ادریس محمدی روزنامه نگار و فعال سیاسی

روشنفکر ما نوشتار

روشنفکر ما

  بزرگنمایی:
همه می دانیم که کار از یک جای عمیق و ریشه‌دار خراب است، اما از کجا؟ اگر نخواهیم با پاسخ‌های سطحی، گرفتاری‌هایمان را از سرباز کنیم، می‌خواهم عرض کنم که جدی‌ترین پرسش علمی و نیز فلسفی که ما دانشوران جهان‌سومی با آن روبه‌رو توانیم شد همین است که «کار ما از کجا خراب است»

در تلاطمی نامنسجم و آن فراز و نشیب‌های تاریخ روشنفکری ایرانیان، چیستی‌ها، چگونگی‌ها و معماهای زیادی نصیبمان شد که امروزه روز نیز چنان‌که گویی قادر به پاسخگویی به آن نیستیم. سرخوردگی جریان روشنفکری اما معلول عواملی بیش از تقلید بود. در آن سال‌های مشروطه و در این سال و صده‎های پس ‌از آن هنوز نتوانسته‌ایم به آنچه ملکم‎خان، طالبوف، میرزای کرمانی، بهار و بعدها بازرگان، شریعتی، سروش و دیگران در پی کشف آن بودند پاسخ‌گوییم. یک طرف قضیه این است که بگوییم آن‌ها نیز هیچ‌گاه به مطالبات و پرسش‌های ذهنی خود دست نیافتند. آرمان‌های آن‌ها بیشتر جنبه انتزاعی داشت و خود به نیکی می‌دانستند که برای احقاق کامل مطالبات خویش باید با نیزه‌ای کوچک بر فراز دره‌ای عمیق که هر آن احتمال سقوط در آن می‌رود؛ به پرواز درآیند. این قسم از معادله، خالی از واقعیت نیست که اگر بود ما چنین با انحطاط و تشویش معیارها روبه‌رو نبودیم. طرف دیگر که مد نظر نگارنده این سطور نیز هست؛ عدم حصول عملی ایرانیان به مقوله خودشناسی می‌باشد. ما ایرانی‌ها هیچ‌گاه در طی دو صد سال اخیر که به صورت جدی‌تر وارد عرصه سیاست مدرن شدیم، در قبال حوزه جغرافیایی غرب اروپا و آمریکای شمالی که ما آن را « غرب « می‌نامیم هویت خود را تعریف نکردیم. در مواجهه با آن یا موضع انفعالی گرفتیم و یا سعی کردیم با نفی آن به هیئت خود رمقی بخشیم. در واقع هر آنچه را که می‌خواستیم تعریف کنیم یا بر شالوده‌ای غربی بناشده بود و یا با نفی آن هویت پیدا می‌کرد. آل احمد، شریعتی و دیگران که در پی تعریف یک ایرانی یا به‌نوعی یک ایرانی مسلمان بودند؛ هیچ‌گاه در پی بازتولید ایرانی بر مبنای یک متد جدید و ابداعی نبودند؛ بلکه بیشتر سعی در نفی ارزش‌های غربی داشتند و با انکار آن‌ها خود را می‌ساختند. اگرچه عده‌ای ممکن است شریعتی را از این موضوع جدا کنند؛ ولی به هیچ وجه راضی به دور نگاه‌داشتن آل احمد و هم‌فکران او از این قائله نیستم. مراد بنده در اینجا بازخوانی « غرب‌زدگی « و نقد آراء آل احمد نیست و در این مختصر نمی‌توان از آن بحثی به میان آورد؛ بلکه مقصود تذکر عدم خودشناسی ایرانی از فردای روبه‌رویی با غرب تا امروز روز است.
حتی روشنفکران امروزی ما که بعضاً با پسوند «دینی» نیز همراه هستند؛ سعی بر بازتولید یک ایرانی نو ندارند؛ بلکه خود را در وادی اصطلاحات عالم‌گیری می‌بینند که باید بر آن دستی بکشند و با تعریفی الحاقی آن را وارد ادبیات سیاسی و فرهنگی ما نمایند. سکولاریسم نو، سکولاریسم سیاسی و فلسفی، دین عرفی شده و... چیزی جز لقمه را دور سرخود چرخاندن نیست. به هیچ وجه قصد ندارم که بگویم این عمل خوب است یا بد. بالاخره هر چه که باشد علومی که تحت عنوان علوم اجتماعی و فروعات آن به ما رسیده برآمده از غرب است و ما گاه ناچاریم که از مجرای غرب برای رسیدن به آنچه می‌خواهیم عبور کنیم. در اینجا البته مرادم بر تسلیم نیست؛ بلکه هدف بیان وجوب تعامل است. به‌هرروی نگاه هنجاری به این قضیه آدمی را بیش از پیش در خوف سقوط به وادی تعصب فرومی‌برد. صرفاً می‌خواهم بگویم که جز تعریف از نوع «به علاوه پیشوند و پسوند»، چه چیز دیگری را برای تعریف ایرانی سراغ داریم؟
