سیاست زبانی و قدرت اقوام: زبان، هویت و عدالت در جامعه چندزبانه
اندیشه
بزرگنمایی:
در دنیای معاصر، زبان نهفقط وسیلهای برای ارتباط، بلکه ابزاری برای ساختاردهی به روابط اجتماعی، بازنمایی هویت و توزیع قدرت است.
مهسا پهلوان
در دنیای معاصر، زبان نهفقط وسیلهای برای ارتباط، بلکه ابزاری برای ساختاردهی به روابط اجتماعی، بازنمایی هویت و توزیع قدرت است. از این منظر، سیاست زبانی (Language Policy) بهعنوان یکی از شاخههای مهم زبانشناسی اجتماعی و مطالعات فرهنگی، جایگاهی کلیدی در فهم مناسبات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جوامع چندزبانه پیدا کرده است. این حوزه، به بررسی مجموعهای از تصمیمات و خطمشیهای رسمی و غیررسمی میپردازد که نهادهای مختلف – اعم از دولت، نظام آموزشی، رسانهها و ساختارهای قانونی – در قبال زبانها اتخاذ میکنند.
سیاست زبانی: مفهومی فراتر از زبان
سیاست زبانی صرفاً به تعیین زبان رسمی یا زبان آموزش محدود نمیشود. این سیاستها دربرگیرنده طیفی از مسائلاند: از نحوه تدریس زبانها در مدارس و زبان رسانههای جمعی گرفته تا وضعیت حقوقی زبانهای محلی و اقلیت، و حتی میزان حمایت یا محدودیت اعمالشده بر استفاده از آنها در فضاهای عمومی. سیاست زبانی درواقع بازتابی از ایدئولوژیهای زبانی حاکم در جامعه است؛ ایدئولوژیهایی که میتوانند یا به سمت تکزبانهسازی حرکت کنند یا رویکردی چندزبانه و مشارکتمحور در پیش گیرند (Spolsky, 2004).
زبان، قدرت و نابرابری
یکی از ابعاد کمتر مورد توجه اما بنیادین در سیاست زبانی، نقش آن در توزیع قدرت اجتماعی و سیاسی است. زبان، بهویژه زمانی که در موقعیت رسمی قرار میگیرد، حامل سرمایه نمادینی است که میتواند موجب ارتقای جایگاه یک گروه یا بالعکس، تضعیف و حاشیهنشینی دیگران شود. در بسیاری از کشورها، زبان رسمی اغلب زبان گروههای مسلط سیاسی و اقتصادی است و همین امر میتواند اقوام و گروههای زبانی دیگر را از مشارکت کامل در حیات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی باز دارد (Ricento, 2006).
در این راستا، زبانپژوهانی چون تالفسون و کانگاس بر این نکته تأکید دارند که سیاست زبانی میتواند منجر به بازتولید نابرابریهای ساختاری شود؛ چرا که نادیده گرفتن یا ممنوعیت زبانهای محلی، عملاً به حذف فرهنگی و محدودیت دسترسی گروههای قومی به منابع آموزشی، رسانهای و سیاسی میانجامد. در مقابل، سیاستهای زبانی فراگیر و دموکراتیک، با بهرسمیت شناختن تنوع زبانی، میتوانند بستری برای تحقق عدالت اجتماعی و فرهنگی فراهم کنند.
سیاست زبانی و اقوام در ایران
ایران کشوری است با تنوع زبانی و قومی چشمگیر. در کنار زبان فارسی که زبان رسمی کشور است، زبانها و گویشهایی همچون ترکی آذری، کردی، عربی، بلوچی، ترکمنی، گیلکی، مازندرانی، لری و دیگر زبانها در اقصی نقاط کشور رایجاند. با آنکه اصل پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران استفاده از زبانهای محلی و قومی را در رسانهها و آموزشهای محلی مجاز دانسته، در عمل ساختار رسمی کشور - از آموزش و پرورش گرفته تا رسانههای ملی - بهطور عمده تکزبانه و متمرکز بر زبان فارسی است.
