آسیب شناسی معرفتی جامعه ی ایرانی (با نگاهی به گفتمان اصلاح طلبی) سامان مشابهت و همسانی
دوشنبه 22 بهمن 1397 - 18:14:45
درک ما از پدیده‌های اطرافمان تابعی است از سامان دانایی عصری که در آن زندگی می‌کنیم. درک ما از دین هم از این قاعده مستثنا نیست. طبیعی است که متصور شویم اگر سامان دانایی‌مان تغییر یابد، درک ما از دین هم متأثر از آن عوض خواهد شد.
در سامان دانایی مشابهت و همسانی زبان و نام‌گذاری ماهیت مستقل و انتزاعی ندارد، بلکه آیت است. و معطوف است به ذات اشیاء و با آن پیوند دارد و به تعداد همه پدیده‌ها نامی مختص به خود او یعنی در زبان اسامی سلطه کامل دارند و زبان مستقل از سلطه معنویت وجود ندارد در اینجا زبان وسیله ارتباطی شناخته نمی‌شود؛ زبان باری از معنا را بدوش می‌کشد و عین واقعیت زندگی و هستی است. در این صورت با کثرت مواجهیم اما چون روح و ذات اشیاء منشأ مشابه و یکسانی دارند و همه از ذات باری‌تعالی ناشی شده‌اند، این تفاوت‌ها ظاهری و دنیوی و بی‌اساس و قابل‌اعتماد نیست. قدر هر کس تعیین شده است. هرکس علیرغم این‌که ظاهراً با سایر انسان‌ها مشابهت دارد ولی قدر و خلقت و جایگاه او از قبل تعیین شده است (نابرابری) و درنهایت نیز همه به یک کل (خدا) بازمی‌گردند یعنی این کثرت‌ها که این‌قدر سلب هستند که کسی نمی‌تواند نسبت موقعیت سیاسی اقتصادی و اجتماعی خود اعتراض کند، هیچ ارزشی معرفتی نداشته و این دنیایی است و علم نیز آگاهی یافتن از مسائل و رویدادهای پشت این ظواهر است مطالعه این ظواهر که رفتنی هستند و زوال‌پذیر ارزشی ندارد. ازاین‌رو و از این نظر کسی به آن معرفت دسترسی مستقیم ندارد، لذا متن ارزش پیدا می‌کند و علم درواقع تفسیر متن است. و زبان مقدس می‌شود چراکه حامل و عین اسما و کلمات مقدس است.در این سپهر اعتراض به وضعیت اجتماعی هرکس درواقع ایجاد اختلال در نظمی است که صلاح و بقاء جامعه از سوی خدا دیده شده است. روح حاکم بر جامعه تعیین شده است و به‌سوی کمال خویش در حرکت است. در ایران این روح همان ثنویت است که قبلاً کاملاً توضیح داده شد. بر این اساس هیچ‌کس نمی‌تواند تقدیر خویش را تغییر دهد وبرتری بعضی انسان‌ها بر دیگران نیز به ماهیت و ذات خلقت آن‌ها برمی‌گردد که در این منطق نابرابری‌ها در دنیایی دیگر جبران می‌شود. تقدیر و ذات هرکس در متون و به‌ویژه مقدس نهفته است و لذا در شناخت انسان طبیعت و جامعه باید به متون مراجعه کرد و لذا تفسیر حکم تعین کننده داشته و منطق بر آن استوار است.
سامان بازنمائی (کلاسیک)
در عصر کلاسیک و سامان بازنمایی این مشابهت‌ها به کناری رفته و به‌تدریج رابطه زبان با پدیده‌ها قطع می‌شود و وحدت همسانی رخت بربسته و مبنای شناخت نیز از متون و تفسیر آن‌ها به میدان و روش و متد خاص (پوزیتیویسم) که به آن تحلیل می‌گوییم تغییر می‌یابد. تفاوت‌ها و تمیزها مبنای معرفت قرار می‌گیرد و ارزش شناخت پیدا می‌کند. هیچ متن و دستور از پیش‌تعیین‌شده‌ای وجود ندارد. ولی اولین و مهم‌ترین اتفاقی که روی می‌دهد این است که فاعل شناسنده (SUBJECT) به‌عنوان منشأ شناخت به‌جای متن قرار می‌گیرد و طبیعت و زندگی مستقیماً موضوع مطالعه انسان به‌عنوان فاعل شناسنده (دکارت: من شک می‌کنم پس هستم) قرارمی گیرد. در این دوره مبنای تمیز و تفکیک پدیده‌ها صورت ظاهری آن‌هاست و بقول فوکو مقولات جدید مطرح می‌شود مانند: دستور زبان، تاریخ طبیعی و تحلیل ثروت. موضوع دیگر این‌که زبان دیگر آیت و پیوست پدیده‌ها نیست و یک حالت انتزاعی و بریده از پدیده و وسیله‌ای است برای بازنمائی و درواقع این ایفای نقش بازنمائی زبان است که انسان را از سلطه متن رها می‌کند. ازاین‌رو این دوران بازنمائی نامیده می‌شود.
