زهره رحیمی عضو شورای مرکزی حزب اراده ملت ایران
تقلیل‌گراییِ گفتمانیِ اصلاح‌طلبان
سه شنبه 26 اسفند 1399 - 10:55:33
آنچه در انتخابات سال‌های اخیر از سر جریان اصلاح‌طلبی و اصلاح‌طلبان، در فرایند ائتلاف‌های گاه‌وبیگاه با نیروهای اعتدال و اصول‌گرای معتدل گذشته است، می‌توان از زوایای متفاوتی تحلیل و بررسی کرد. اینجا در این یادداشتِ کوتاه، بر آنم تا به لزوم پرهیز از تقلیل‌گراییِ گفتمانیِ اصلاح‌طلبان تأکیدی داشته باشم.
گویا بخش پرآوازه‌یِ اصلاح‌طلبان در هنگام رقابت انتخاباتی، زیر بار تقلیل آرمان می‌روند اما به تقلیل سهم، تن نمی‌سپارند!
در جوامعی که استانداردی از آزادی و تکثر در سپهر سیاسی برقرار است، کنشگران سیاسی در حضور و مشارکتِ مداوم، پویا و فعالانه به ورطه‌ی تردید نمی‌افتند. حتی رقابت‌های دشوار با چالش‌ها و نشیب‌های نفس‌گیر نیز، مانع از آن نمی‌شود که کنشگران سیاسی در چنین جوامعی، در مشارکت و یا در رقابت سیاسی به خود تعللی راه بدهند؛ اما در سپهر سیاسیِ انحصارطلبانه‌ای چون ایران، در بین فعالین سیاسی روی مداومت و فراگیریِ مشارکت، اتفاق‌نظر وجود ندارد. یعنی توافقی بر سر این نیست که در تنگنای استصواب یا تهی شدن معنای رقابت و یا انحصار و تحمیل سیاسی، کِی کنش سیاسی، کجا مقاومت سیاسی و چه زمان مبارزه سیاسی، بایسته و شایسته است؟
این عدم تفاهم و توافق تنها بین چهره‌های اصلاحاتی، گروه‌ها و احزاب سیاسی اصلاح‌طلب نیست بلکه یکی از پرچالش‌ترین و عمیق‌ترین محورهای تنش‌زا در تصمیماتِ درون‌تشکیلاتیِ یک حزب نیز هست؛ یعنی درون یک تشکیلات سیاسی نیز، عدم تفاهم روی این امر وجود دارد که باتوجه‌به شرایط کجا مشارکت و کجا سکوت، کجا رقابت و کجا ائتلاف، کجا تعلیق و کجا تحریم، صورت عملی پیدا کند؟ این کشمکش حتی درون یک تشکیلات واحد هم می‌تواند به پرمناقشه‌ترین محور بدل شود.
اما این اختلاف‌نظرها، چه ارتباطی با بحث تقلیل‌گرایی گفتمانی اصلاح‌طلبان دارد؟ پس از پایان دوران دولت اصلاحات و وضعیتی که با روی کار آمدن دولت بهار پیش آمد و در پی آن طلیعه‌یِ دوم این دولت که کشور را با بزرگ‌ترین شکاف اجتماعی، پس از شکاف‌های دهه اول انقلاب روبرو کرد، هسته مرکزی قدرت، سپهر کنشگری و رقابتِ سیاسی را تنگ‌تر و محدودتر از پیش کرد، طوری که پس از حذف اپوزسیون، دگراندیشان، تحول‌خواهان، ملی مذهبی‌ها، گروه‌های روشنفکری، جریانات مدافع حقوق زنان و فعالین اقوام از رقابت‌های سیاسی کشور که در دو دهه‌یِ نخست پس از انقلاب روی داده بود، این بار نوبت به حذف اصلاح‌طلبان در دهه‌یِ چهارم رسید که خود، هواداران گفتمان خمینی فقید بودند و با مشی مسالمت‌جویانه و قانون‌مدارانه‌یِ خویش، مبارزه مدنی و مقاومت سیاسی را در چارچوب نظام نقد می‌کردند و خود را محافظ چارچوب می‌شمردند.
ناکامی اصلاح‌طلبان در دستیابی به کرسی‌های قدرت در شکست‌های پیاپی انتخاباتی از 84 تا 90، آن‌چنان نگرانی از حذف، برای این جریان ایجاد کرده بود که پس از آن، انتخابات از پی انتخابات، به ائتلاف‌های بین جناحی تن دادند و بازی‌گردانان قدرت، صحنه رقابت انتخاباتی و میدان کنشگری را تنگ‌تر و بی‌مایه‌تر کردند، اصلاح‌طلبان مصرّانه با تغییر ماهیت خود، در این زمینِ تنگ و بی‌رمق، بازهم حضور خویش را حفظ کردند و مشغول به بازی شدند. این در حالی بود که از سوی دیگر، برای جلب مخاطبان بیشتر در کارزار انتخابات، دست به گسترش دایره‌ی شعارها می‌زدند و طیف‌های حتی نامرتبط با گفتمان خویش را نیز به خود فرامی‌خواندند.
