« هدف هیچ چیز نیست، حرکت همه چیز است. » (ادوارد برنشتاین)
نگاهی انتقادی به کتاب «پیشنیازهای سوسیالیسم و وظایف سوسیالدموکراسی»
اندیشه
بزرگنمایی:
کتاب «پیشنیازهای سوسیالیسم و وظایف سوسیالدموکراسی» از ادوارد برنشتاین، یکی از جنجالیترین کتب سیاسیِ اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم است. کتابی که نقطهی عطفی در اندیشههای سوسیالیستی است و مسیر تازهای را برای این اندیشهها در نظر میگیرد؛ مسیری که فقط باید با اصلاحات آن را پیمود.
بهنام جلیلوند
مقدمه:
کتاب «پیشنیازهای سوسیالیسم و وظایف سوسیالدموکراسی» از ادوارد برنشتاین، یکی از جنجالیترین کتب سیاسیِ اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم است. کتابی که نقطهی عطفی در اندیشههای سوسیالیستی است و مسیر تازهای را برای این اندیشهها در نظر میگیرد؛ مسیری که فقط باید با اصلاحات آن را پیمود. کتابِ وی خشمِ بسیاری از مارکسیستهای انقلابی را برانگیخت و به همین سبب، مورد هجمهی بسیاری از آنان قرار گرفت؛ تا جایی که افرادی از جمله رزا لوکزامبورگ و ولادیمیر لنین، وی را به خیانت علیه مارکسیسم متهم کردند.
در این کتاب، ادوارد برنشتاین برخلاف سوسیالیسمهای رادیکال، تنها راه رسیدن به حقوق پرولتاریا (کارگران) و پایان دادن به تنازع طبقاتی را نه در جنگ و انقلاب، بلکه در دموکراسی و اقدامات اصلاحطلبانه مشاهده میکرد و به همین سبب، به نقد عقاید مارکس و انگلس پرداخت. جملهی مشهور ادوارد برنشتاین «هدف هیچ چیز نیست، حرکت همه چیز است» این دیدگاه را برای ما هویدا میسازد که در مسیر رسیدن به سوسیالیسم، اصلاحات و اقدامات تدریجی از اولویت بالایی برخوردار هستند.
او بر عوامل دیگری برای تحقق سوسیالیسم، از جمله آگاهسازی کارگران و تشکیل و حمایت از اتحادیههای کارگری معتقد بود.
کتاب و دیدگاه ادوارد برنشتاین با وجود همه انتقادات، انقلابی سیاسی را در اروپا به وجود آورد که میتوان پسلرزههای آن را در حزب سوسیالدموکراسی آلمان، حزب کارگر بریتانیا، حزب سوسیالیست فرانسه و مدل سوسیالیستی اسکاندیناوی مشاهده کرد. کتاب «پیشنیازهای سوسیالیسم و وظایف سوسیالدموکراسی» در سال 1899 با قلم ادوارد برنشتاین نوشته و بهوسیلهی سید محمد حاجی سیدجوادی به فارسی ترجمه و توسط نشر حزب اراده ملت ایران منتشر شده است.
این کتاب از چهار فصل تشکیل شده است که در ادامه به اختصار به توضیح هر یک خواهم پرداخت.
فصل یک: اصول بنیادین سوسیالیسم مارکسیستی
در بخش اول که تحت عنوان «عناصر علمی مارکسیسم» است، نویسنده به این موضوع اشاره دارد که در هر علمی میتوان به تفکیک تئوریهای محض از تئوریهای عملی پرداخت. سوسیالیسم یک دانش است، هرچند که هرگز یک روش نظاممند برای استخراج علم محض از وجه عملی خود ارائه نداده است. با این حال، شایان ذکر است که در این زمینه تلاشهایی صورت گرفته است که از جملهی آن میتوان به شرح مارکس از خوانش او از تاریخ، مقدمه در نقد اقتصاد سیاسی و مباحث مربوط به سوسیالیسم اشاره کرد. همچنین توجه و واکنش به پدیدههای خاص در جامعهی مدرن که مارکس از آن به عنوان بورژوازی یاد کرده است و پیشبینی از آیندهی این روند صورت گرفته است را به علم کاربردی نسبت داده میشود. از ساختار علم محض مارکسیسم به نظام ماتریالیسم تاریخی، تئوری کلی تعارض طبقاتی میان بورژوازی و پرولتاریا، تئوری ارزش افزوده، تئوری شیوه تولید جامعهی بورژوازی و تئوری گرایشهای توسعهیافته در آن می توان اشاره کرد.
