در صد سال اخیر یکی از بحثهای مطرح در فضای عمومی کشور ارجحیت یکی از انواع طب سنتی و مدرن، بر یکدیگر بوده است. تقریباً از اواخر قرن قبل که با حضور پزشکان فرانسوی، طب مدرن وارد ایران شد این مسئله نیز مطرح شد. در سالهای اخیر، هم به علت گرایش عمومی در سطح جهان به طب جایگزین و هم به دلایل اعتقادی در ایران این بحث مجدداً وارد عرصههای عمومی شده است. در بحران اخیر ناشی از بیماری کووید 19 نیز مجدداً این بحث مطرح گردید و موافقین و مخالفین متعددی در مورد آن نظر دادند. در این میان دو مبحث طب جایگزین و مکمل و طب اسلامی نیز باعث خلط شدن موضوع شدند و چهارچوب بحث در این مورد را پیچیدهتر کردند؛ لذا شاید بهتر باشد در ابتدا به توضیحی در مورد این واژگان بپردازم:
طب مدرن: از قرون 18 و 19 روشهای تجربی جدیدی، هم در حوزه طبابت و هم در حوزه مراقبتهای پیرامونی از بیماران بهتدریج شکل گرفت. نقطه اوج این فرایند، ارائه نظریه میکروبی در مورد بیماریهای عفونی بود که توسط لوئی پاستور در اواسط قرن 19 ارائه شد و بعداً نظریههای دیگر مثل نظریه ژنتیک و نظریه تقسیم سلولی نابجا (سرطان) به کمک آن آمد. بنیاد طبابت نوین در حدود 150 سال اخیر بر پایه این نظریات است و کارآمدی خود را در بسیاری از حوزهها نشان داده است. امروزه این طب را با عنوان طب مبتنی بر شواهد میشناسیم.
طب سنتی: طب سنتی به مجموعه روشهای طبابتی اطلاق میشود که تا 150 سال پیش در نقاط مختلف دنیا و بر اساس نظریات مختلف ارائه میشده است. از طب سنتی چین در شرق که بر پایه نظریه پنج عنصر بنیادین بوده است تا طب سرخپوستی در غرب که بر پایه نظریه روح گیاهان است.
طب جایگزین و مکمل: واژه طب جایگزین و مکمل در چند دهه اخیر وارد حوزه ادبیات پزشکی شده است و بر روشهایی دلالت دارد که در حیطه پزشکی مدرن قرار نگرفته یا اثربخشی آنها اثبات نشده، رد شده، غیرقابل اثبات یا زیانبخش است. سازمان بهداشت جهانی بعضی از روشهای طب مکمل را بهتدریج و بعد از اینکه اثربخشی آنها مورد اثبات قرار گرفت وارد حیطه پزشکی رسمی نموده است. بخشی از طب سنتی خارج از بستر فرهنگ سنتی در این حوزه قرار گرفته است.
طب اسلامی: طب اسلامی در حقیقت روشهای طبی را در برمیگیرد که در احادیث و سنتهای اسلامی بر آنها تأکید شده است و قاعدتاً مشمول روشهای طبی در قرون اول تا سوم هجری در منطقه حجاز و عراق میشود که البته در بسیاری از موارد با طب سنتی موجود در این مناطق مشابهت دارد.
روی اول سکه!
طب سنتی غالب در حوزه تمدنی ایرانی بر پایه طب یونانی و بر اساس فرضیه بنیادی آن، یعنی نظریه مزاجها و اخلاط چهارگانه بنیاد نهاده شده است. این طب در یونان و توسط جالینوس و بقراط بنیان نهاده شده است و در ایران توسط ابوعلی سینا و رازی کاملتر گشته است و تا حدود 100 سال پیش – یعنی بیش از هزار سال - آئین اصلی طبابت در ایران بوده است. این طب و فرضیه بنیادین آن در مقابل مکاتب قدیمیتر طبی که بیشتر مبتنی بر فرضیات مابعدالطبیعه بودند قدم علم کرد و با توجه به نظریه بنیادین آن، کارآمدی بیشتری را از خود نشان داد. بخش گیاه درمانی این طب توانست با استفاده از روشهای آزمون و خطا و در طی قرون متمادی در کاهش درد و آلام بیماران مؤثر باشد. فرضیه بنیادین این طب بیان میکند که عدم تعادل بین چهار خلط بدن منجر به ایجاد بیماری میشود و برای بازگرداندن سلامت لازم است با روشهایی نظیر حجامت این تعادل را به بدن برگرداند. فرضیه بنیادین این مکتب طبی در هماهنگی با سایر فرضیات علمی زمان خود در هیات (هفت آسمان) و شیمی (چهار عنصر) بود. این فرضیه بنیادی در حال حاضر رد شده است و شواهد علمی دال بر صحت آن وجود ندارد. لذا تمام قسمتهای طب سنتی که مبتنی بر این فرضیه هستند کم لن یکن تلقی میگردند. البته بخشهائی از این مکتب که مبتنی بر شواهد تجربی بوده است (مثلاً اثربخشی ترنجبین بر زردی کودکان یا اثر تسکینی بعضی گیاهان بر درد) کماکان معتبر میباشد.