سامان مدرن
در عصر مدرن شناخت صوری پدیده‌ها عوض شده و توجه به ارگانیسم و کارکرد پدیده‌ها معطوف می‌شود ازاین‌رو زمان که در حاشیه بود به متن آمده و محوریت پیدا می‌کند. و مقولات هم به اقتصاد سیاسی، زیست‌شناسی و زبان‌شناسی با رویکرد واژه‌شناسی و دستور زبان و محوریت فعل تغییر می‌یابد. بااهمیت یافتن زمان و کارکرد و خلق مفهوم ارزش کار، انسان موضوع دانایی قرار می‌گیرد و حقوق انسانی و ... مطرح می‌شود. در اینجا انسآن‌هم به‌عنوان فاعل شناسنده حضور دارد (SUBJECT) و هم به‌عنوان موضوع شناخت (OBJECT).
سامان دانائی جامعه ایران
سامان دانایی جامعه ما هنوز برمدار مشابهت‌ها قرار دارد. ازاین‌رو صحبت از حقوق انسانی، حقوق زنان، حقوق کودکان، محیط‌زیست و سایر پدیده‌های مدرن مانند پارلمان، دموکراسی یک تعارف بیشتر نیست؛ هنوز نابرابری‌ها امری پذیرفته شده است و تلاش برای برابری انسان‌ها در حقیقت مبارزه با خداوند و نظم حاکم تلقی شده و امری ضد ارزش و نابهنجار است.
اما نابرابری‌ها قدیم‌تر از اسلام بوده و ریشه در ثنویت جامعه ایرانی داشته و حتی درک ما از اسلام را نیز از خود متأثر ساخته و مبنای تحریف آن شده است.
تثلیث پهلوی (پان‌ایرانیسم)
در دوره معاصر نیز این نابرابری‌ها در ایدئولوژی نژاد آریایی بازتولید شده و چون با استفاده از پدیده‌های مدرن همواره گردیده نوعی پز مدرن هم گرفته است و مثلثی معرفتی را تشکیل داده است (زبان فارسی – شبه مدرنیزاسیون – نژاد آریائی)- که مبتنی بر تحقیر قومیت‌ها و خوار پنداشتن شهرستانی‌ها و محوریت تهران و تهرانی و زبان فارسی خصوصاً با گویش تهرانی است - و مبنای برتری و اشرافیت گشته است. بدیهی است درجایی که گفتمان مسلط (تشیع سنتی) ضعیف می‌شود مثلاً در خصوص قومیت‌ها، گفتمان آریایی همان ثنویت را پشتیبانی می‌کند. و گرچه گفتمان آلترناتیو جامعه ایرانی است اما چون در یک سامان دانایی قرار دارند، موجب تداوم اشرافیت می‌شود و این مسئله مانند دور باطل ادامه پیدا می‌کند و جامعه ما از دست‌یابی به جامعه و مناسبات دموکراتیک (یعنی برابری خواهانه) محروم می‌شود.
زبان فارسی و گفتمان مسلط
اما گفتمان در بستر زبان شکل می‌گیرد. ساده‌انگاری است که تصور کنیم عبارت است از واژه‌ها و کلمات و دستور زبان؛ زبان عبارت است از ضرب‌المثل‌ها، آثار ادبی و نظمی که در فرآیند آموزش آن به وجود می‌آید (تربیت و آموزش آداب‌ورسوم). به جرأت می‌توان گفت زبان فارسی موجد دیکتاتوری و استبداداست وآثار ادبی به نابرابری و از همه مهم‌تر متن‌گرایانه و نافی انسان به‌عنوان فاعل شناسنده.
برای مبارزه با استبداد باید به اصلاحات عمیق زبانی دست بزنیم. در دوره مشروطه حلقه روشنفکران مکتب تبریز سعی کردند این اصلاح را عملی کنند. کسانی چون طالبوف، آخوندزاده، سید حسن تقی‌زاده، تقی رفعت و دیگران سعی کردند با خلق آثاری این خط اصلاح را بیافرینند. و در ادامه نیز محمدتقی بهار، نیما یوشیج، شهریار و نویسندگانی چون صادق هدایت و دیگران آن خط را دنبال کردند.
بعدها و در آستانه انقلاب کسانی چون غلامحسین ساعدی، صمد بهرنگی و شاملو در ادبیات چریکی و جلال آل احمد، دکتر شریعتی و دیگران در عرصه ادبیات دگراندیشی دینی و نیز در دوره معاصر کسانی چون رضا براهنی و گلشیری آن خط را ادامه دادند.
اما به نظر می‌رسد تلاش گران این عرصه (به‌جز رضا براهنی آن‌هم نه به‌طور صریح) از نکته‌ای غافل بوده‌اند و آن توجه و عنایت نداشتن به سامان (پارادایم) دانائی بوده و یا این‌که از متوجه کردن دیگران به پارادایم دانائی جامعه غافل شده‌اند. به‌هرحال اصلاحات عمیق ادبی و زبانی در زبان و ادبیات فارسی و مبارزه با سامان دانائی مشابهت‌ها و کشاندن پای انسان به‌عنوان فاعل شناسنده و منشأ شناخت به مفاهیم ادبی و گسترش آن به‌نظام آموزشی از نکات کلیدی است که جریان‌های اصلاح‌طلبی در ایران قطعاً از آن غافل بوده‌اند یا از اهمیت آن غافل. رسیدن به جامعه دموکراتیک بدون فراهم ساختن معرفت و دانایی آن تلاشی است بی‌سرانجام.


http://eradehmellat.ir/fa/News/215/آسیب-شناسی-معرفتی-جامعه-ی-ایرانی-با-نگاهی-به-گفتمان-اصلاح-طلبی-سامان-مشابهت-و-همسانی
بستن   چاپ