حکمرانی حزبی سخنرانی داوود فیرحی در نشست اردوی مباحث بنیادی شاخه جوانان حزب اراده ملت ایران
نوشتار
بزرگنمایی:
سرویس اندیشه- داوود فیرحی استاد برجسته علوم سیاسی و از معدود صاحبنظران حوزه سیاست ورزی حزبی، در اردوی مباحث بنیادی شاخه جوانان حزب اراده ملت ایران بهتفصیل در مورد حکمرانی حزبی سخن گفت و با نگاهی به سابقه تاریخی موضوع در دنیا و جامعه ایران، تلاش نمود جوانان حاضر در جلسه را با مفهوم حزب و کارکرد آن و نیز چشمانداز آتی تحزب آشنا سازد. انتشار دوهفتهنامه اراده ملت فرصت مغتنمی در اختیار قرار داد تا بتوانیم در تسری این قبیل مباحث در سطح جامعه در راستای تحقق حکمرانی حزبی که تنها راه سعادت و خوشبختی جامعه محسوب میشود، سهمی هرچند کوچک داشته باشیم. متن حاضر بخشی از سخنان ایشان است که بیش از سه ساعت طول کشید. در شمارههای بعدی نیز بخشهای دیگری از این مباحث تقدیم شما مخاطبین فرهیخته خواهد گردید.
خیلی خوشحالم که در جمع شما دوستان جوان هستم، به دو دلیل: یکی اینکه شما آینده کشور هستید و دیگری اینکه آینده کشور به مفهوم حزب وابسته است. به خاطر اینکه آمادگی داشته باشیم راجع به بحثی که میکنیم، سه مقدمه کوتاه عرض میکنم.
مقدمه اول: از حدود زمان جنگ ایران و روس تا انقلاب مشروطه و از انقلاب مشروطه تا امروز شاهد یک تحولی هستیم یعنی حضور تدریجی دولت مدرن در ایران. در همه کشورهای دنیا دولت مدرن دو ویژگی خیلی کلیدی دارد یکی تکیهاش به قانون موضوعه یعنی پارلمان و نظام قانونگذاری دیگری حزب بهعنوان محور دولت مدرن. وقتی در مشروطه دولت مدرن در ایران تأسیس شد بلافاصله از درون نسل اول و دوم رشد احزاب کمکم شروع شد. این امر نشان میداد که دولت مدرن با مفهوم حزب ملازمه دارد و هرچقدر هم این ملازمه را بتوانیم خوب بفهمیم برای جامعه ما اهمیت زیادی دارد. جامعه ایران چه با تأخیر چه بدون تأخیر مجبور است سرانجام به تجربه حزب را بیاورد. هرچقدر که زمان میگذرد اگر حزب را از در بیرون کنند از پنجره خواهد آمد چونکه دولت مدرن با آن ملازمه قطعی دارد. مفهوم ملازمه قطعی این است که اگر دولت مدرن باشد حزب هست و اگر حزب باشد دولت مدرن هست، یعنی اگر حزب نباشد ممکن است ظاهرش مدرن بشود ولی دولت مدرن هم نخواهد بود. درواقع سرنوشت دولت مدرن به مفهوم حزب وابسته است و گریزی هم از آن نیست، یعنی هرکس بخواهد وارد فعالیتهای سیاسی، اجتماعی بشود مجبور است روی مفهوم حزب متمرکز بشود. اینکه بعضیها میگویند که ما میتوانیم غیرسیاسی کارکنیم اصلاً در دولت مدرن بیمعناست چون همه درواقع جای زندگی را سیاست گرفته است. اینیک نوع حماقت است که بگوییم ما میتوانیم زندگی را از سیاست دور کنیم درواقع یک نوع فرار از فکر کردن است. به قول برنولت نویسنده آلمانی دردناکترین بیسوادی سیاسی است. بعضی از آدمها فکر میکنند اگر خودشان را از سیاست بیرون بکشند زندگی راحتی خواهند داشت اما نمیدانند که این سیاست هست که قیمت نان، اجاره خانه، درمان بیمارستانها، دارو و حتی حملونقل را تعیین میکنده هیچ چارهای هم نیست. یک تصمیم سیاسی قیمت ریال را 3 برابر پایین میآورد، درحالیکه در یک کشور تثبیتشده مانند ژاپن تلاش میکنند که تورم را از 9/0 درصد به 9/1 درصد افزایش دهند اما نمیشود، درحالیکه در ایران در یکلحظه تورم مثلاً 40،50،60 درصد افزایش مییابد.