در بخش دوم که به تعریف ماتریالیستی تاریخی و ضرورت تاریخی آن اشاره دارد، نویسنده به این موضوع میپردازد که ضرورت تاریخی چگونه در تاریخ بشر رشد کرده است و چه عناصر و عوامل جبری حرف آخر را میزنند و چه نقش تاریخی بر عهدهی طبیعت، اقتصاد، نهادهای حقوقی و ایدهها است. این دیدگاه وجود دارد که علت غایی تمامی تحولات اجتماعی و انقلابهای سیاسی و ساختارهای فرهنگی را نه در اذهان آدمیان، بلکه باید در تحولات نحوهی تولید و تبادل جستوجو کرد. در بخش دیگری به این موضوع اشاره میشود که توسعه سیاسی، قضائی، فلسفی، مذهبی، ادبی و هنری منوط به توسعهی اقتصادی هستند. با این توصیف، میتوان نتیجه گرفت برداشت اقتصادی از تاریخ بهترین توصیف برای تئوری مارکسیستی تاریخ است. به همین دلیل، ادوارد برنشتاین از این دیدگاه مارکس انتقاد میکند و معتقد است مارکس بیش از حد به عوامل اقتصادی به عنوان تعیینکنندهی اصلی تاریخ اشاره کرده است، در صورتی که باید نقش ایدهها، ارادهی انسانی و نهاد سیاسی نیز در نظر گرفته شود.
در بخش سوم به نظریه مارکسیستی تعارض طبقاتی و رشد سرمایه پرداخته شده است و انگلس به این نکتهی مهم اشاره دارد که در طول تاریخ، تعارض طبقاتی وجود داشته است و همراه این تعارضات و منازعات به نحوهی تولید و تبادل ارتباط داشته است که در جامعهی مدرن این تعارضات همواره بین پرولتاریا (کارگران) و بورژوازی (سرمایهداران) بوده است. مهمترین عاملی که سبب نزاع بین کارگران و سرمایهداران میشود، منافعی است که سرمایهداران از کار کارگران به دست میآورند که بررسی این فرایند، تئوری ارزش محصول و تخصیص ارزش افزوده را بر ما آشکار و هویدا میسازد. مارکس به این موضوع معتقد است که کارگران یا پرولتاریا باید به عنوان یک حزب سیاسی سازماندهی شوند، در یک زمان مناسب حکومت را از دست بگیرند و ابزارهای تولید را به اموال عمومی تبدیل کنند. در این صورت، خود پرولتاریا از بین خواهند رفت، تمامی تنازع و تبعیضها از بین میروند و دولت دیگر طبقهای برای سرکوب نخواهد داشت؛ و در نتیجه، میتوان مرگ و نابودی حکومت را اعلام کرد. در این بخش، نویسنده به توضیح مفاهیمی از جمله ارزش افزوده یا نرخ استعمار، نرخ سود، ترکیب ارگانیک سرمایه، ارگانیک سرمایه بالا و ارگانیک سرمایه پایین میپردازد.
فصل دوم: مارکسیسم و دیالکتیک هگلی
در بخش اول به تلههای روش دیالکتیک پرداخته شده و در ابتدا به این موضوع اشاره میشود که دیالکتیک به روش درست اندیشیدن و درست نگاه کردن و تحقیق کردن به اشیا و پدیدههای جهان هستی گفته میشود که به واسطهی این تعریف، با یک سری از اصطلاحات از جمله ابژه، وحدت اضداد و نفیِ نفی آشنا میشویم. نویسنده کتاب، ادوارد برنشتاین، تأکید دارد که استفاده بیقید و شرط از دیالکتیک ما را به انحرافاتی میکشد که از آن به عنوان تلههای دیالکتیک یاد کرده است و مصداقهایی از آن را بیان میکند. ادوارد برنشتاین بر این باور است که مارکسیسم با نگاه جبری که به تاریخ دارد، معتقد است که همه جوامع از یک مسیر واحد و مشخص عبور خواهند کرد و در نهایت جوامع به سوسیالیسم خواهند رسید. یا در مارکسیسم، با بیان وحدت اضداد و اینکه در هر چیزی تضاد خودش را با خود به همراه دارد، باعث غفلت از پیچیدگیهای اجتماعی و در نهایت تحلیلهای نادرست از این پیچیدگیها میشود.
بخش دوم مارکسیسم و بلانکوئیسم، به مفاهیمی از جمله فلسفه هگل، بلانکوئیسم، اوونیسم، دیدگاههای مارکس و انگلس، تضادها و تناقضهای مارکس، نظریههای پرودون، اوون، فوریه و سنت سیمون اشاره شده و به توضیح و تفسیر هر یک پرداخته شده است. نویسنده کتاب به تشریح بلانکیسمها میپردازد که خواهان براندازی بورژوازی به مدد محاصره خشونتآمیز به دست پرولتاریا بودند. در آلمان، مارکس و انگلس در حال ساختن نظریهای بر اساس دیالکتیک هگلی بودند که بسیار به بلانکیسمها شباهت داشت. حتی مارکس در مقالهی «درباره نقد فلسفه حقوقی هگل» بیان میکند که تنها انقلاب پرولتاریا امکانپذیر است. در ادامه، ادوارد برنشتاین به دو جریان اصلاحطلبانه و جریان انقلابی و خیزشها در سوسیالیسم مدرن اشاره میشود. در پایان این بخش، ادوارد برنشتاین به انتقاد از دیالکتیک هگلی میپردازد.
