نگهبان مهر
پنجشنبه 23 اسفند 1397 - 19:29:40
حسن اکبری بیرق
به بهانه مقارنت انتشار این شماره با خجسته میلاد پیامبر رحمت و مهربانی، بخشی از مقدمه کتاب «نگهبان مهر» به قلم فرهیخته گرامی حسن اکبری بیرق، با عنوان فرعی «جستارهایی مردم شناختی در اسلام ایرانی» تقدیم می‌گردد، انتشار کتاب اتفاقی قابل‌اعتنا در حوزه مردم‌شناسی دینی به شمار می‌آید، کتابی بی همسنگ در این حوزه که البته به شیوه‌ای روشمندتر ابعاد مردم شناختی دین اسلام به‌ویژه مذهب تشیع را کاویده است. به تعبیر دقیق‌تر، این کتاب روایتی است مردم شناختی از اسلام ایرانی که روند تأثیر و اثر آموزه‌های اسلامی فرهنگ ایرانی را بر یکدیگر بررسی می‌کند، ازاین‌رو کتابی است پرمحتوا و به دلیل نثر زیبا و روانش، بسیار خوش‌خوان.
 در اوایل قرن هفتم میلادی، هنگامی‌که محمّدبن عبدا... (ص) در شهر مکه دعوی پیامبری نمود، حتی نزدیکانش او را استهزا کردند و مُدّعایش را به سُخره گرفتند. در طول سیزده سال نیز، کمتر از یکصدتن بدو گرویدند که ایمانِ برخی از ایشان هم از سر مهر و مودّت پیشین بود، نه حق‌جویی و حقیقت‌طلبی. آنگاه‌که این آخرین فرستاده خداوند، ده سال پس از هجرت به یثرب که اینک مدینه النّبی نامیده می‌شد، چشم از جهان فروبست، کمتر کسی می‌پنداشت که آموزه‌های او دیر بپاید، چه برسد به این‌که از مرزهای بیابان‌های خشک حجاز خارج شود؛ امّا «او بخفت و بخت و اقبالش نخفت»!   در آغاز، دعوت محمّد (ص) به‌سادگی و بساطت یک شهادتین گفتن - یعنی باور به یگانگی خدا و نبوّت رسولش- بود و بس؛ حتی معجزه‌ او قرآن، سال‌ها پس از وفاتش تدوین و منتشر شد. ولی تعالیم وی با تشکیل جامعه‌ای در مدینه که بعدها اُمّتش نامیدند، همچنین تأسیس خلافت و سپس‌تر، امپراتوری اسلامی، رنگ سیاست و جماعت به خود گرفت و در طول چند قرن، در اثر آمیزش با افق‌های دیگر در سرزمین‌های مفتوحه، به فرهنگ و تمدّنی زایا و پویا تبدیل گشت. به دیگر سخن، دعوت به یکتاپرستی و تحذیر از شرک و باور به حیاتِ پس از مرگ و ثواب و عقاب و اِعمال تغییراتی جزئی در سبک زندگی عشیره‌ای اعرابِ عصر جاهلی، مقدمه‌ای شد برای تأسیس دینی جدید که مرزهای جغرافیایی، سیاسی و فرهنگی را درنوردیده، در عرض چند سَده به آیینی جهانی تبدیل شد.  شکل امروزینِ دین اسلام، با همه تنوّعی که به لحاظ صوری و محتوایی پیداکرده، محصول طیّ مراحلی چند است و صدالبته از آغاز بدین گونه نبوده است. در مرحله نخست به‌زحمت، اندیشه و عمل چند قوم و قبیله و شهر و آبادی را تحت تأثیر قرار داد و این سَهله و سَمحه بودنِ آداب و مناسک و آموزه‌ها و تعالیمش بود که عرب بادیه را جذب و جلب و یا دستکم اقناع و ارضاء نمود. در مرحله دوم، آنگاه‌که فتوحات اسلامی و مواجهه با مکاتب و مذاهب دیگر، پرسش‌هایی بنیادین برای پیروان این دین نوین طرح کرد، چیزی بیش از آن معارف بسیط برای اذهان پیچیده تازه‌مسلمانان سرزمین‌های مجاور، با پیشینه تمدنی دیرین لازم آمد. ازاین‌رو دانش‌هایی چون تفسیر و کلام و فقه و اصول و حدیث و دِرایه، نُضج یافت و گوناگونی شیوه‌های زیستِ مردمانِ اقالیمِ فتح‌شده، به گوناگونی شیوه‌های مسلمانی انجامید. دیری نپایید که این مرحله نیز پشت سرنهاده شد و اسلام در گام سوّمِ حیات خویش، در اثر آمیزش با فرهنگ ایران، مصر، شام و حتی خاور دور و نزدیک و بخش‌هایی از روم و بالکان و جنوب اروپا، به دینی مشحون از هنر و مدنیّت و فلسفه و عرفان و... بدل گشت. حال، دیگر آن دعوتِ ساده و بی‌پیرایه، آرایه‌هایی به خود بسته و به سامانه‌ای منسجم از آداب‌ورسوم و فرهنگ و آیین تبدیل شده بود و دریک کلام، تمدّنی فراگیر بنیان نهاده بود.
