بهمن کبیری
تونیکی می کن و در دجله انداز
گفتگو
بزرگنمایی:
اقدامی بس پسندیده که هیچوقت فراموش نخواهم کرد. در مجتمعی با دو هزار نفر جمعیت فقط یک نفر پیدا شد که چنین کاری انجام دهد. اما بهراستی این اقدام به نام همه تمام شد. او برای هم پرسنل مجتمع که حدود بیست نفر بودند به یکسان ارزاق تأمین کرد. او در حالی این کار را کرد که نه عضو مدیران بود و نه مسؤولیتی داشت. او فقط یک همسایه بود. پرسنل هیچگاه نفهمیدند او که بود و فقط سه نفر بودیم که او را میشناختیم. اصرار داشت که نامش فاش نشود و نامش هیچگاه فاش نخواهد شد. وقتی در حال عکس گرفتن بودم او در کنار من ایستاده بود و به تاریخ پیوستن کارش را نظاره میکرد. او در هزارتوی تاریخ مجتمع گم شد ولی کارش در گنبد مینا و البته در دوربین من ثبت شد تا به یادگار بماند که آنان انساناند. بهراستی چه فرقی میکند که او چه کسی بود. حتی اگر ذرهای نیکی کنی در چرخ گردون این نیکی به یادگار میماند و تو تیکی را در دجله میاندازی و ایزد در بیابانت به تو کار نیکت را باز میگردند. آری کسانی که برای ما کار میکنند انساناند و این تصویری است که آنان از ما به یادگار خواهند داشت.