آشپزخانه دیکتاتور
چهارشنبه 25 بهمن 1402 - 20:29:23

علیرضا مالمیر 
همیشه ایده یک کار جذاب جایی سراغت می‌ آید که اصلا فکرش را نمی ‌کنی. ایده این کتاب دقیقاً در آشپزخانه به سراغ شابوفسکی می‌ آید. او زمانی با کردهای عراقی در آشپزخانه کار می ‌کرد و آن ‌ها درباره صدام حرف می‌ زدند او هم همان ‌جا به ذهنش رسید که دیکتاتورها، هنگام صدور دستور قتل‌ عام،‌ یا جنگ چه می‌ خوردند؟
خب البته که کار روزنامه ‌نگاری هم کمکش کرد، به هر حال شیوه روایی کتاب مثل گزارش ‌نویسی است و می ‌توان گفت که یک کار روزنامه‌ نگاری تحقیقی است که با سفر به کشورها و قاره ‌های مختلف آن را نوشته است.
اینکه این مصاحبه ‌ها چه فایده ‌ای داشته به نظرم پرداختن به زندگی دیکتاتورها از هر وجهی مهم است، پرداختن به خورد و خوراک آن‌ ها وجه بسیار شخصی ‌تر زندگی آن‌ هاست که شاید نویسنده با مصاحبه با آشپزهای دیکتاتورها می‌ خواسته این تاریخ شفاهی را که جایی گفته و نوشته نشده ثبت کند.
به نظرت شیوه غذا خوردن یک دیکتاتور بی ‌رحم مثل صدام حسین یا انورخوجه چه نسبتی با روش حکومت ‌داری او داشته؟ آیا با روایتی که آشپزها از عادات غذایی دیکتاتورها به ما می ‌دهند، می ‌توانیم با کاراکتر آن‌ ها به عنوان افرادی خونریز نسبتی بسازیم؟ اگر این سوال را با اشاره به بخشی از کتاب جواب بدهی جالب‌ تر خواهد بود.
این سوالی بود که خودم هم خیلی دنبالش بودم، واقعیت این است که این دیکتاتورها با آشپزهایشان رابطه ‌ای خوب داشتند، گرچه خود آشپزها مدام حس می ‌کردند زیر تیغ زندگی می‌ کنند، می ‌ترسیدند نکند غذایی شور یا بی ‌نمک شود و جانشان به خطر بیفتد.
اینکه آشپزی غذایی بپزد و بقیه بخورند و از آن خوششان بیاید یک چیز است، اما اینکه دیکتاتوری غذایت را بخورد و منتظر نظر او بمانی چیز دیگر. آن آشپز احتمالاً در آن لحظات دل توی دلش نبوده که آیا غذا را می ‌پسندد یا نه؟!
در میان این آشپزها روایت آشپز عیدی امین می ‌تواند بازتاب یک دیکتاتور سبع باشد. یک روز اوتونده، آشپزش برایش غذایی می ‌پزد پسر امین آنقدر غذا می‌ خورد که دل درد بدی می‌ گیرد آن لحظه عیدی امین همه را تهدید به مرگ می ‌کند و فکر می‌ کند که کسی قصد مسموم کردن پسرش را داشته، آشپز با عجله پسر را بغل و از در پشتی فرار می ‌کند و او را به بیمارستان می ‌رساند، پزشک بعد از معاینه به شکم پسر فشار می ‌آورد و بچه بادی رها می ‌کند. دکتر می ‌گوید از پرخوری است و تا چند روز که چند باد رها کند خوب می ‌شود، در این حین عیدی امین همچنان در کاخش داشت همه را با اسلحه تهدید می‌ کرد و فکر می ‌کرد که آشپز فرار کرده است، تا اینکه اوتونده با کاخ تماس می ‌گیرد و خبر سلامت پسر عیدی امین را می ‌دهد.



http://eradehmellat.ir/fa/News/3601/آشپزخانه-دیکتاتور
بستن   چاپ