بزرگنمایی:
وقتی دختر بچهای در سیزدهسالگی از پشت نیمکت مدرسه جدا میشود و در نقش همسر و مادر فرو میرود، چیزی فراتر از یک سرنوشت فردی تغییر میکند،؛ چرخهای از فقر، نابرابری و بیپناهی آغاز میشود که نسلها را در خود میبلعد. روایت زنی جوان که با سه کودک نحیفو آیندهای مبهم به خیریه پناه آورده، تنها یک نمونه از واقعیتی گستردهتر است؛ واقعیتی که در آمارهای ترک تحصیل، ازدواج زودهنگامو محرومیت دختران خود را تکرار میکند. این یادداشت تلاش میکند نشان دهد چگونه ترکیب فقر، فرهنگ، خلأهای حمایتی و قوانین ناکافی، ازدواج کودک را از یک «اتفاق» به یک «ساختار بازتولیدکننده آسیب» تبدیل کرده است.
طیبه معصومی
امروز هم در دفتر خیریه، زنی 23 ساله وارد شد؛ دست در دست سه کودک نحیف و ژولیده. بزرگترینشان هشتساله بود؛ کودکی که پارسال حتی اجازه نشست پشت نیمکت کلاس را نیافت. دومی چهارساله و کوچکترین، تنها هجده ماه از زندگی دیده است. مادر، با لحن آرام اما چشمانی بیجان، روایت میکرد: «سیزده سالم بود که ناپدریام که روحانی بود، من را به عقد مردی درآورد. از خرمآباد به همدان آمدم. حالا شوهرم در زندان است و من ماندهام و این سه بچه و اجاره خانهای که هرماه سنگینتر میشود. مادر میگفت: «صاحبخانه چندبار خواسته آنها را بیرون کند، اما چون سه بچه کوچک دارد دلش نیامده و درعوض اجاره را بالا برده است. تمام این صحنه، روایتی از پیوند ازدواج کودکان با فقر و بیپناهی زنان بود.
ازدواجهای زودهنگام، نبود حمایت اقتصادی از زنان، فشار فرهنگی، حذف مدرسه از زندگی کودکان و اجارههای سنگین از عوامل اصلی تداوم فقر هستند. بر اساس آمار وزارت آموزش و پرورش، در سال تحصیلی 1402-1403 نرخ ترک تحصیل در کل مقاطع 1.65 درصد (معادل 247 هزار و 242 نفر) و تعداد بازماندگان از تحصیل 928 هزار و 729 نفر بوده است. پژوهشها نشان میدهد از هر ده دختر بازمانده از تحصیل، چهار نفر تا بیش از 18 سالگی ازدواج میکنند؛ بسیاری از آنها همسر دوم، یا سوم یا چهارم مردان میشوند.
طبق دادههای سازمان ثبت احوال کشور، در سال 1399 بیش از 31 هزار ازدواج دختران زیر 15 سال ثبت شد. این آمار مقدماتی در سال 1402 نیز نشان میدهد بیش از 92 هزار ازدواج دختران زیر 18 سال در کشور ثبت شده است؛ یعنی حدود یکی از هر ده ازدواج رسمی. این نسبت در استانهایی مانند سیستانوبلوچستان، خراسانرضوی، خوزستان و آذربایجان شرقی بیش از دو برابر میانگین ملی است.
کودکهمسری موجب قطع تحصیل، بارداری زودرس، خشونت خانگی و فقر پایدار میشود. این چرخه در نسل بعد با بیسوادی و سوءتغذیه کودکان تکرار شده و شکاف اجتماعی را عمیقتر میکند. در بسیاری از این ازدواجها، دختران نه تنها از تحصیل و دوران کودکی باز میمانند، بلکه در جایگاه همسر دوم یا سوم مردانی قرار میگیرند که زندگی ناپایدار یا سابقه کیفری دارند. چنین پیوندهایی نه بر پایه انتخاب آزاد، بلکه زیر فشار فقر، اجبار خانوادگی و نگاه کالایی به زن شکل میگیرد. دختر برای گریز از فقر خانواده، به فقر عاطفی و خشونت در زندگی زناشویی کشانده میشود و نقش «زن چندم بودن» هیچ فرصتی برای رشد و احترام باقی نمیگذارد.
تجربه کشورهای دیگر نشان داده که مهار این پدیده امکان پذیر است. در هند و بنگلادش با ممنوعیت ازدواج زیر 18 سال، بورسیه تحصیلی برای دختران و مدارس شبانه روزی رایگان، میزان ازدواج دختران نوجوان بیش از 40 درصد کاهش یافت. در اتیوپی، آگاهیبخشی، و مشارکت روحانیون و رهبران محلی باعث کاهش حدود 30 درصدی موارد شد. اما کشورهایی مانند افغانستان و سودان جنوبی، بهدلیل جنگ و ضعف قوانین حمایتی، همچنان با آمارهای بالا روبرو هستند.
برای مهار این چرخه، لازم است قانون منع ازدواج زیر سن قانونی با ضمانت اجرایی سخت اعمال شود، حمایت مالی از زنان بیسرپرست و تغذیه رایگان کودکان بازمانده به مدرسه برگردند و شبکههای مشاوره و حمایت روانی برای مادران در معرض آسیب فعال شود.