بزرگنمایی:
در عصری که ما زندگی میکنیم آنطوری که برهان، منطق و عقلانیت تمامی فضای اطرافمان را پر نموده است مدعی دارنده تئوری قابل دفاع اگر توان آن را دارد باید به مجاب کردن آدمی در مقابل دو مقوله پرسش و شبهه اهتمام بورزد که در غیر این صورت بایگانی تاریخ آماده پذیرفتن آن خواهد بود.
ویژگی غالب این گروهها که توجیهی برای نامگذاریشان تحت این عنوان یعنی بنیادگرائی شده، رجوع و گرایش مجدد به فهمی سره و ناب و تغییرناپذیر از منابع و متون اولیهای بود که پیراستن آن متون از شوائبی که در اثر نوگرائی عارض سنت و فهم آنان شده بود را بر خود لازم دانستند و آن بهانهای گردید تا بنیادگرائی خود را ظاهر نماید و به مقابله با این پدیده جدید یعنی نوگرائی بپردازد. تفکر بنیادگرائی به تاریخی بودن باورهای خودآگاه نیست. زیرا در این صورت است که واقعیات بیرونی را با ساخت و ساحت ذهنی و باورهای تاریخیاش تطبیق میدهد “دقیقاً مثل آدمی که تختی را مهیا مینماید و شوربختانی را که از مسیر میگذرند روی تخت دراز میدهد و دستوری صادر مینماید که هرکسی که قدش از تخت بلندتر بود اضافهها را ببرند و هرکسی که قدش کوتاهتر بود بکَشندش تا بهاندازه تخت درآید و خوشبخت کسی نبود جز آنکه قدش مطابق تخت باشد” در تفکر بنیادگرائی همواره چنین تختی وجود دارد. آنان واقعیت را به قامت اندیشه خود میخواهند و در این تقابل است که همواره واقعیت جان میبازد و روحش را از دست میدهد. بنیادگراها اسطورهای میاندیشند و این اسطورهها برخواسته از ذهن ایشان است و دوست دارند نیروهای فرا طبیعی و فرا انسانی بسازند که زندگی همه انسانها را زیر سیطره خود بگیرند؛ در این صورت بنیادگرایان را میتوانیم خود بنیاد و خود انتفاع نیز بنامیم بهطوریکه فقط خودشان از این باور سود میبرند و دیگران را میآزارند! درصورتیکه نوگرایان رسیدن به حقیقت را درنتیجه تضارب آراء به رسمیت شناخته و آن را برگرفته از فهم جمعی آدمیان در دورانهای مختلف میپندارند و احکامشان را تا آنجائی که فهم آنان اجازه دهد لایتغیر میدانند اما هنگامیکه به معرفت تازهای رسیدند فهم گذشته را به بایگانی تاریخ سپرده و به آن صرفاً ارزش تاریخی میدهند. نوگرایان در عصر و زمانه خود زندگی میکنند و به معنی فلسفی ابنالوقتاند و همچنان در جدوجهد دائمی در پی عبور از مسیر صعب و دشوار در این پروسه تکامل بشری گام مینهند و اجتهاد میورزند.