روی دوم سکه!
طب مدرن کلاً فرضیات و مبانی دیگری دارد که شروع آن با کشفیات پاستور و مندل در حوزه میکروبشناسی و ژنتیک بوده است و درمانهای فعلی نیز بر همین مبانی نظری بنیان نهاده شده است. در حال حاضر چهار تئوری بنیادین اکثریت بیماریها را در این طب توضیح میدهد: نظریه میکروبی برای توجیه بیماریهای عفونی، نظریه تغییرات در سطح ژنی برای بیماریهای ژنتیکی، نظریه تقسیم سلولی نابجا برای توضیح سرطانها و نظریه تغییر یا کمبود در مواد سازنده بدن برای توضیح بیماریهای متابولیک. طبعاً تا زمانی که این نظریات علمی معتبر هستند و شواهدی دال بر رد آنها وجود ندارد لازم است که روشهای طبی بر همین مبانی باشد.
طب مدرن که اکنون آن را طب مبتنی بر شواهد مینامیم بر مبنای پژوهشهای تجربی و شواهد آزمایشگاهی بنیان نهاده شده است. در این طب هر درمان یا داروئی باید طبق یک روش بسیار دقیق و قابل آزمون، مورد سنجش چندین گروه مختلف از پژوهشگران قرار گیرد تا بهعنوان یک درمان جدید پذیرفته شود؛ لذا حتی اگر تئوری دقیقی برای توضیح یک درمان وجود نداشته باشد لااقل شواهد تجربی مشخصی برای آن درمان وجود دارد. مثلاً، ما ممکن است ندانیم چرا دیالیز در درمان کرونا مؤثر است؟ ولی با چندین مطالعه تجربی فعلاً میتوانیم مؤثر بودن آن را نشان دهیم تا به مرور زمان تئوری مربوطه را نیز کشف نماییم. همین بخش است که نقطه اتصال بین طب مدرن و سنتی میتواند باشد. نظریات طب سنتی اکثراً رد شدهاند ولی ممکن است بر اساس مطالعات تجربی یک روش درمان سنتی را بتوان ثابت کرد و بعد به کار بست. (مانند استفاده از ترنجبین در درمان زردی نوزادان)؛ لذا اکنون در تمام دنیا روشهای درمانی مورد ادعای طب سنتی به آزمون گذاشته میشوند و در صورت مؤثر بودن به مجموعه درمانهای رایج اضافه میشوند. با این روش بسیاری از داروهای گیاهی که سالیان سال مورد استفاده در سراسر دنیا بودهاند، وارد سیستم درمانی مدرن شدهاند.
روی سوم سکه!
در این دعوای مابین طب مدرن و سنتی، طب مدرن درخواست بسیار سادهای دارد: درمانهای قدیمی را به آزمون بگذارید! اگر یک داروی قدیمی یا روش درمانی، از پس روشهای مدرن و دقیق سنجش و ارزیابی برآمد، میتواند در فرایند نظام سلامت وارد شود و اگر نیامد باید بیهیچ تردیدی کنار گذاشته شود. (مثلاً روش درمانی حجامت به شیوههای مختلف به آزمون گذاشته شده است و مؤثر بودن آن ثابت نشده است)
طب مدرن میگوید بحث در مورد تئوریهای قدیم و نظریات باستانی و احادیث و جملات قصار مرتبط با سلامت پیشینیان را کنار بگذارید و درمانها و داروهای خود را در معرض سنجش قرار دهید. اگر درمان و داروئی مؤثر بود آنگاه میتوان در مورد علت آن کنکاش کرد و تئوری مرتبط با آن را کشف نمود. خوشبختانه روشهای پژوهشی مدرن آنقدر دقیق و پیچیده هستند که خطای بسیار کمی دارند. طب مدرن معتقد است تا شواهد تجربی معتبری برای یک درمان وجود نداشته باشد ما اخلاقاً اجازه نداریم آن را برای جامعه تجویز نماییم.