بنیاد گرائی در چنبره عقلانیت (بخش آخر)
نوشتار
بزرگنمایی:
مهندس کاظم جمالیان
نوگرائی که از آن به نامهای تجدد یا مدرنیسم نیز یاد میشود را میتوان به معنی گرایش فکری و رفتاری به پدیدههای فرهنگی نو و پیشرفتهتر و کنار گذاردن برخی از سنتهای قدیمی و کهنه و ارتجاعی نیز بهحساب آورد.میتوان نوگرائی را فرایند گسترش خردگرائی، خردورزی و عقلانیت در جامعه و تحقق آن در بستر مدرنیته نامید فهم مدرنیته مقدم بر هر اقدامی است که در برنامههای نهادهای مدنی و آموزشی نیروهای مترقی باید گنجانده شود و تا هنگامیکه مدرنیته در فضای آموزشی نهادهای مدنی و احزاب مترقی نهادینه نشود دستیابی به دمکراسی و جامعه مدنی؛ امری محال و دستنیافتنی خواهد بود. و همچنین نوگرائی - یک جریان فکری به معنای استفاده از معرفت؛ دانش؛ فنآوری و توان تجربی خود برای تولید، بهبود و تغییر محیط اطراف ما آدمیان است. و مهمتر از همه اینکه نوگرائی پروسه انسانمحوری به معنای ایمان به قدرت و اندیشه انسان از اینکه انسان خلیفه خداوند در زمین است را به لحاظ عملی و نظری در قله افکار عقلای دینباور و دینمدار امروز مینشاند.حقیقت اینکه نوگرائی منادی و محصول عقلانیت است و اساس فلسفه در دوران نوگرائی « انسان « قلمداد میشود و عقل علمی با تمامی ظرفیت، خود را وقف خدمت گذاری به انسان مینماید و تابهحال نیز از این خدمت گذاری کوتاهی ننموده است و نتیجه آن تکنولوژی و ابزار مدرنی است که بدون آنها زندگی را در این عالم محال و غیرممکن مینماید. در دنیای که خرد آدمی داعیه مدیریت آن را دارد جایی برای خرافه و اسطوره باقی نمیگذارد با تغییر فلسفه و نگاه آدمی، علوم بشر نیز تغییر کرد و نوگرائی و عقلانیت بهعنوان نخستین دلیل پیشرفت علمی بشریت در تمام این دورانها مقبول افتاد و تبدیل کیمیا گری به شیمی و « فالگیری و دعانویسی « به تجویز دارو و پزشک دقیقاً از مرزهای جدائی و محصولی از نوگرائی در جوامع سنتی است. فلسفه نوگرائی در دانش اقتصاد، سیاست، ادبیات، شعر و هنر میدانی را برای خود فراهم نموده است که امروزه بهعنوان پرستیژ آدمیان و معیاری برای پذیرش و اعتبار آنان محسوب میشود. در این وادی از آنجائی که پروسه عقلانیت تلاش میکند تا همواره جامه کهنه و مندرس را از تن جامعه بیرون بیاورد و جامعه را آراسته به جامه تمیز و نو نماید ماهیتابه گوهرهای انسانی و زندگی مسالمتآمیز و تسامحجو و مدارامند و روادارانه ارزش مینهد بدین معنا، نوگرایان مسلمان هم بنیادها و هم دنیای مدرن را ماهیتاً به رسمیت میشناسند. اما بنیادگرایان اهل تلفیق و آشتی دادن بنیادها با دنیای مدرن نیستند بلکه میخواهند وضعیت مدرن را کاملاً نفی کنند و وضعیت پیشین و قدیمی و کهنه را بهجای آن بنشانند « تجربه عصر جدید مملکت ما و قرائت مردمسالاری که هم مبانی پیشرفته مدرنیته را میپذیرد و هم بر بنیادهای دینی خود برای نشان دادن هویت ایرانی مستقل تأکید دارد باعث شد تا فراز و قرار و قرائتی معتبر و محکم با نام همراهی دینداران و سیاست ورزان در ایران نشان داده شود «بنیادگرائی عارضه و زائدهای است که اگر آسیبشناسی نشود نوگرائی را به آفت میکشاند و قصد آن دارد تا راه را برای بلوغ و بالندگی نواندیشی سد کند. بههرتقدیر بنیادگرائی هر چه باشد در روزگار ما به هویتی مستقل و اثرگذار تبدیلشده است و در تحلیلهای فکری و سیاسی نمیتوان چشم بر او بست و همعصران ما میبینند که درصحنه منازعات بینالمللی هم بار دیگر نگاهها را به سمت بنیادگرائی معطوف کرده است.