز، جای دارد که نگاه عدالت‌گرانه ای نسبت به خواست تک تک افراد جامعه داشته باشیم.
همانگونه که جامعه متشکل از افرادی با چهره‌ها و رنگ‌ها و اندام‌ها و قد و قامت متفاوت هستیم به همان میزان نیز به لحاظ فکری و خواسته‌ها و ارزش‌های شخصی متکثر هستیم. لیکن با وجود همه این افتراقات و تفاوت‌ها، همان افراد در گروه‌ها و مجموعه‌های متنوعی باهم همکار، هم دین، هم مسلک، هم زبان و .... هستند و لاجرم خواسته‌ها، ارزش‌ها و هنجارهای گروهی نیز به آن اضافه می‌گردد. در مقیاس بالاتر، ارزش‌ها و هنجارهای ملی، خواسته ملی را می طلبد.
همین مقدمه کافیست که ما بخواهیم تنوع سلیقه ها و در کنار آن هم‌گرایی مختلف را به رسمیت بشناسیم که شاید بتوانیم در بعد جامعه شناختی نیز وحدت در کثرت و کثرت در عین وحدت را از فلسفه وام بگیریم. و البته همین تعیین‌کننده اصول زندگی اجتماعی است. به رسمیت شناختن تمام تفاوت ها و تلاش در همگرایی برای وحدتی خدشه ناپذیر  در چهارچوب یک کشور بزرگ.
اما مسئله بسیار ظریفی اینجا حاکم است.
بعنوان مثال اگر ما، مثال کلیشه ای ساعت را در نظر بگیریم. همانگونه که تمامی چرخ دنده ها و پیج مهره ها و مهره لنگ ها به تنهایی حائز اهمیت هستند. اما موجودیت کلی آنها نیز به عنوان مجموعه به هم پیوسته دارای ارزش و اعتبار غیرقابل انکار هستند. جامعه نیز به همین صورت است همانگونه که تک تک افراد دارای ارزش و اهمیت فوق العاده ای هستند بخاطر همین نیز جامعه شناسان بزرگ و سیاستمداران معقول  همواره بر حقوق برابر انسانها تاکید می کنند، مسئله ای که ضمن به رسمیت شناختن و اعتبار بخشیدن به حقوق فردی، آن شخص را در قبال جامعه خود مسئول و علاقمند و دلسوز می کند و لاجرم تک تک افراد جامعه همگرایی و همکاری سیستماتیک را رقم می زنند.
پیرو همین مسئله بسیار مهم است که در حاکمیت مدرن و حاکمیت مبتنی بر عقلانیت، تک صدایی و تک حزبی از طرف حاکمیت مسئله نکوهیده و فاقد مشروعیت سیاسی قلمداد می‌شود تا همه آحاد جامعه در پیشبرد و راهبری اجتماع خود ایفای نقش نمایند و خود را متعلق به آن جامعه بدانند بدون اینکه برای این تعلق خاطر درخواستی از طرف حاکمیت مطرح شده باشد. یعنی وفاق و همگرایی به صورت کاملآ طبیعی اتفاق می‌افتد. دقیقآ مثل جوامع و کشورهای قدیمی.
اما مسئله فقط مربوط به سیاست و حقوق سیاسی افراد نیست بلکه عدالت اجتماعی، فرصت‌های برابر اقتصادی و همسانی فرهنگی نیز به همان اندازه ارزشمند است. شاید به جرات بتوانیم بگوییم فارغ از چند کشور بسیار کوچک، تقریبآ کشوری در این جهان وجود ندارد (به جز ژاپن) که افراد آن دارای یک زبان و فرهنگ واحد باشند، چرا که اساسآ مرزهای سیاسی به هیچ عنوان منطبق بر مرزهای زبانی و فرهنگی نیست. البته با این قید بسیار مهم که اساسآ تعریف مرز برای فرهنگ‌ها کاری عبث و دور از شان انسان مدرن امروزی است.
اما برای کوتاه نمودن سخن بر می‌گردیم به موضوع اصلی گفتارمان. اینکه پذیرفتیم که کشور ما بسان بسیاری کشورهای دیگر از تلون فرهنگی و زبانی برخوردار است. در این شرایط باید خودمان را نیز ملزم به رعایت حقوق تمامی افراد حاضر در این جغرافیا بدانیم، که در غیر این صورت در ورطه سنگلاخ فاشیسم و یا در کمینه‌ترین حالت به بی‌عدالتی در افتاده‌ایم.
نگرش مریض و بیمار‌گونه که به خاطر ذات و جوهره افراطی آن نتیجه عکس می‌دهد و دیگر افراد و اشخاص و مجموعه را ناخواسته به واگرایی و جدایی و در کمترین حالت به عکس‌العمل غیرمنطقی وا می‌دارد در حالیکه تجربه گران‌بار کشورهای پیشرفته نشان می دهد که احترام و حفظ حقوق گروه‌های زبانی، نژادی، مذهبی و جنسیتی نهایتآ به انسجام ملی می انجامد.
در جامعه متکثر ایران که اقوام مختلف در آن زندگی می‌کنند و قرن هاست که همان هم‌گرایی طبیعی، آنها را به دور یک خانه بزرگ بنام ایران گرد آورده است. وجود یک زبان رسمی و حمایت تمام قد از گسترش و بالندگی آن با وجود لزوم ظاهری آن، موجب تضعیف/تخفیف دیگر زبان‌ها و فرهنگ‌های دیگر می شود، مسئله‌ای که در وجود خود عنصر تک صدایی را نیز تداعی می کند.
در حالیکه تدریس زبان‌های محلی در مدارس ضمن ارج نهادن به تمام شهروندان حاضر در این واحد جغرافیایی، در ذات خود پرورش دهنده احترام متقابل، جامعه حزبی و چند صدایی است که تبدیل به جامعه پویا می شود. مسئله بسیار مهمی که به دلیل اهمیت آن، باید از دوران کودکی و از زمان تحصیل کودکان مورد عنایت و توجه قرار گیرد. کودک در دوران تحصیل خود، ضمن تحصیل به زبان مادری خود و آشنایی با زبان‌های محلی دیگر، زبان ارتباطی را نیز می‌آموزد که خود بخاطر آموزش چند زبانی بسیار واجد اهمیت است.
اما متاسفانه در صد سال گذشته درست برعکس این دیدگاه در مدارس و متعاقب آن در جامعه ما گسترش پیدا کرده و موجب از هم گسیختگی جامعه و رشد شعارگونه یک قشر خاص از اجتماع شده است. مگر می‌شود جامعه‌ای که از اولین روزهای آغازین دبستان با عنصر بی‌عدالتی بسترسازی می‌شود در زمان بلوغ، افرادش بتوانند درک درستی از عدالت اجتماعی و احترام به تفاوت‌ها داشته باشند؟
به امید اینکه جامعه ما در تمام سطوح آن عقلانیت را پیشه کرده و سیاست‌مداران و مدیران کلان کشور با عنایت به دستاوردهای علمی و تجربی جهانی و با نگاه جامعه‌شناختی و فلسفی، جامعه را اداره نمایند تا بلکه کشور ما نیز دوران بلوغ و بالندگی خود را تجربه نماید.

عباس محمدی 

http://eradehmellat.ir/fa/News/2148/تک-زبانی-به-مثابه-تک-صدایی
بستن   چاپ