زن و محیط‌زیست در آیینه‌ آثار بهرام بیضایی
سه شنبه 1 مهر 1404 - 01:00:23

شمیم سبحانی 

مقدمه
 سینما و تئاتر همواره بازتابی از مناسبات اجتماعی، فرهنگی و زیست‌محیطی زمانه خود بوده‌اند. هنرمندان بزرگ با آثاری که می‌آفرینند، نه‌تنها روایتگر یک داستان، بلکه معمار جهان‌بینی تازه‌ای می‌شوند. در میان سینماگران و نمایشنامه‌نویسان ایرانی، بهرام بیضایی از جایگاهی ویژه برخوردار است چراکه او همواره کوشیده است در دل روایت‌های اسطوره‌ای، تاریخی و معاصر، پرسش‌هایی بنیادین درباره هویت، قدرت، زنانگی و حیات جمعی مطرح کند. بیضایی در آثار خود زن را نه صرفاً به‌عنوان یک شخصیت نمایشی یا قهرمان داستانی، بلکه به‌منزله‌ استعاره‌ای بنیادین به تصویر می‌کشد، استعاره‌ای از زمین وطبیعت که بارها در تاریخ سرکوب شده، خاموش مانده، اما همچنان سرچشمه‌ حیات و امید است.
آثار بیضایی بیش از آن‌که صرفاً نمونه‌های شاخص سینمای ایران باشند، متونی است که پیوند میان سرنوشت زن و سرنوشت زمین را به‌یاد می‌آورند. این پیوند همان چیزی است که نظریه‌های «اکوفمینیسم» در جهان بر آن تأکید دارند.
زنان و طبیعت، هر دو در طول تاریخ در موقعیت «دیگریِ خاموش» قرار گرفته‌اند هردو تحت سلطه‌ نظام‌های مردسالار و سرمایه‌محور سرکوب شده‌اند و هر دو علی‌رغم این سرکوب، توان باززایی و احیای حیات را در خود حفظ کرده‌اند.
از این منظر، مطالعه‌ آثار بیضایی نه‌تنها گامی در شناخت جهان هنری او، بلکه تلاشی در جهت فهم رابطه‌ ما با محیط‌زیست است. در دورانی که ایران با بحران‌های زیست‌محیطی عمیقی چون کم‌آبی، نابودی جنگل‌ها، آلودگی هوا و فرسایش خاک مواجه است، بازخوانی بیضایی از زاویه‌ زن و محیط‌زیست می‌تواند این مفهوم را تداعی کند که  بی‌توجهی به زنان و بی‌توجهی به زمین، دو روی یک سکه‌اند و هر دو به معنای از دست رفتن آینده است.

اکوفمینیسم «زن و طبیعت»
در تعاریف عمومی، اکوفمینیسم (Ecofeminism) جریانی نظری است که از دهه‌ی 1970 در غرب شکل گرفت و تلاش‌کرد تا رابطه‌ میان سلطه بر زنان و سلطه بر طبیعت را توضیح دهد. اندیشمندانی چون واندا هاروی، کارن وارن و ماریا میس نشان‌دادند که همان نظام‌های فکری و اقتصادی که زنان را به حاشیه رانده‌اند، طبیعت را نیز به موضوعی  برای بهره‌کشی و سودجویی بدل کرده‌اند. در نگاه اکوفمینیستی، مردسالاری و سرمایه‌داری دو نیرویی‌اند که همواره درپی سلطه بر دیگری بوده ‌است. دیگری می‌تواند زن باشد، زمین باشد یا جامعه شهری یا روستایی باشد.
اکوفمینیسم از این‌رو اهمیت دارد که زن و طبیعت را از سطح نماد به سطح تجربه‌ زیسته پیوند می‌دهد. زنانی که در بسیاری از جوامع، بار اصلی تولید غذا، مراقبت از خانواده و نگهداری از منابع طبیعی را بر دوش دارند، بیش از دیگران تخریب محیط زیست را لمس می‌کنند. بحران‌هایی همچون  خشکسالی، آلودگی، جنگل‌زدایی و بحران‌های اقلیمی، نخستین‌بار بر زندگی زنان و کودکان تأثیر می‌گذارد. از این‌رو اکوفمینیسم  به‌صورت واضح می‌گوید بدون شنیدن صدای زنان، نمی‌توان صدای طبیعت را شنید.