در همین بزنگاه‌های انتخاباتی و یا کوران مطالبات اجتماعی بود که بخش بزرگی از بدنه‌یِ اجتماعی این جناح و معدودی از پیش‌کسوتانِ اصلاح‌طلبی، این تقلیل‌گرایی گفتمانی ناشی از ائتلاف را نقد می‌کردند و آن را آسیب و انحرافی از جریان و گفتمان اصلاح‌طلبیِ اصیل می‌شمردند. آن‌ها معتقد بودند که اصلاح‌طلبان باید بر اصل گفتمانی خویش وفادار بمانند و خود را با سازوکار و فرایندهای غیردموکراتیک و نامزدهای اجاره‌ای همراه نکنند و نیالایند و تمنای آویزانی از قدرت به هر قیمت را به دست فراموشی بسپارند.
این بخش از اصلاح‌طلبانِ منتقد، مدعی بودند که این جریان باید علی‌رغم فشارها و محدودیت‌های حکومت، کنار گروه هدف و بدنه‌یِ اجتماعی خویش بایستد و بر شعارها و مطالبات گفتمانی خود پافشاری کند، حتی به قیمتِ رد صلاحیت‌های مکرر و محدودیت‌های گسترده و ازکف‌دادن فرصت رقابت و قدرت!
این منتقدانِ درون‌گفتمانی، معتقد بودند که چنین تعهدی، علاوه بر اصیل نگه‌داشتن جریان اصلاح‌طلبی، موجب می‌شود که آرام‌آرام تعاملات و پیوندهای اجتماعی بین مردم و اصلاح‌طلبان به شکلی عمیق و معتمدانه برقرار گردد و گفتمانِ اصلاحات بتواند در بستر این رابطه‌یِ اعتمادآفرین، به روشنگری در جامعه و پرسشگری و مطالبه‌گری خالص خود از حکومت بپردازد و آرام‌آرام در این بستر گفتمانی اصیل، جامعه مدنی تشکیلاتی را نیز صورت عملی ببخشد؛ اما دغدغه‌ی پرهیز از تقلیل گفتمانی به قیمت کسب قدرت، اگرچه با استقبال و تمنای بدنه همراه بود اما تنها از سوی معدودی از نیروهای ارشد در درون جریان همراهی می‌شد، طوری که هرگونه صدای نقاد و معترضی در درون جریان، با هژمونیِ اکثریت شورایی، نادیده گرفته شده و خاموش می‌شد. بهانه‌یِ هواداران این هژمونی، این بود که چنانچه اصلاح‌طلبان سازوکارها، تصمیمات، موضع‌گیری‌ها و نامزدهای خود را متناسب با قواعد بالادستی حکومت و اقتضائات فضای موجود در قدرت سیاسی، تنظیم نکنند و به‌نوعی خود را با خط‌کش تعریف‌شده‌یِ حاکمیت در صحنه قدرت سیاسی ایران، همساز نکنند باید برای همیشه عطای کرسی‌ها را به لقایش ببخشند. چراکه این جریانِ هژمونیک نیز به تعبیر خویش، داشت از تقلیل کارکردی اصلاح‌طلبان در زمینِ قدرت مرکزی پیشگیری می‌کرد.
آن‌ها کنار ماندن از رقابت، پذیرش رد صلاحیت‌های مکرر و بی‌قدرتیِ پیامد آن را، نوعی تقلیل‌گرایی در کارکرد سیاسی خود برمی‌شمردند. تفسیر آنها از بی‌توجهی به قدرت، این بود که احزاب در شرایطِ بی‌قدرتی، به قدوقامتِ سمن یا NGO، تقلیل پیدا می‌کنند و این تحلیل را، هماره چون تهدیدی نام می‌برند و این بی‌قدرتی برای بسیاری‌شان گران‌تر و پرهزینه‌تر از آن است که آن را برتابند؛ لذا انتخابات به انتخابات حاضر شدند تا به قیمتِ تقلیل گفتمانی و آرمانی، برای ائتلاف‌های بین جناحی حتی پیش‌گام شوند تا صحنه‌یِ حضور و رقابت انتخاباتی را به خیال خویش برای خود محفوظ نگه دارند که البته آن‌هم با گذشت زمان جز به‌صورتِ خیالی خوش‌باورانه نمود نیافت!
اکنون پرسشی که دوباره در آستانه‌یِ انتخاباتی دیگر جان گرفته است، پرسشی هرچند تکراری است. اما کماکان بسیاری، پاسخ‌های تکراری، ناکارآمد و پرهزینه‌یِ گذشته را به آن می‌دهند. اینکه با چنین، تمامیت‌خواهی و اقتدار عریانی از سوی قدرت مرکزی و با وجود قطبی شدن چشمگیر جامعه - حکومت، کدام بخش از اصلاح‌طلبان؛ تقلیل‌گراییِ گفتمانی و کدام بخش از آن‌ها تقلیل در کارکرد تمنای قدرت را انتخاب خواهند کرد؟

http://eradehmellat.ir/fa/News/289/تقلیل‌گراییِ-گفتمانیِ-اصلاح‌طلبان
بستن   چاپ