افشین فرهانچی
تا سر برگرداندیم، چهارمین حضور انتشارات حزب اراده ملت ایران در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران رقم خورد. امسال برخلاف سالهای گذشته، با دغدغهای کمتر وارد نمایشگاه شدیم. تعداد کتابهای انتشارات «حاما» از 40 عنوان فراتر رفته بود و دیگر نیازی به خواهش و تمنا برای دریافت غرفه نداشتیم. از همین رو، تمرکزمان را بر حضور فعال در رویدادهای فرهنگی گذاشتیم. اما چون کتابهایی که برای این منظور در نظر داشتیم ترجمه بودند، و مسئولان صرفاً کتابهای تألیفی را برای این برنامهها میپذیرفتند، ماجرای خواهش، پیگیری و واسطهتراشی دوباره آغاز شد. ظاهراً لابیگری بخشی از سرشت ما شده و بدون آن در ایران نمیتوان کاری از پیش برد.
نمایشگاه، شلوغتر از سال پیش بود. سال قبل، غرفهمان تنها دو متر بود و حتی جایی برای نشستن نداشتیم. اما اینبار، غرفهای 9 متری در اختیار داشتیم و از پیش میزی برای داخل آن تهیه کرده بودیم تا بساط چای و قهوه مهیا باشد. گرچه همان روز نخست اعلام کردند که بهدلیل ناترازی در مصرف و تولید برق، استفاده از چایساز و قهوهساز ممنوع است. ناگزیر، چایساز به زیر میز رفت و مقرر شد چای فقط برای مهمانان خاص سرو شود.
امسال دیگر کسی به اسم انتشارات ایرادی نگرفت و همان ابتدا پذیرفتند که انتشاراتی به نام یک حزب وجود دارد و کاری هم از دستشان برنمیآید. پیش از نمایشگاه، مصاحبهای انجام دادم و امیدوار بودم ایبنا آن را به مناسبت این رویداد منتشر کند، اما ظاهراً مشغلهشان زیاد بود و در نهایت ترجیح دادم مصاحبه را در ویژهنامه شماره 15 نشریه اراده ملت منتشر کنم.
رویداد رونمایی کتاب را با چهار سخنران برگزار کردیم. من و جناب دکتر علی میرموسوی، استاد دانشگاه مفید، سخنرانان اصلی بودیم و دو مترجم انتشارات، زهره رحیمی و محمد حاجسیدجوادی نیز سخن گفتند. مراسم خلوت بود و تعداد کمی از افراد بیرونی در آن شرکت کردند. هر دو مترجم، حرفهای و موجز سخنرانی کردند. دکتر میرموسوی نیز با بیانی دلنشین، تاریخ سوسیالدموکراسی و اهمیت این مکتب را تشریح کردند؛ که البته از استادی در رشته علوم سیاسی دور از انتظار نبود. در پایان رویداد، به سخنرانان کارت هدیهای یک میلیون تومانی و یک میلیون تومان بن کتاب اهدا شد؛ اقدامی شایسته که ما را از شرمندگی در برابر مهمانان نجات داد.
سه روز پایانی نمایشگاه را حضور داشتم. همهچیز به روال سالهای پیش بود، گرچه دو پدیده جدید به چشمم آمد: نخست، افزایش تعداد غرفههای کتابهای صوتی و دوم، ظهور کتابهای هیبریدی. مؤسسات نشر کتابهای صوتی به دو شیوه فعالیت میکردند؛ گروهی که خود کتابها را انتخاب و تولید و بازاریابی میکردند، و گروهی که به سفارش دیگر ناشران میپرداختند. وسوسه شدم یکی از کتابها را به دسته اول معرفی کنم و یکی را نیز در اختیار دسته دوم بگذارم. اما آنچه بیش از همه جالب بود، کتابهای هیبریدی بود؛ ترکیبی از متن، صدا و تصویر. تاکنون پنج عنوان تولید کرده بودند که یکی از آنها به آثار انیمیشن استاد مسلم انیمه ژاپن، هایائو میازاکی، اختصاص داشت.
به سراغ ناشران آشنا و دوست نیز رفتم. مدیرمسئول نشر «خزه» را دیدم که سالهاست با هم سلام و علیک داریم. به غرفههای «شیرازه» و «طلایهپرسو» هم سر زدم. هر دو نسبت به سالهای گذشته کمکارتر شده بودند؛ ناشرانی که در حوزه سوسیالیسم فعالاند. در عوض، نشر «چرخ» پویاتر از گذشته بود. ظاهراً تیم حسن مرتضوی خوب عمل میکند. از «ماه مینو» جویا شدم، اما در نمایشگاه حضور نداشتند و با خانم مینو امیر تلفنی گفتگو کردم. گفتند امسال فقط در بخش مجازی شرکت کردهاند. دو سال پیش، کتاب بالکن رسوایی را با همکاری ایشان منتشر کرده بودیم. «نشر حس آخر» نیز از همسایگان غرفه ما بود که در حوزه شعر و ادبیات فعالیت میکردند و از شرایط بازار نشر گلهمند بودند. روبهروی ما انتشاراتی قرار داشت که کتابهایی به زبان کردی منتشر میکرد. ساعتی مهمانشان شدم و اطلاعاتی درباره چاپ کتاب به زبان کردی گرفتم. وسوسه شدم که در آینده، کتابهای حزب حاما را به زبانهای دیگر رایج در ایران نظیر ترکی، کردی، تالشی، عربی، ارمنی و بلوچی ترجمه کنیم.
در غرفه، میزبان برخی چهرههای شناختهشده هم بودیم. در روزهای پایانی، دکتر مرتضی خاتمی، معاون وزیر بهداشت، دکتر محسن بهرامی، نماینده یاسوج، و آشیخ هادی خامنهای، دبیرکل حزب پیروان خط امام از غرفه ما بازدید کردند. البته دکتر پزشکیان، هرچند از راهروی ما عبور کردند، نگاهی به غرفه نینداختند. البته آن زمان من نیز در غرفه نبودم، وگرنه حتماً صدایش میزدم و وعدههایش را یادآوری میکردم.
سری هم به بخش دانشگاهی زدم. طبق انتظار، تعداد اندکی از انتشارات دانشگاهها حضور داشتند. پس از ابلاغ آییننامههای جدید ارتقاء، انتشار کتاب توسط دانشگاهها رو به افول گذاشته و کمتر استادی به تألیف یا ترجمه کتابی رغبت نشان میدهد. کمبود بودجه نیز مزید بر علت شده است. تنها دانشگاه تهران همچنان مقاوم و پایدار ایستاده است؛ هم کتاب چاپ میکند و هم در نمایشگاه حضور دارد. سال گذشته به دانشگاه علوم پزشکی همدان پیشنهاد کردم کتابهایش را دیجیتال کند و در نمایشگاه شرکت کند، اما متأسفانه به دلیل کمبود بودجه و توجه، امکانپذیر نبود.
امسال نسبت به دورههای پیش فروش بیشتری داشتیم، اما همچنان میزان فروش کمتر از 200 نسخه بود، چه حضوری و چه مجازی. با این حال، برای ما فعلاً حضور و بقا اهمیت بیشتری دارد. اینکه توانستیم نخستین رویداد فرهنگیمان را در نمایشگاه، در قالب رونمایی کتاب برگزار کنیم، گامی بزرگ بود. پیش میرویم و میمانیم تا گامهای بعدی را نیز برداریم. اگر ما نتوانستیم، دیگران خواهند آمد و این راه را ادامه خواهند داد.