اگر تاریخ ایران را مطالعه کنید روشنفکر مهمی بنام میرزا فتحعلی آخوندزاده حدود 155 سال قبل یعنی در سال 1283 رساله کوچکی هم به نام «قرتیکا» (کریتیک – Critique) نوشته است که بهدرستی میتوان آن را نخستین نقد نوین تحلیلی به زبان فارسی دانست. ایشان معیار موفقیت یک زندگی سیاسی را در دو چیزمی داند. یکی در ارزش پولشان که چقدر نوسان دارد یا نوسان پیدا میکند؟ دیگری در ارزش پاسپورتشان، یعنی وقتیکه یک مسافر ایرانی میرود خارج از ایران چقدر محترم شمرده میشود. یعنی اگر در یک جامعهای دیدید که نیروهای کیفی مهاجرت میکنند و ارزش و احترام ایشان کم دیده میشود و یا در داخل کشور احساس میکنی ارزش پول ملی افت میکند نشان میدهد که تصمیم سیاسی دچار مشکل است. میرزا شفیع قزوینی از شاگردان و دست پروردگان امیرکبیر که از خوفیه نویسان بود درعینحال اهل فکر و اندیشه هم بود. در قدیم بهجای وزارت اطلاعات کسانی بودند که خوفیه مینوشتند یعنی به دولت گزارش میکردند که کارگزارانشان چه جوری عمل میکنند. میرزا شفیع رسالهای 40 سال قبل از میرزا فتحعلی آخوندزاده رسالهای داشت که آن را به ناصرالدینشاه میدهد (اواخر محمدشاه و اوایل ناصرالدینشاه) و همین حرف را میزند. بنابراین مسأله نوسان در ارزش پول و مسأله مهاجرت از ایران پدیده متعلق به اکنون نیست بلکه یک پدیده پیچیدهای است که قدمت 200 ساله دارد.
از طرح این مقدمه خواستم دو نتیجه بگیرم:
نتیجه اول: سخن برنولت در مورد بیسواد سیاسی است. کسی که فکر میکند روشنفکری یعنی اینکه احمقانه سینهاش را سپر کرده بگوید من غیرسیاسیام. درحالیکه تمام زندگیاش مبتنی بر تصمیمات سیاسی است از ارزش پولش گرفته تا ارزش پاسپورتش.
نتیجه دوم: تصمیم سیاسی در دولت مدرن به مفهوم حزب وابسته است.
مقدمه دوم: در ایران آنچه مهم است اینکه یک جوان فعال حزبی باید خیلی زود از ظواهر زندگی سیاسی به اعماقش نفوذ کند. تصمیمات سیاسی در کشورهایی مانند ایران چندان ربطی اشخاص ندارند. بااینکه اشخاص هم اهمیت دارند، اما تاریخ 200 و اندی سال ایران، بعد از جنگهای ایران و روس، نشان میدهد این مناقشات سیاسی که امروز مشاهده میشود از همان روزها وجود داشته حتی جناحبندی چپ و راست. داخل دربار ناصری جریانی نوگرا وجود داشت که بهموازات تحولات اروپا حرکت میکردند و جریان سنتی که ریشه در اعماق صفویه داشتند. ناصرالدینشاه با همان هنر ذاتی سیاستمداران ایرانی، همیشه سعی میکرد بین این دو جریان موازنه ایجاد کند. بدان معناست که در ایران همواره با تعارض نیروها مواجه هستید و برآیند این تعارض نیروها تصمیمگیریها را میسازد. بنابراین لزومی ندارد که یک متفکر جوان فعال حزبی به این یا آن شخص بپردازد النهایه در تله قانون و قوه قضائیه بیافتد بلکه باید با شناخت جامعه ایران بتواند در درون ساختار حرکت کند. یک فعال حزبی باید بهصورت حرفهای با تاریخ سیاسی معاصر ایران آشنا باشد. تاریخی که نوسان عجیبی دارد. تاریخ ایران یکی از پیچیدهترین تاریخهای دنیا است، حتی از تاریخ انگلستان هم خیلی پیچیدهتر است یعنی جوان ایرانی باید این هنر را داشته باشد که به عمق مناقشات وارد شود و بفهمد که روندهای سیاسی در ایران چگونه است. از قدیم هم گفتهاند هرکس بتواند پی جامعه را بشناسد روبنای آن را نیز میتواند بشناسد. ما خیلی احتیاج داریم که اعماق تحولات معاصر ایران را بشناسیم. ایران معاصر در شرایط گذار قطعی است. شما دیدهاید که در برکهای برگی گیر میافتد و در گرداب میچرخد ولی راهی برای عبور پیدا نمیکند. بعضی مواقع سیاست ایران هم اینگونه است یعنی در دوره گذار قفل کرده و خیلی توان عبور ندارد و باید این را پیدا کرد که چرا قفلشده و این اتفاق