اگر رنسانس را مبدأ اصلی خیزش اروپاییان بدانیم؛ در سیری اجمالی بر تاریخ آن نیک درمی‌یابیم که نوزایی آنان جز با نگرشی دوباره و قرائتی مدرن از تاریخ روم و یونان صورت نگرفت. آنان هیچ‌گاه از تاریخ خود نبریدند و آن را پس نزدند. البته هیچ‌گاه از آن جهت خودبزرگ‌بینی و فخرفروشی استفاده ابزاری ننمودند. بر عکس برخی از ما ایرانیان و متأسفانه منورالفکرهایی که با قیچی کردن بخش عظیمی از تاریخ خود، سعی دارند باقی‌مانده آن را پتکی کنند برای فخر بر سر عالمیان. ما از تاریخ درس نگرفتیم. بلکه آن قسمتی را که دوست داشتیم و موردپسند ما بود را در شیشه‌ای خشکاندیم صرفاً جهت مباهات. در ادامه نیز سعی کردیم بقیه آن را یا انکار کنیم و یا چشممان را بر آن ببندیم و این نیز چیزی جز « تکرار تاریخ « را به ارمغان نمی‌آورد. لاجرم این چرخ تاریخی نیز تا زمانی که نگرش خود را عوض نکنیم به گردش خود ادامه خواهد داد. باری! ضربه اصلی به بدنه روشنفکری ما آن زمانی وارد شد که گمان کردیم هر آنچه بوی سنت دارد با تحجر برابری می‌کند و ما برای گام روبه‌جلو، چاره‌ای جز انهدام آن نداریم. باید آن را فراموش کنیم و در صورت لزوم لگدمال. یادگارهای تاریخ و سنت ما چون حافظ، سعدی، مولانا، خیام و... نیز صرفاً عواملی هستند تا در مقابل گوته، شکسپیر، دیکسون، آلن‌پو، الیوت و... کم نیاوریم. چیزی جز آه‌وافسوس باقی نمی‌ماند؛ آن زمان که می‌بینیم بهترین شارحان عرفان ما همان غربی‌ها هستند. نیکلسون و دیگران نه برای جاسوسی می‌خواستند شرق‌شناس شوند و نه چنان خیر مادی در آن نهفته بود. شاردن هم نه جاسوس بود و نه خیلی می‌توان او را جویای نام دانست. بلکه هر آنچه بود برمی‌گشت به روحیه پژوهش و تفحص میان غربیان، به‎ویژه ما بین روشنفکران اهل قلم ایشان. ما حتی نتوانستیم پیشینه خود را بشناسیم. چه برسد حال و آینده خویش را ... هرساله بر سر مزار حافظ می‌رویم اما از حافظ همانی را می‌دانیم که غربی‌ها برای ما بازخوانی کرده‌اند. جالب اینکه آن قسم از ما که چشم دیدن غربی‌ها را ندارد برای اثبات افتخارات تاریخ در شیشه خشکانده شده ایرانی، از همان غربی‌ها نقل قول می‌آورد.
ما ایرانی‌ها با تمام شوکتی که برای خود دست و پا کرده بودیم؛ هیچ‌گاه نتوانستیم قبل از غربی‌ها، آمریکا، دماغه امید نیک و دیگر اماکن را کشف کنیم. دلیل آن البته نه آنقدر ساده است که بشود در کلامی مطرح کرد و نه آنقدر پیچیده که نتوان در موردش تأمل نمود. اما اندیشه‌ورزان نیک می‌دانند که عامل تفحص، پژوهش و روحیه کنجکاوی در میان غربیان بیش از ما بود و تنها استعمار، چپاول و ... سبب شکل‌گیری غرب و هویت آن نیست. پیشی گرفتن علم زیست‌شناسی غرب به میزان چند صد سال از شرقیان به سبب روحیه کنجکاوی شخصی به نام داروین و همراهانش صورت گرفت که دل به دریا زدند و شرق و غرب را به هم دوختند تا همان نظریه‌ای را سامان دهند که امروز روشنفکر دینی ما به هر دری می زند؛ بلکه به نوعی خود را با آن تطبیق دهد. با تأمل، کوشش و توسعه دید خود به فراخور زمان، می‌توانستیم بسی زودتر از ورود غربیان به سرزمین‌هایمان، به خاکشان قدم بگذاریم. اما ایستادیم تا آمدند و بعد از انحطاطمان با قرض گرفتن از خودشان و صد البته صرف بیت المال، سفری به دیار فرنگ داشتیم. ماحصل آن مسافرت‌های قبله‌های عالم اگر نگوییم هیچ بود؛ اما دستاورد چشم‌گیری هم به همراه نداشت. اگرچه عده‌ای چون عباس میرزا، امیر کبیر و دیگران می‌دانستند که چگونه از فرصت سفر خارجه بهره برند؛ ولی مگر روحیه بازدارنده ما به آنان امان می‌داد؟
به‌هرروی روشنفکر آنان ابتدا خود را تعریف نمود و سپس برای دوره‌ای طولانی، قرائت خود را تنها خوانش درست جهانی می‌دانست و پس از جهانی‌شدن و افول آن جهان‌شمولی، ضمن پذیرش دیگران، خود را با شرایط جدید باز تولید نمود. روشنفکر ما اما در ابتدای امر خود را با قرائت آنان تعریف نمود (کاری که صد البته بسیاری دیگر از شرقیان انجام دادند) سپس با انشعابی جدید خود را با انکار آنان تعریف کرد و این دور همچنان ادامه دارد.
اما ماحصل چه بود؟ آیا نتیجه‌ای از این همه انطباق‌ها و انکارها به دست آوردیم یا کماکان خود را در مرحله بحران‌زدگی و سرخوردگی می‌پنداریم؟ 


نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield

lastnews

اکثریت جامعه خواهان تغییر است

سالی که نکوست از پیداست

مجلس و مبارزه با فساد

رخداد های منطقه ای و جهانی و رسالت حزبی

انتخابات حزب محور

جنبش زنان ایران

نمایشگاه رسانه ایران

بررسی یک نمونه تاریخی در بازار نیروی کار

مردان سپر آلودگی و تورم

چرخه مدارا

نان خالی را هم از سفره ها برداشتند!

گپی در نمایشگاه مطبوعات

استاد «رضا رضوی» سازنده سرود رسمی حزب اراده ملت ایران (حاما) درگذشت

اخبار جهان 78

تقدیر نامه نمایشگاه رسانه ایران

مشاهدات در 65 درجه جنوبی

آزادی زنان به سبک استالین

درگذشت خالف

سایه سیاست

کاروانسرای ایزد خواست

سرعت قطار تورم در دولت سیزدهم

اولین کتاب از مجموعه سازوکار حزبی به وزارت ارشاد ارسال گردید

حضور نماینده حزب اراده ملت ایران در گفتگوی نخبگان سیاسی دانشگاه تهران

حضور نشریه اراده ملت در بیست و چهارمین نمایشگاه رسانه های ایران

برنامه ریزی حزبی ترجیع بند جلسات دبیران حوزه ها

فلسفیدن در باب دروغ؛ دروغ چرا؟!

انتخابات و دیگر هیچ ...

درباره ما

ایران گربه نبود

راهکارهای اثربخشی مجلس

انتخابات حزب محور (بخش اول)

نقلی از سلسله نشست های گفتگو و اندیشه

تاریخچه مالیات ایران

از نبود ظلم باید نوشت یا از وجود آزادی؟ چیستی عدالت و ظلم!

دولت رانتیر چیست و چه پیآمدهایی دارد؟

بیشتر آسیب های اجتماعی با فقر نسبت پیدا می کنند

کارآمدی مجلس را در گرو حضور شایستگان است

استاد «رضا رضوی» سازنده سرود رسمی حزب اراده ملت ایران (حاما) درگذشت

جهان در هفته ای که گذشت (77)

حضور انتشارات حزب در نمایشگاه کتاب استان هرمزگان

اعضا جدید دفتر سیاسی حزب مشخص شدند

نشریه سازمانی اراده ملت اولین حضور نمایشگاهی خود را تجربه میکند

ابراز نگرانی اعضا هیات دبیران حوزه ها در مورد برنامه 5 ساله حزب

لازم بود یادآوری کنیم

Black white and the greys سیاه سفید و خاکستری ها

آشپزخانه دیکتاتور

شهلا، نخستین ناشر زن ایران

معینی کرمانشاهی

خلیج فارس میزبان مهربانیست

خشکسالی بی سابقه