زن و طبیعت در فرهنگ ایرانی
اگرچه اکوفمینیسم ریشه در نقدهای غربی دارد، اما مفهوم پیوند زن و طبیعت در فرهنگ ایرانی و اسطوره‌های کهن ما نیز ریشه‌دار است. در اسطوره‌های ایرانی، زمین اغلب با تصویر مادر شناخته می‌شود مادر زمین «سپندارمذ» در آیین زرتشتی، الهه‌ای است که باروری، باران و حاصلخیزی را نمایندگی می‌کند. در متون اوستایی و سپس در ادبیات کلاسیک، طبیعت با تصویر زنانه گره خورده است: رودها، دشت‌ها و باران با الهه‌های زنانه‌ای چون آناهیتا مرتبط‌ هستند. حتی در شعر حافظ و نظامی، باغ و گلستان با چهره‌ زن پیوند دارد.
 در فرهنگ معاصر ایرانی، همان‌طور که زنان بارها مورد هجوم و سرکوب قرارگرفته‌اند، طبیعت نیز در اثر توسعه‌ شتاب‌زده، سیاست‌های نادرست و بی‌توجهی عمومی، در معرض ویرانی قرارگرفته است. از این منظر، خوانش اکوفمینیستی از آثار بیضایی، در بستری بومی و ایرانی نیز معنا می‌یابد. بیضایی با بهره‌گیری از اسطوره و تاریخ، زن را در نسبت با زمین بازنمایی می‌کند.
زن و محیط‌زیست در آثار بیضایی 
بهرام بیضایی در طول پنج دهه فعالیت هنری، هم در سینما و هم در تئاتر، همواره به جایگاه زن توجهی ویژه داشته است. زنان او نه شخصیت‌های فرعی، بلکه حاملان روایت، حافظان حافظه، و نمادهای مقاومت‌اند. در عین حال، طبیعت در آثار او حضوری پررنگ دارد: دریا، مه، کوه، باران، زمین و آیینه، عناصر مکرری هستند که نه به‌عنوان پس‌زمینه، بلکه به‌عنوان شخصیت‌های زنده حضور می‌یابند.
از نگاه اکو فمینیستی، هم‌نشینی زن و طبیعت در آثار بیضایی تصادفی نیست، بلکه بازتابی از یک تجربه‌ تاریخی است، تجربه‌ رنج هم‌زمان زنان و محیط‌زیست. زن در آثار بیضایی اغلب خاموش است، اما همین سکوت، پژواکی از سکوت طبیعت است که دربرابر سلطه‌ انسان مدرن ناگزیر به خاموشی شده است. در عین حال، زن! مانند طبیعت همواره توان باززایی و مقاومت را در خود دارد.
بیضایی را می‌توان هنرمندی دانست که به زبان سینما و تئاتر، نوعی نقد اکوفمینیستی از جامعه ایرانی ارائه می‌دهد هرچند که خود او هرگز به‌صراحت از این اصطلاح استفاده نکرده است. زن در آثار او زمین است، طبیعت است، حافظه است و نادیده گرفتن او نادیده گرفتن سبزی و آبادی است.