افتاده است. چون اکثر کشورها مثل آلمان و آمریکا این مشکل را داشتند ولی روشنفکران و متفکران و فعالان سیاسیشان کمکم توانستند راه را باز کنند تا این گذر رخ بدهد اما در ایران چنین اتفاقی نیفتاده است. ما مدتها گرفتار این ایده امیرکبیر بودیم که فکر میکرد اگر سلطان و پادشاه را تربیت کنیم خوب است، بعد دیدند که جواب نمیدهد. زمان ناصرالدینشاه سعی کردند از الگوی الکساندر اول روسیه استفاده کنند یعنی سعی کردند الگوی تنظیمات روسیه را دنبال کنند، دیدند نشد. مدتی سعی کردند تنظیمات مدل عثمانی را پیش ببرند، مدتی هم سعی کردند الگوی مشروطه را دنبال کنند، زمان رضاشاه کبیر که عصر دولتهای نظامی بود دولت مطلقه نظامی دنبال کردند، یک مدت روی انقلابها کارکردند، یک مدت ایده بازگشت به خویشتن را دنبال کردند. درواقع جامعه ایران هنوز جامعهای است که مسیر عبورش مشخص نیست و در شرایطِ گذارِ قفلشده است. این شرایط را یک جوان فعال حزبی اگر درک کند میتواند ببیند که عمق مسأله کجاست. در ایران یک انسان حزبی مجبور است این درک را از تاریخ معاصر داشته باشد و ببیند که گلوگاهها کجاست و از این گلوگاهها چگونه عبور کردیم و چگونه قفل کردیم. در سیاست ایران یک نوع قفلشدگی به دلایلی اتفاق افتاده اما اینطور هم نیست که ما پیش نرفتیم بلکه تلاشهای خوبی هم شده است.
مقدمه سوم: جامعه ایران جامعه منحصربهفردی، یگانگی و تکینگی است. یعنی همانند اکثر جوامعی که اینگونه هستند مختصات خاص خودش را دارد. در جامعه ایرانی بین سیاست و مذهبش پیوند خیلی عجیبی وجود دارد. مثلاً شما نمیتوانید مانند فرانسه فعالیت سیاسی را سکولار کنید. در جامعه ایران اصلاً امکانش وجود ندارد. جامعه ایران از این نظر شبیه ژاپن و انگلستان است. شما میدانید که در انگلستان پادشاه همزمان هم رئیس سیاسی است و هم رئیس مذهب. امپراتور ژاپن هم نماد مذهب شنتو است و هم نماد ملیت. اصطلاحاً میگویند که اینگونه کشورها یونیک هستند. مثلاً شما الآن نگاه کنید انگلستان در بیرونِ درونِ اروپاست و همیشه با اروپا همسو میشود. انقلاب انگلستان هممذهبی است یعنی انقلاب مشروطهاش انقلاب مذهبی است. شما ژاندارک را ببینید استدلالهایی که میکند از درون ادبیات مسیحی نشأت میگیرد، بهخصوص در کارهایش به کتاب مقدس تکیه میکند. ژاپن هم همینطور است یعنی در بیرونِ درونِ جهان بودایی است مذهبش هممذهب خاصی است. مذهب شنتو شبیه تشیع نسبت به تسنن است. یعنی از یکجهت امتداد چین است اما از یکجهت هم انقطاع با چین است. جامعه ایران هم در درونِ بیرونِ جهان اسلام است یا بیرونِ درونِ جهان اسلام. هیچوقت نتوانسته با اهل سنت همسو بشود، هیچوقت هم نتوانسته جدا بشود، اصلاً نتوانسته از جهان اسلام فاصله بگیرد و نه در آن حل بشود. این به معنای این نیست که سیاستمدار ایران حتماً باید شیعه باشد بلکه باید توجه کند که در جامعهای زندگی میکند که مذهب اکثریت تشیع است و مجبور است برخی از الزامات آن را داشته باشد. این مذهب ویژگیهایی دارد که خودش را به سیاست تحمیل میکند چارهای هم جز این وجود ندارد.
از زمان صفویه تا دوره قاجار و از قاجار تا پهلوی و از پهلوی تا دوره جمهوری اسلامی ما شاهد این بحث هستیم. سیستم جامعه ایران اینگونه است نه میتواند کلاً در مذهب حل بشود و نه نمیتواند، یعنی در ایران سیاست نمیتواند کلاً مذهبی بشود نه میتواند کلاً جدا بشود. به قول فرهنگ رجایی اصلاً در این جامعه مذهب و سیاست شبیه به تخممرغ دو زرده است یعنی اگر شما بخواهید یک زردهاش را در بیاورید خود تخممرغ را از بین میبرید هیچ چارهای نداریم این را از قدیم هم گفتند: چنان دان که شاهی و پیغمبری/ دو گوهر بود در یک انگشتری.
