نمی‌ توانم حرف بزنم صفحه آخر

  بزرگنمایی:
باید بخاطر همان دود غلیظ و تاریکی باشد که از نیمه ‌های شب از لای درزهای پنجره‌ها، سوراخ کلید، شکاف شیروانی‌ها، کانال کولرها و شبکه‌های تهویه خودش را به اتاق‌های مردم شهر رساند.

زهره رحیمی 

باید بخاطر همان دود غلیظ و تاریکی باشد که از نیمه ‌های شب از لای درزهای پنجره‌ها، سوراخ کلید، شکاف شیروانی‌ها، کانال کولرها و شبکه‌های تهویه خودش را به اتاق‌های مردم شهر رساند.
فقط همان بخار قیرگون بود که چون ابری غول‌آسا بر سر تمام خانه‌ها، پارک‌ها، مدرسه‌ها، بیمارستانها، ورزشگاه‌ها، سالن‌های نمایش، رستورانها، ایستگاه‌های تاکسی، باجه‌های فروش بلیط و پارکینگ شهرک‌ها خودش را پهن کرده بود.
کار خودش بود، وگرنه هیچ چیز غریب دیگری نبود که همزمان آموزگار، پزشک، ورزشکار، وکیل، هنرپیشه، نوازنده، روزنامه‌نگار، محیط‌بان، آشپز، کشاورز، کافه‌دار، آوازخوان، دختر شاعر، مادر سوگ‌وار، پدر فقیر، پسرک مهاجر شهر باهم خورده یا نوشیده یا چشیده یا لمس کرده باشند که مبتلایشان کرده باشد.
چه شد؟ چه حادثه شومی پیش آمد که یکباره از نیمه‌های روز، همانزمان که ساکنین شهر همه دنبال مشغله و گرفتاری‌هایشان بودند، یکهو گلوهایشان مثل الواری خشک و زبان‌هاشان مثل کولون، قفل شد. انگار دور گردنشان حلقه سختی بستند که هر لحظه تنگ‌تر می‌شد. طوریکه هر تقلایی برای فریاد و ناله‌ یا حتی زمزمه‌ای بی‌نتیجه بود. 
من همان روز، جلوی صفحه کامپیوترم، اخبار انفجار و سقوط هواپیما را ورق می ‌زدم که یکهو انگار چیزی در گلویم گیر کرد و زبانم گویی بریده شد. نمی‌توانستم هیچ صدایی از حلقم بیرون بیاورم. مبهوتِ اتفاق عجیبی بودم که هر لحظه برایم واقعی‌تر می‌شد که ناگهان هم‌اتاقی دانشجویم محکم به روی شانه‌هایم زد. سراسیمه برگشتم و کاغذی را جلوی صورتم دیدم که رویش نوشته بود «نمی‌توانم حرف بزنم». تمام زورم را خرج کردم. همه توانم را حواله‌ی حلق و حنجره‌ام کردم، بلکه کلمه‌ای بگویم اما ممکن نبود. نمی‌شد!. 
به سمت پنجره دویدیم. با وحشت و عجله پنجره آنرا گشودیم. همانجا، همان لحظه بود که فهمیدیم، خفگی، شهر را تسخیر کرده است. مردم کوچه و خیابان را دیدم که همه پریشان و بی‌تاب از این‌سو به آنسو می‌دویدند. گاهی روبروی هم می‌ایستادند و تقلایی برای حرف ‌زدن میکردند و دوباره ناامید و خشمگین با پلاکاردی که در دستشان بود، بی‌هدف می‌دویدند. روی پلاکاردها نوشته بود: «نمی‌توانم حرف بزنم». همان جمله‌ای که روی موشک‌های کاغذی نوشته شده بود. روی کف خیابان، روی دیوار. روی پله‌های ورودی مترو، روی سطل زباله. روی همه‌جا. مردم گنگ‌شده‌ای که سر و دستشان را از هر درز و هر دریچه‌ای بیرون آورده بودند و این جمله را هرجایی که می‌شد، می‌نوشتند. 
آری، باید بخاطر همان دود غلیظ و سیاهی باشد که از نیمه‌های شب از لای درزهای پنجره‌ها، سوراخ کلید، شکاف شیروانی‌ها، کانال‌های کولر و شبکه‌های تهویه خودش را به اتاق‌های مردم شهر رساند. وگرنه چه کسی، چه چیزی مردم شهر را اینگونه خفه و خاموش می‌خواست؟!
در اعتراض به برخوردهای ارعابی و سرکوبگرانه به هر نقد و اعتراض و پیام و سخنی که به مذاق برخی خوش نمی ‌آید



نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield

lastnews

ضرورت حکمرانی حزبی در اینجا و اکنون کشور

طبقات ناراضی در جدال با سرمایه‌داری

گرجستان در تقاطع بحران‌ها؛ انتخابات شهرداری و اعتراضات خیابانی

انقلاب وسطی (وسطا) پیش‌درآمد

از برجام تا بازگشت تحریم‌ها؛ روایت ناتمام دیپلماسی و منطق قدرت

مکانیسم ماشه: «مرگ تدریجی امید در پازلی از تحریم و بحران»

استراتژی ایران در شرق: موازنه قدرت یا طراحی نظم منطقه‌ای؟

توصیه نامه سیاسی

معرفی کلی مدل اقتصادی سوئد:

جین گودال تولد و دوران کودکی

جاماندگی

ریشه‌ها و ورود گوجه‌فرنگی به ایران

زنان غیرنظامی در غزه: بار سنگین جنگ بر دوش بی‌صدایان

من پاییز سرد می‌خواهم

فشار اقتصادی و بحران خاموش خودکشی

سالاد کاهو

تا می‌توانی بنویس

کتاب نهنگ که بیشتر می‎خواست

جهان در هفته ای که گذشت (99)

ارسال کتاب «پلنوم چهارم حزب اراده ملت ایران» به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

انتصاب مدیر جدید پژوهشسرای ملاصدرا زنجان

برگزاری پلنوم چهارم حزب اراده ملت ایران پیش از کنگره سراسری یازدهم

برگزاری نشست اصلاح‌طلبان نیشابور برای انتخابات شورای شهر

نشست هم‌اندیشی اصلاح‌طلبان نیشابور با موضوع «برای انتخابات شوراها چه باید کرد؟»

تشکیل نخستین نشست کارگروه تدوین برنامه استراتژیک «حاما»

چپول

تحلیل راهبردی ISTAR و تأثیر آن بر امنیت ملی ایران

سبقت تورم از افزایش حقوق چگونه قابل مدیریت است؟

ضرورت پرداختن به جامعه‌شناسی زبان

توصیه ضدترور برای نیروهای امنیتی

سازمان‌های مردم‌نهاد و تعهد سازمانی

نواختن سرنا از سر گشاد آن

کهن الگوی زن- قهرمان در افسانه های ایرانی

جهان در هفته ای که گذشت(98)

معرفی کتاب کاربست فلسفه در اخلاق حرفه‌ای چاپ دوم - به ضمیمه سه مقاله در باب دروغ، عقلانی زیستن و فضائل اخلاقی

راهی که به فردا نمی‌رسد

جنگ و سیاست، رکود اقتصادی روسیه در سایه بحران‌های طولانی

سه عنوان تازه از انتشارات حزب اراده ملت ایران

«مدرسه حزبی 2»؛ پاییز آموزش، دیپلماسی و اندیشه در افق سیاست ایران

آغاز «سه‌شنبه‌های گفت‌وگو» به صورت مجازی با حضور دکتر بیژن عبدالکریمی

زن و محیط‌زیست در آیینه‌ آثار بهرام بیضایی

همه چیز رو به زوال است

معرفی کتاب «بچه‌های راه‌آهن»

پیشگام جنبش محیط‌زیستی جهان

بازتعریف عدالت و هویت در دنیای معاصر

تاریخ در آیینه، آزمونِ امروز

حضور هنرمندان جهان در کنسرت خیریه «با هم برای فلسطین»

همه چیز برای آنهاست

دریچه‌ای دیگر، برای نگریستن!

برگزاری پلنوم چهارم حزب پیش از کنگره سراسری یازدهم