این شکاف میان قانون و اجرا، در بسیاری موارد موجب شده است که اقوام، زبان خود را نه بهعنوان بخشی از سرمایه نمادین مشروع، بلکه بهمثابه عاملی حاشیهای یا حتی «تهدیدزا» تجربه کنند. چنین وضعیتی میتواند به احساس نابرابری، بیعدالتی فرهنگی و کاهش مشارکت فعال اقوام در حیات اجتماعی و سیاسی منجر شود.
در مقابل، تجربه کشورهایی مانند کانادا، سوئیس و هند نشان داده است که بهرسمیت شناختن زبانهای اقلیت و تقویت آموزش دوزبانه نهتنها به حفظ میراث زبانی و فرهنگی منجر میشود، بلکه به تقویت انسجام ملی، اعتماد عمومی و کاهش تنشهای قومی نیز کمک میکند.
سیاست زبانی و تأثیر آن بر فرهنگ مردم: زبان، حافظهی جمعی و هویت فرهنگی
زبان صرفاً ابزار بیان اندیشه یا وسیلهای برای ارتباط میان انسانها نیست؛ بلکه بازتابدهندهی جهانبینی، تاریخ، خاطرهی جمعی و ارزشهای یک ملت است. از همین رو، سیاستگذاری زبانی-یعنی تصمیمگیریهای رسمی و سازمانیافته دربارهی وضعیت، کاربرد و آموزش زبانها-اثری ژرف و پایدار بر فرهنگ مردم یک جامعه دارد. این تأثیر، گاه در تقویت و پویایی فرهنگی نمود مییابد و گاه، در فرسایش تدریجی حافظهی فرهنگی و تضعیف هویتهای محلی و قومی.
زبان بهمثابه فرهنگ
زبان در درون خود لایههایی از تجربهی تاریخی، شیوههای زیستن، نظام ارزشی و روایتهای جمعی را حمل میکند. بسیاری از مفاهیم فرهنگی، باورها، اسطورهها، ضربالمثلها و شیوههای تفکر، تنها از طریق زبان قابل انتقال و بازتولیدند. بنابراین، هر سیاست زبانی که بر حذف یا نادیدهگرفتن یک زبان یا گویش تأکید کند، در عمل گامی است در جهت فراموشی فرهنگی و قطع زنجیرهی پیوستهی هویت جمعی یک گروه.
در مقابل، سیاستهایی که تنوع زبانی را بهرسمیت میشناسند و برای حفظ و آموزش زبانهای بومی و اقلیت سرمایهگذاری میکنند، به شکلگیری فرهنگی پویا، چندصدا و مشارکتمحور کمک مینمایند. در چنین جوامعی، زبان نهفقط وسیلهی بیان، بلکه ابزار تقویت غرور فرهنگی و انتقال خلاقیتهای قومی و منطقهای است.
سیاست زبانی و فرایند همسانسازی فرهنگی
در بسیاری از کشورها، بهویژه در دوران شکلگیری دولت-ملتهای مدرن، زبان معیار (استاندارد) بهعنوان ابزاری برای یکسانسازی فرهنگی بهکار گرفته شده است. در چنین رویکردی، آموزش رسمی، رسانهها، و گفتمان ملی عمدتاً بر پایهی یک زبان واحد شکل میگیرد و سایر زبانها به حاشیه رانده میشوند. این فرایند که گاه از آن با عنوان «تکزبانهسازی» یاد میشود، در عمل منجر به ضعف تدریجی زبانهای محلی، کاهش انتقال بیننسلی فرهنگ بومی، و نوعی از بیهویتی فرهنگی در نسلهای جوان میشود (May, 2012).
