بزرگنمایی:
فاطمه قدم
قرن بیستم از تناقضهای بزرگ پر بود. از یکسو، بشر به دستاوردهای بزرگی در علم، تکنولوژی و حقوق بشر رسید و از سوی دیگر، شاهد فجایعی بود که وجدان انسانی را به لرزه درآورد. جنگهای جهانی، آشویتس و بمباران هیروشیما نشان دادند که پیشرفت علمی الزاماً به رشد اخلاقی نمیانجامد. پرسش اصلی این است: چگونه ممکن است انسانِ مدرن با این همه آگاهی، چنین شر عظیمی را رقم بزند؟ یکی از فیلسوفانی که با شجاعت به این پرسش پاسخ داد، هانا آرنت بود؛ زنی که با نگاهی تازه، مفهوم شر را از نو معنا کرد.
آرنت در کتاب «آیشمن در اورشلیم» گزارشی از محاکمه آدولف آیشمن، یکی از مسئولان نازی، ارائه داد. برخلاف تصور عمومی، آیشمن هیولا یا دیوانهای نبود؛ مردی عادی بود که با نظم و دقت کارش را انجام میداد و تنها میگفت «من دستور داشتم». آرنت از مشاهده این وضعیت به نتیجهای رسید که بعدها یکی از مهمترین مفاهیم قرن شد: شر همیشه از نفرت و خشونت آشکار نمیآید، بلکه میتواند از بیفکری، بیمسؤولیتی و اطاعت کورکورانه زاده شود. او این پدیده را «ابتذال شر» نامید؛ یعنی عادی شدن بدی در زندگی روزمره.
در نظر آرنت، ریشه شر در ناتوانی انسان از اندیشیدن است. وقتی فرد از قوه داوری اخلاقیاش جدا میشود و بدون تأمل عمل میکند، در واقع مسؤولیت خود را واگذار کرده است. از نظر او، اندیشیدن تنها فعالیتی ذهنی نیست، بلکه نوعی وظیفه اخلاقی است. انسان اندیشنده، پیش از انجام هر کاری، از خود میپرسد آیا این عمل درست است یا نه. به همین دلیل آرنت، تفکر را نخستین گام در برابر شر میدانست.
در کتاب «وضع بشر»، آرنت زندگی انسان را در سه حوزه توضیح میدهد: زحمت برای بقا، کار برای ساختن جهان انسانی و عمل برای حضور در عرصه عمومی. او بر این باور بود که انسان تنها زمانی واقعاً انسانی است که در ساحت عمل وارد شود، یعنی در گفتوگو، تصمیمگیری و مسؤولیتپذیری شرکت کند. اما در جوامع توتالیتر، این ساحت از بین میرود؛ مردم یاد میگیرند فکر نکنند و فقط تبعیت کنند. به همین دلیل است که به باور آرنت، خطر اصلی نه استبداد آشکار، بلکه نظامهایی است که به آرامی قضاوت اخلاقی را از انسان میگیرند.
پس از جنگ جهانی دوم، موضوع عدالت نیز مورد توجه دوباره قرار گرفت. دادگاههای بینالمللی بسیاری تشکیل شد تا جنایتکاران جنگی مجازات شوند. بااینحال آرنت معتقد بود که مجازات بهتنهایی کافی نیست. عدالت واقعی، تنها زمانی معنا دارد که بتواند پیوندهای انسانیِ گسسته را ترمیم کند. از همین نگاه بود که بعدها مفهوم «عدالت ترمیمی» شکل گرفت. این نوع عدالت، به جای تمرکز بر انتقام یا تنبیه، بر گفتوگو، اعتراف و بازسازی اعتماد اجتماعی تأکید دارد. نمونههایی از این رویکرد را میتوان در آفریقای جنوبی پس از آپارتاید، رواندا پس از نسلکشی و کلمبیا پس از درگیریهای داخلی دید؛ جایی که قربانیان و مجرمان در کنار هم نشستند تا حقیقت را بیان کنند و جامعهای تازه بسازند.
عدالت ترمیمی در واقع ادامه همان اندیشه آرنت درباره «عمل» است. در این شکل از عدالت، انسانها با پذیرش مسؤولیت و گفتوگو، از چرخه نفرت و خشونت خارج میشوند. بخشش، نه به معنای فراموشی گذشته، بلکه به معنای گشودن راهی تازه برای زندگی مشترک است. آرنت میگوید بخشش قدرت آغاز دوباره زمان است؛ فرصتی برای رهایی از زنجیره خطاها و بازسازی رابطهی انسانی.
در نگاه آرنت، تفکر نوعی مقاومت خاموش است. انسانی که میاندیشد، حتی اگر قدرتی نداشته باشد، در برابر شر تسلیم نمیشود. او میتواند در برابر دستور ناعادلانه بایستد، از وجدان خود پیروی کند و اجازه ندهد که ساختارهای بوروکراتیک یا عقلانیت ابزاری وجدانش را خاموش کنند. آرنت هشدار میدهد که شر در جهان امروز ممکن است در قالب آییننامهها، دستورهای اداری یا تصمیمهای اقتصادی ظاهر شود؛ جایی که انسانها تصمیم میگیرند بدون تأمل، چون «وظیفهشان است»، کاری انجام دهند.
در نهایت، پیام اصلی آرنت ساده اما عمیق است: تنها درمان شر، اندیشیدن است. تفکر یعنی پرسیدن از بدیهیها و نپذیرفتن امور تنها به این دلیل که همه آنها را پذیرفتهاند. در جهانی که سرعت، شتاب و رقابت ذهنها را از تأمل دور کرده، شاید آرامترین کار، بزرگترین مقاومت باشد؛ اینکه لحظهای بایستیم و فکر کنیم.
منابع:
آرنت، هانا. آیشمن در اورشلیم: گزارشی درباره ابتذال شر. ترجمهی عزتالله فولادوند. تهران: خوارزمی، 1379.
آرنت، هانا. ریشههای توتالیتاریسم. ترجمه محسن ثلاثی. تهران: نشر نی، 1383.
جهانبگلو، رامین. هانا آرنت و اندیشه مدرن. تهران: طرح نو، 1382.
خلجی، مهدی. «تفکر به مثابه مقاومت در اندیشه آرنت». فصلنامه اطلاعات حکمت و معرفت، شماره 93، 1393.