در انگشتر دو نگینه، اگر یکی از نگینها را دربیاورند این انگشتر را نمیتوان تک نگینه استفاده کرد. بهعبارتدیگر دیانت و سیاست از شاهرگ به هم وصلاند یعنی بااینکه از هم جدایند ولی رگ اصلیشان یکی است. بنابراین یک فعال سیاسی باید بتواند تداخلهای مذهب و سیاست را تشخیص داده و در آنجا حضور محکمی داشته باشد. بدین ترتیب زندگی سیاسی در ایران خیلی حساس است.
از درون این مقدمات سهگانه که گفته شد زندگی با سیاست گرهخورده و دولت و تاریخ ایران ویژه است و مذهبش هم ویژه است درواقع هنر متفکران بزرگ ما این بود که خواستند از درون این مثلث راهی به تجدد و دولت مدرن پیدا کنند و کوشش کردند که از این رهگذر هم مجلس را توضیح بدهند و هم مفهوم حزب را
حالا یک مطلب کوتاهی را هم اشاره میکنم. در مقدمه اول گفتیم که در جامعه ایران و کل دنیا دولت مدرن با حزب عجین است و با حزب ملازمه دارد و آنچه برای من مهم بود این بود که ببینیم در تاریخ ما این اتفاق چگونه رخ داده است. ما در بررسی تجربه حزبی چند دوره داریم که دورههای مهمی هستند. یکی دوران تأسیس یا دوران آغازین که برای ما مهم است. اصطلاحاً میگویند با فهمیدن آغازگاهها میتوان جهت را تشخیص داد. بنابراین آغاز تحولات حزبی ما مشروطه است و یک دوره مهم است. دومین تحولی که در مورد مقوله حزب رخ داده پیدایش این مقوله با تجربه حزب توده در ایران است. هیچ حزبی نیست که بعد از تأسیس حزب توده تحت تأثیر ساختار حزب توده قرار نگیرد. از خود آیت ا... خامنهای من یادم است یکبار این جمله را شنیدم که گفت اگر میخواهید ماهیت حزب را خوب بفهمید حزب توده را بشناسید. من میخواهم بگویم دوستانی که الآن در حزب اراده ملت ایران حضور دارند یکی از مهمترین مسألههایشان شناختن حزبها است. این حزبها چهکار میکنند؟ مشکلاتشان چیست؟ بنابراین حزب توده تا حد زیادی یک حزب تشکیلاتی مدرن در جامعه ایران است و حزبی است که هرچقدر ضربه میخورد باز میتوانست خودش را بازسازی کند. سومین مرحله فعالیتهای حزبی شما میدانید که حزب جمهوری اسلامی است که باید بنا به دلایلی به آن توجه کرد. اینکه چرا رشد کرد؟ چرا این حزب شکست خورد؟ چرا متوقف شد؟ من اینجا قسمتی از تجربهها را آوردم. حزبی بود که مرامنامه روشنی نداشت، یعنی حزب اهمیتش به تعداد پیروانش نیست بلکه حزب اهمیتش به ساختار تشکیلاتی به مرامنامه یا ایدئولوژی منسجم است و جهتگیری آن در کشور است یعنی روی چه چیزی باید انگشت بگذارد. این امر حزب را استوار میکند و الا شما اگر یارانه زیاد هم داشته باشید بدون ایدئولوژی روشن و تشکیلات روشن توفیقی حاصل نمیشود. مرحله چهارم در ایران احزاب بعد از حزب جمهوری اسلامی است. همه کموبیش از آن جدا شدند و الهام گرفتند یا شخصیتهایی که عضو آن حزب بودند خود دستاندرکار تأسیس حزب شدند. مثلاً شما نگاه کنید اکثر احزاب را و بعد جالب است که همه اینها بیماریهای حزب جمهوری را دارند. بنابراین مطالعه انتقادی این چهار مرحله برای جوان حزبی یعنی دوره تأسیس؛ چرا حزب دارد تأسیس میشود؟ چگونه میرود به سمت یک حزب محکمی مثل حزب توده و بعد چگونه میشود که حزب جمهوری ایجاد میشود و چگونه این حزب متلاشی میشود و بعد از هر تکهاش حزبی درمیآید با بیماری مخصوص حزب جمهوری اسلامی.
این نکاتی بود که خواستم بگویم دوستان در این دوره باید چهکار کنند. دورههای 4 گانه را بشناسند و جالب اینکه در تمام این مراحل مسأله رابطه مذهب و دولت وجود دارد. یعنی هرچقدر شما نگاه کنید حتی حزب تودهای که الآن مرامش فرق کرده و کمی رادیکال شده اما دورهای که در ایران بود یعنی مقرش در ایران بود مجبور بود که نمازخانه درست کند.
حزب اراده ملت ایران , حاما , افشین فرهانچی , احمد حکیمی پور , سوسیال دموکراسی , اصلاحات , اصلاح طلب , حسین اکبری بیرق , رحیم حمزه , پیام فیض , مسعود خادمی , زهره رحیمی