 بدین‌سان در طول اعصار و قرون متمادی، هاضمه قویِ اسلامِ تاریخی، به همراه پراکندگیِ مسلمانان، از چین و اندونزی گرفته تا دروازه‌های اروپا و بخش عظیمی از آفریقا و آسیای میانه و حتی ینگه‌دنیا، زمینه‌ساز تأسیس فرهنگ و مدنیّتی متکثّر، موزاییکی و رنگین‌کمانی شد؛ به‌نحوی‌که امروزه دیگر نمی‌توان از تنها یک نوع اسلام و زیست مُسلِمانه سخن گفت؛ چراکه این آیینِ منعطف، وارد هر دیاری که شد رنگ و بوی آنجا را به خود گرفت و با باورها و ارزش‌های مردمانش امتزاج یافت.
 مَثَلِ اعلای این بده بستان‌های فرهنگی در مسیر گسترش اسلام تاریخی را، می‌توان در سرزمین ایران جستجو کرد. مردمانِ باذکاوت این بخش از رُبع مسکون که خداباوری در جان و یکتاپرستی در روانشان ریشه داشت، معارف این دین نوین را با آموزه‌های مسلک دیرین خویش سازگار یافتند و یا ساختند و درنهایت، تاروپودِ «اسلام ایرانی» را بافتند. ایرانیانِ بافرهنگ که کم‌وبیش از همان آغاز، مِهر خاندان پیامبر (ص) را به دل‌گرفته و مُهرِ تشیّع به اسلام خویش زده بودند، رفته‌رفته معتقدات پیشین خود را که در تلائم و تناسب تامّ و تمام با اندیشه‌های آخرالزّمانی و منجی‌باورانه اسلامِ شیعی بود، در قالب آداب و مناسک عامیانه و یا مکاتب نخبه‌گرایانه حفظ نموده، موجب غنای معنوی این دین شدند. امروزه دیگر، رسوم و آیین‌های ایرانیان مسلمان، به‌گونه‌ای است که تفکیک عناصر ایرانی از اسلامی، به‌غایت دشوار و بلکه نامیسّر می‌نماید.
این عناصر دینی- فرهنگی که در طول پانزده قرن، با گوشت و خون ساکنان این جغرافیای پهناور، عجین شده و در عروسی و عزا، تولد و مرگ، سفر و حَضَر، مسجد و منبر، تکیه و حسینیّه، خانه و مدرسه، شهر و روستا و...نماد و نمودی معنابخش دارد، بخش اعظمی از هویّت، باورها، ارزش‌ها، آمال و آرزوهای ایرانیان را نمایندگی می‌کند. نوع پوشش، طرز گویش، نحوه عروسی، شیوه سوگواری، تظاهرات دینی و مذهبی، آفرینش‌های هنری و ادبی و خلاصه کلام سبک زندگی و طرز فکر ایرانیان، تحت تأثیر نوعی جهان‌بینیِ مرکّب از مؤلّفه‌های ایرانی- اسلامی است. نکته حائز اهمیت در این میان، آن است که آن امر قُدسی که منشاء و مبنای چنین نحوه زیستن ایرانیان در دوره پسااسلامی شده است، در گذر زمان و در کوران فرایند عُرفی شدن، نه‌تنها رنگ‌باخته، بلکه گاه کاملاً محو شده است. برای نمونه می‌توان به فاجعه عاشورا و قتل عامّ نوادگان پیامبر اکرم (ص) در کربلا اشاره کرد. این واقعه که در طول نزدیک به 1400 سال گذشته به انحاء گوناگون مورد تحلیل و تبیین و تفسیر قرار گرفته است، از نگاه عامّه ایرانیان، نه یک حادثه تاریخی، بلکه داستانی اسطوره مانند است که صرف‌نظر از صحّت و وثاقت رواییِ آن، از تمامی خاطرات جمعی و تراژدی‌های تاریخی و پیشا تاریخی این قوم، نمایندگی می‌کند. به دیگر سخن، آنچه به‌واقع در سال 61 هجری در سرزمین کربلا اتفاق افتاده است، چندان مطمحِ‌نظر نیست و یا اصولاً در گردوغبار زمان گم شده است؛ مهم‌تر از اصل ماجرا، نقش الهام بخشی و هویت آفرینی آن است که در سازگاری و هم‌نشینی با دیگر اسطوره‌ها و افسانه‌های ایرانیِ پیشااسلامی، همچون گئوماته و ... طرز فکر و عمل مردم این دیار را شکل می‌دهد.


http://eradehmellat.ir/fa/News/24/نگهبان-مهر
بستن   چاپ