تحلیل آثار سینمایی بیضایی با رویکرد زن و محیط زیست 
غریبه و مه  1354  «زن، طبیعت و راز بقا»
فیلم غریبه و مه شاید اولین اثر سینمایی بیضایی باشد که پیوند بنیادین میان زن، طبیعت و حافظه‌ جمعی را آشکار می‌کند. قهرمان زن داستان رعنا در دل یک روستای دریایی زندگی می‌کند، روستایی که خود زیرسایه‌ مه، انزوا و فراموشی گرفتار آمده است. در اینجا طبیعت در قالب دریا و مه نه ‌فقط یک پس‌زمینه‌ جغرافیایی بلکه موجودی زنده و معنادار است.
از منظر اکوفمینیستی، رعنا تنها فردی است که همزمان به زمین و تاریخ وفادار می‌ماند. او برخلاف مردان روستا که یا در جنگ‌ها نابود شده‌اند یا در انفعال فرو رفته‌اند، هنوز با زمین و دریا رابطه‌ای عاطفی و زنده دارد. در صحنه‌ای که غریبه‌ زخمی را می‌یابد، مه همچون پرده‌ای میان گذشته و حال عمل می‌کند و رعنا تنها کسی است که توان عبور از این پرده را دارد. این عبور، نشانه‌ همان قدرت زنانه در حفظ پیوندهای احساسی و زیستی  است. 
مه در این فیلم به‌سان استعاره‌ای از فراموشی تاریخی، هم بر زنانگی و هم بر طبیعت سنگینی می‌کند اما همان‌طور که در پایان فیلم می‌بینیم این زن است که همچنان حامل امکان زندگی و ادامه‌ تاریخ است.

 کلاغ 1356 «آلودگی حافظه، آلودگی زمین»
در کلاغ، رابطه‌ میان فراموشی فرهنگی و آلودگی محیط‌زیست با صراحت بیشتری بیان می‌شود. کلاغ به‌مثابه موجودی زباله‌خوار و نماد ویرانی، بر فراز شهری پرسه می‌زند که نه‌تنها تاریخ خود را بلکه رابطه‌اش با طبیعت نیز از دست داده است. زن فیلم، در جستجوی تصویر گمشده، همزمان در جستجوی حافظه‌ای است که به خاک و ریشه گره خورده است.
از نگاه اکوفمینیستی، کلاغ نشان‌دهنده‌ همان فرایندی است که در آن بی‌توجهی به زنانگی و حذف آن از حافظه‌ جمعی، به بی‌توجهی به حیات می‌انجامد. زن در این فیلم، همچون طبیعت، به محوشدن محکوم می‌شود، اما تلاش او برای بازسازی تصویر، تلاشی برای بازگرداندن تعادل به جهان است.

 چریکه تارا 1358«زن جنگجو و زمین مادری»
چریکه تارا  شاید روشن‌ترین پیوند زن و زمین در سینمای بیضایی است. تارا، زنی از طبقه‌ روستایی، پس از مرگ همسرش در برابر نیروهای سلطه‌گر ایستادگی می‌کند. صحنه‌های حضور او در دل طبیعت، دشت‌ها و کوه‌ها، بارها تأکید می‌کنند که این زن از زمین نیرو می‌گیرد. در  نگاه زن و محیط‌زیست، تارا زنی است که نه‌تنها از خویش بلکه از زمین مادری نیز دفاع می‌کند. او حامل حافظه‌ جمعی زنان و طبیعتی است که درطول تاریخ به حاشیه رانده شده‌اند. بیضایی در این فیلم زن را به‌عنوان سوژه‌ای فعال معرفی می‌کند که همچون زمین، امکان مقاومت در برابر سلطه‌ مردانه و تخریب محیط را فراهم می‌آورد.

شاید وقتی دیگر 1366«نابودی حافظه، نابودی شهر»
در این فیلم، مرگ و نابودی نه‌تنها به روابط انسانی که به فضای شهری نیز سرایت کرده است. شهر فیلم پر است از خرابه‌ها، ساختمان‌های فرسوده و نشانه‌های فروپاشی. زن قهرمان در جستجوی فرزندش، در واقع در جستجوی پیوند از‌دست‌رفته میان گذشته و آینده است.
بیضایی در این اثر به‌خوبی نشان می‌دهد که بی‌توجهی به حافظه‌ زنانه، معادل بی‌توجهی به شهر است. همان‌گونه که قهرمان زن احساس گسست و بی‌ریشگی دارد، شهر نیز بی‌ریشه و نابسامان تصویر می‌شود.

