مریم زند، رویا ستاری، ماریه طباطبایی
بزرگنمایی:
معمولا در بحثهای مربوط به زنان آسیبپذیر، بر موضوع سرپرستبودن یا نبودن مانور زیادی داده میشود بهطوریکه رایجترین دستهبندیهای این قشر از جامعه را برحسب نوع سرپرستی آنها صورت میدهند؛ بنابراین باید تأکید کنیم که سرپرستبودنِ زنان لزوماً به معنای آسیبپذیری آنها نیست. حتی جریانات برابریخواهانه امروز نگاه متفاوت به سرپرستی زنان با مردان را نکوهش میکنند و نسبت به اصلاح ادبیات جنسیتزده و واژگانی چون زنان بیسرپرست یا بدسرپرست پافشاری میکنند.
وجود مواردی چون؛ بیماری شدید جسمی-روانی، اعتیاد، فقر اقتصادی، فقر فرهنگی و اخلاقی، فقر اجتماعی میتواند زنان را چه در جایگاه سرپرست و چه غیرسرپرست از نظر اقتصادی آسیبپذیر نماید.
هرچند برای دستهبندی اقشار آسیبپذیر میتوان از الگوهای مختلفی استفاده نمود که هر کدام بر محوریت یک مسئله گروههای آسیبپذیر را بهگونهای درجهبندی میکند، اما چنانچه ما بخواهیم به دستهبندی اقشار آسیبپذیر بر محور سرپرستی وفادار باشیم، زنان با آسیبهای ذکرشده میتوانند به شکلهای مختلفی مسئولیت سرپرستی خود و دیگران را بر عهده داشته باشند. از جمله:
- زنان تحت تکفل همسر (معتاد، زندانی، معلول، بیماری صعبالعلاج)
- زنان بدون همسر و تنها به دلیل جدایی، مرگ و با مفقودی که در بسیاری موارد نیز مسئولیت فرزندانی را بر دوش دارند
- دختران تحت تکفل با سرپرستهای آسیبپذیر
-دختران تنها یا دخترانی که دارای خواهر یا برادر کوچکتر تحت سرپرستی خود هستند.
در اسناد بالادستی و متون و گزارشاتِ آماری در محور گروههای آسیبپذیر، شاهد هستیم که در بسیاری موارد آماری از دختران مجرد در سنین مختلف و یا زنان بدون همسر به دلیل جدایی یا فوت همسر مورد اشاره قرار میگیرند. لازم به عرض است که قطعاً با توجه به وضعیت عرفی، فرهنگی و حقوقی جامعه، نام این گروهها در چنین مباحث آسیبشناسانهای مورد اشاره قرار میگیرند، وگرنه در صورت برخورداری این افراد از شرایط مطلوب اقتصادی و اجتماعی، این گروهها را از زمره افراد آسیبپذیر بشمار نخواهند آمد.
آمار گروههای آسیبپذیر کشور به دلایل مختلفی از جمله خانوادگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بالاست. البته همگی این عوامل به یک عامل گلوگاهی یعنی رویکرد مدیریتی و حاکمیتی کشور با مسئله آسیب و آسیبپذیری و همینطور چگونگی مواجهه با آن است.
طی آمار سالهای اخیر حدوداً سهونیم میلیون زن یعنی چیزی حدود 13 درصد خانوارهای کشور را زنان سرپرست خانوار تشکیل میدهند که بسیاری از آنها وضعیت اقتصادی مناسبی ندارد. رقمی نزدیک به 37 درصد توانیابان کشور از جامعه زنان هستند. ما در حال حاضر با احتساب محکومیتهای کوتاهمدت، حدود نیم میلیون زندانی در کشور داریم که حدود 3 درصد آنها را زنان تشکیل میدهند. آمار زنان بدون همسر ما به دلیل جدایی یا فوت رقمی نزدیک به 5 میلیون نفر است که بدون تردید متأثر از آسیبهای روانشناسی فقدان یا فرایندهای جدایی دچار آسیبهای روحی و اجتماعی و اقتصادی شدند. این در حالی است که بسیاری از این زنان، مسئولیت پرورش فرزندانی را بر دوش دارند. از سویی مراجعات و پروندههای مداخلات بهزیستی تا حدودی شاخصی از وجود آسیب در جامعه محسوب میگردد. بهطور مثال طبق آمار سالهای اخیر، در سال رقمی نزدیک به یکمیلیون و 800 هزار زن در گروههای مداخله در بحران پذیرششدهاند و تعداد پرونده اجتماعی زنان در سازمان بهزیستی، رقمی نزدیک به نیم میلیون مورد است. اما تأکید بر یک نکته در یادداشت نخست گروه ما ضروری به نظر میرسد. آنهم این است که اساساً نگاه جنسیتی به مسائل از جمله اقشار آسیبپذیر امروزه دیگر پسندیده و قابلتوجیه نیست و هر شهروند و گروه دغدغهمندی باید که فارغ از نگاههای جنسیتی به آسیبپذیران جامعه بپردازد اما آنچه ما را کماکان بر مدار رویکرد جنسیتی نگه داشت، تفاوت چشمگیر و غیرقابلانکار موقعیت و جایگاه و مسائل زنان در جامعه است که در یک بررسی منصفانه آنها را نیازمند آسیبشناسی اختصاصی و برنامهریزی ویژه نشان میدهد. امید که در فرایند کار بهگونهای پیش برود که بهتدریج شاخصهای جنسیتزده، هرچه کمرنگتر گردد و به کلیت مسئله فارغ از این دستهبندیها پرداخته شود.