از سوی دیگر، فرزندان گویشوران زبانهای اقلیت، که در محیط رسمی با زبان مادری خود آموزش نمیبینند، اغلب در معرض دوگانگی فرهنگی و زبانی قرار میگیرند. آنان در خانه با یک زبان زندگی میکنند و در مدرسه با زبانی دیگر میآموزند؛ نتیجهی این شکاف، گاه ازخودبیگانگی فرهنگی یا تضعیف پیوند عاطفی با فرهنگ بومی است.
ایران: تنوع زبانی، تنوع فرهنگی
در ایران، که تنوع زبانی بخش جدانشدنی از میراث فرهنگی آن است، گویشها و زبانهای محلی حامل مجموعهای بینظیر از آیینها، موسیقی، ادبیات شفاهی، افسانهها و آداب سنتیاند. اما تمرکز بیش از اندازه بر زبان معیار و فقدان سیاست زبانی چندلایه و حمایتی، موجب شده که بسیاری از این زبانها در معرض فراموشی یا انزوا قرار گیرند.
به رسمیت شناختن زبانهای محلی و تدارک بسترهایی برای آموزش، ثبت، مستندسازی و بازآفرینی آنها در رسانهها، مدارس و فضاهای عمومی، میتواند راهی برای پاسداشت فرهنگ مردم، بازآفرینی غرور قومی، و احیای پیوند میان نسلها باشد.
نتیجهگیری
در نهایت، باید پذیرفت که سیاست زبانی صرفاً ابزار تنظیم روابط زبانی نیست، بلکه ساختاری است که بهشدت با مفاهیم قدرت، هویت، عدالت و مشارکت اجتماعی گره خورده است. اتخاذ رویکردی فراگیر و چندزبانه در سیاستگذاری زبانی، بهویژه در جوامع متنوعی چون ایران، ضرورتی است نهتنها برای صیانت از تنوع زبانی، بلکه برای تحقق عدالت اجتماعی و تقویت همبستگی ملی.
فرهنگ مردم بدون زبان زنده نمیماند، و زبان بدون سیاست حمایتی بهتدریج خاموش میشود. سیاست زبانی، اگر بر اساس اصول عدالت فرهنگی، تنوعگرایی و احترام به تفاوتها تدوین شود، میتواند ابزاری نیرومند برای صیانت از فرهنگ مردم، تقویت انسجام ملی و گسترش خلاقیتهای فرهنگی باشد. در غیر این صورت، زبان و فرهنگ در معرض خاموشیهای تدریجی اما برگشتناپذیر قرار میگیرند؛ خاموشیهایی که نهفقط زبان، بلکه حافظه یک ملت را در خود فرو میبرند.
________________________________________
منابع:
• Hornberger, N. H. (2002). Multilingual Language Policies and the Continua of Biliteracy. Language Policy, 1(1), 27–51.
• May, S. (2012). Language and Minority Rights: Ethnicity, Nationalism and the Politics of Language. Routledge.
• May, S. (2012). Language and Minority Rights: Ethnicity, Nationalism and the Politics of Language. Routledge.
• Ricento, T. (Ed.). (2006). An Introduction to Language Policy: Theory and Method. Blackwell Publishing.
• Skutnabb-Kangas, T. (2000). Linguistic Genocide in Education – or Worldwide Diversity and Human Rights? Lawrence Erlbaum.
• Skutnabb-Kangas, T., & Phillipson, R. (1995). Linguistic Human Rights: Overcoming Linguistic Discrimination. Mouton de Gruyter.
• Spolsky, B. (2004). Language Policy. Cambridge University Press.
• Tollefson, J. W. (1991). Planning Language, Planning Inequality. Longman.
حزب اراده ملت ایران , حاما , افشین فرهانچی , احمد حکیمی پور , سوسیال دموکراسی , اصلاحات , اصلاح طلب , حسین اکبری بیرق , رحیم حمزه , پیام فیض , مسعود خادمی , زهره رحیمی