حمید رضا قائدی
کنکاشی در باب قومیت و گروههای قومی
گزارش
بزرگنمایی:
گسترش کشمکشهای قومی و افزایش اهمیت آن در سیاست بینالملل، شاهد توجه فزایندهای نسبت به مسئله قومیت و ناسیونالیسم در شاخههای گوناگون علوم اجتماعی هستیم. از اوایل قرن بیستم به بعد، تلاشهایی در جهت سیاسی کردن مسائل زبانی و مذهبی صورت گرفته است...
واژه قومیت در اصل برای مطالعه یک چهارچوب تاریخی خاص، یعنی ایالاتمتحده آمریکا به وجود آمد که در آن گونههای زبانی، نژادی و مذهبی دارای ملیتهای گوناگون زندگی میکردند. در حقیقت اغلب آثار اولیه درباره قومیت و گروههای قومی مربوط به مطالعات موردی در آمریکا بوده است. عیساجو با بررسی 27 تعریف برگرفته از آثار نظری مربوط تأکید دارد این آثار به دوره مقبولیت نظریه «کوره مذاب» مربوط میشود بر اساس آن گروههای قومی گوناگون در این جامعه سرانجام در فرهنگ و شیوه زندگی آمریکایی حل میشوند.
ناتان گلیزر و دانیل موینیهان به اصلی در باب قومیت اعتقاد داشتند به نام «ورای کوره مذاب» و بدین گونه تبیینش داشتند: گروه قومی گروهی است با سنت فرهنگی و احساس هویت مشترک بهعنوان یک گروه فرعی از یک جامعه بزرگتر. تقریباً در حدود دهه 1960 بود که فرضیه لی هانسن در مورد (نسل سوم) یا (بقای هویت قومی) در آمریکا بسیاری از پژوهشگران و علمای قومیت را تشویق کرد تا این پدیده را در آمریکا بررسی کنند.
بیشتر آثار ارائهشده برای توجیه نظری دو رهیافت اصلی در نظریات مربوط به قومیت برگرفته از موارد موجود در آمریکای شمالی یا اروپا بود ازجمله آنها مکاتبی چون کهنگرایی در برابر نوگرایی یا ابزارگرایی است. کهنگرایان قومیت را پدیدهای کهن یا عنصر اساسی موردنظر بشر میدانند و بر اهمیت روابط متکی بر زبان، مذهب و نژاد تأکید میکنند. مدرنیستها یا ابزارگرایان معتقدند: قومیت و ملت قبل از آنکه طبیعی یا عنصر ضروری در بطن جامعه و تاریخ باشند، پدیدههایی جدید و محصول تحولات مدرن نظیر کاپیتالیسم هستند.
در دهه 1970 نسل جدیدی از دانشمندان علوم اجتماعی به جنبههای سیاسی مسئله قومیت پرداختند و تلاش داشتند تعاریف یکسانی از گروه قومی و ملیت ارائه دهند. ساخت واژه جدیدی همچون «ناسیونالیسم قومی» و «سیاست قومی» توسط آنها به آشفتگی موجود درباره مسئله قومیت با مفهوم ملیت و دولت سازی بود. جالب است بدانیم این واژهها و اصطلاحات غالباً در علوم سیاسی پدیدار شدند و پیدایش آنها نتیجه پیشرفت و گسترش مطالعات قومی در انسانشناسی و جامعهشناسی نبود. ساخت واژه ناسیونالیسم قومی و تعمیم کاربرد آن حاصل تلاش واکرکونور بوده است. کونور بر این عقیده بود که عامل ماهیت ملیت «خودآگاهی» است! کونور عمده خطا را در رهیافتهای علمی درباره ناسیونالیسم میدانست. وی معتقد بود واژه ناسیونالیسم بهغلط احساس وفاداری به دولت جاافتاده است درحالیکه وفاداری به ملت تفسیر صحیح این واژه است و تلقین کننده رگ و ریشه ملی است. همان ایام اشنایدر در نقدی به کونور اشاره داشت: معیار کونور برای برابر دانستن مفهوم قومیت و ملیت مبنایی نژادی از ملیت ارائه میدهد زیرا از نظر او گروه قومی بر اساس وحدت نژاد و فرهنگ توصیف میشود. به گفته اشنایدر چنین تعریفی از ملیت مشکلات و آشفتگی بیشتری ایجاد میکند و اینها در حالی است که احساس تعلق به یک نژاد همانند تعلق به یک گروه قومی نیست.
ماحصل مباحث مطرحشده این است که مفاهیمی چون قومیت، گروههای قومی، قبیله و ناسیونالیسم قومی ناروشن است و در مورد تعریف و ویژگیهای آنها توافق وجود ندارد. درحالیکه اصطلاحاتی چون قومیت و گروههای قومی برای توصیف تاریخی ملیتهای بومی و غالباً مهاجر آمریکای شمالی پدید آمدند، بعدها به مفاهیمی جهانشمول تبدیل بهدوراز هرگونه دیدگاه انتقادی برای تحلیل گروههای مذهبی-زبانی در خاورمیانه به کار گرفته شدند.