 باشو، غریبه‌ کوچک 1364 «زن، زمین و پذیرش دیگری»
شاید هیچ فیلمی به اندازه‌ باشو بیانگر رابطه‌ عمیق میان زن، زمین و امکان همزیستی نباشد. نایی، زن روستایی شمالی، پسربچه‌ای جنگ‌زده و غریبه را می‌پذیرد و از او همچون فرزند خود نگهداری می‌کند. او تنها نیرویی است که می‌تواند شکاف‌های قومی، زبانی و محیطی را پر کند.
نایی نه‌تنها مادر باشو بلکه مادر زمین است، در صحنه‌هایی که او به شالیزار می‌رود یا با خاک و گیاهان کار می‌کند، ارتباطی مستقیم میان زن و طبیعت به تصویر کشیده می‌شود. نایی نشان می‌دهد که زن قادر است دیگری را بپذیرد، همان‌گونه که زمین، دیگری را در خود می‌پرورد. در پایان فیلم، پیوند او با باشو به پیوندی زیبا میان زن و زمین بدل می‌شود.

 مسافران 1370 «تعزیه‌ای برای زمین»
مسافران با ساختار اسطوره‌ای خود، زن را در مرکز یک تراژدی جمعی قرار می‌دهد. زنان خانواده‌ای که در راه عروسی هستند، در تصادف کشته می‌شوند و فیلم سراسر به سوگواری و انتظار برای بازگشت آنها اختصاص دارد. در اینجا مرگ زنان به‌مثابه مرگ حافظه‌ جمعی و در سطحی دیگر مرگ زمین تفسیر می‌شود.
این فیلم تصویری را می سازد که حذف زنان از چرخه‌ زندگی، همانند حذف طبیعت، به فروپاشی کل ساختار اجتماعی می‌انجامد. 
سگ‌کشی 1380 «سرمایه‌داری، فساد و نابودی زمین و زن»
در سگ‌کشی بیضایی تصویری تلخ از شهر مدرن و سرمایه‌داری آلوده ارائه می‌دهد. قهرمان زن گلرخ درگیر شبکه‌ای از فساد مالی، دروغ و خیانت می‌شود. در این جهان، نه‌تنها زن بلکه زمین و شهر نیز به کالا تبدیل شده‌اند.
 این فیلم افشاگر رابطه‌ مستقیم میان سرمایه‌داری افسارگسیخته، بهره‌کشی از زنان و بهره‌کشی از زمین است. زن در اینجا همچون طبیعت، به ابزاری برای سودجویی بدل شده است. پایان‌بندی تلخ فیلم، هشداری است نسبت به جهانی که در آن هیچ‌چیز از سلطه‌ سرمایه داری در امان نمی‌ماند.

خلاصه 
زن و محیط‌زیست در سینمای ایران بویژه در آثار بیضایی همواره همچون دو روی یک سکه ظاهر می‌شوند، هردو بارها به حاشیه رانده شده‌اند اما همچنان سرچشمه حیات و امید باقی مانده‌اند. در دنیای واقعی زنان همواره نخستین حافظان منابع طبیعی بوده‌اند. در بسیاری از روستاها، زنان مدیریت منابع آب و قنات‌ها و نگهداری از مزرعه و باغ را بر عهده دارند و به‌صورت سنتی و بومی از مراتع حفاظت می‌کنند. همان‌گونه که زن در آثار بیضایی نگهبان زمین و طبیعت است، زن در جهان امروز پیشگام حفاظت از محیط‌زیست است. آینده پایدار زمانی ممکن است که توانمندی و مشارکت زنان در حفاظت از محیط‌زیست جدی گرفته شود و حل مشکلات اجتماعی و اقتصادی زنان نگهداشت محیط‌زیست را توامان خواهد داشت.



http://eradehmellat.ir/fa/News/7201/زن-و-محیط‌زیست-در-آیینه‌-آثار-بهرام-بیضایی
بستن   چاپ