فصل سوم: توسعه اقتصادی جامعه مدرن
بخش اول به مروری بر معنای نظریه ارزش مارکس اختصاص دارد. مبحثی که بسیار برای مارکس از ارزش بالایی برخوردار است. مارکس بر این باور است که ارزش هر کالا باید بر اساس ارزش کار اجتماعی، یعنی مقداری زمانی که برای تولید آن صرف شده، محاسبه شود؛ در صورتی که در جامعهی سرمایهداری بر اساس هزینه ساخت و سودی که مدنظر تولیدکننده است، ارزشگذاری صورت میگیرد. وی ادامه میدهد که به همین دلیل در جامعه سرمایهداری با مفهومی به نام ارزش افزوده مواجه میشویم که به معنای مازاد تولیدی است که کارگران نسبت به دستمزد خود دریافت میکنند. در این بخش به تفاوت دیدگاه اسمیت و مارکس هم اشاره میشود که اسمیت معتقد است در عصر حاضر باید سود و اجاره در کنار دستمزد در نظر گرفته شود، که مارکس با این عقیده مخالفت میکند. همچنین در این بخش، ارزشگذاری مارکس با گوسن، چوونز، بوهم و باورک مقایسه میشود.
بخش دوم کتاب به توزیع درآمد جامعه اشاره شده است. مارکس معتقد است که سرمایهداران برای افزایش سود، به بهینهسازی تولید و کاهش هزینهها روی میآورند که متضمن افزایش بهرهوری اقتصادی است، اما این امر سبب کاهش دستمزدها، افزایش بیکاری، تولید بیش از حد و بحرانهای اقتصادی و اجتماعی میشود. مارکس بر این باور است که رشد ارگانیک سرمایه سبب افزایش تنازع و اختلافات طبقاتی شده و زمینه را برای انقلاب پرولتاریا مهیا میکند. کائوتسکی، دیدگاهی کاملاً متفاوت با مارکس ارائه میدهد و وی تضادهای سرمایهداری و گذار به کمونیسم را مطرح میکند که درخور تأمل است.
بخش سوم به طبقات شاغل در تولید و توزیع ثروت اجتماعی اختصاص داده شده است. ادوارد برنشتاین برخلاف مارکس که بر این باور است که در جامعهی سرمایهداری طبقه متوسط جامعه از بین خواهد رفت و حتی کسبوکارهای کوچک توسط صنایع بزرگ حذف خواهند شد، با آماری که از کشورهای انگلستان، فرانسه و آلمان ارائه میدهد، نشان میدهد که کسبوکارهای کوچک نه تنها از بین نرفتند، بلکه وارد مرحله رشد و تثبیت شدهاند. نویسنده کتاب در صفحات 104-103 دلایلی را بیان میکند که بر این مبنا استوار است که صنایع بزرگ نه تنها کسبوکارهای کوچک را نمیبلعند، بلکه خود آنها را به وجود میآورند. ادوارد برنشتاین در واقع به این موضوع میپردازد که در جامعهی سرمایهداری در حال تغییرات درونی است و با دیدگاه دو قطبی مارکس و اینکه با حذف طبقه متوسط انقلاب رخ خواهد داد مخالف است.
بخش چهارم بحرانها و توانایی انطباقپذیری اقتصاد مدرن است. مبحثی که به دو دیدگاه مهم اشاره دارد: دیدگاهی که معتقد است بحرانهایی که در جامعهی سرمایهداری به وجود میآید، به صورت خودترمیمی به رفع مشکل و بحران خود اقدام میکند که به هومیوپاتی اقتصادی شهرت دارند اما گروه دیگری که بر این عقیده هستند که برای رفع بحرانهای به وجود آمده، نیازمند مداخلات دولت است. همچنین در ادامه، مهمترین عامل به وجود آمدن بحران را نه کممصرفی، بلکه تولیدات بیش از حد میدانند. نویسنده در این بخش به مفاهیمی از جمله استهلاک اخلاقی، اعتبار، نقد لوکزامبورگ به پیشبینیهای مارکس، نقش کارتلها در ایجاد بحران اقتصادی و تعرفه حمایتی میپردازد.
فصل چهارم: اهداف و فرصتهای سوسیال دموکراسی
بخش اول به پیشنیازهای اقتصادی و سیاسی سوسیالیسم اختصاص دارد. در این قسمت نویسنده به دقیقترین تعریف سوسیالیسم، یعنی مفهوم تعاونی، میپردازد، زیرا این تعریف دربردارندهی مفهوم اقتصادی و حقوقی است. بدین معنا که سوسیالیسم صرفاً به مسائل اقتصادی اختصاص ندارد، بلکه درباره ساختار قانونی جامعه نیز است و با توجه به دیدگاه ماتریالیستی تاریخی، تنها راه رسیدن به سوسیالیسم را توسعه مدرن تولید میداند. در ادامه نویسنده به انتقاد از جنبشهای کارگری میپردازد و معتقد است بنا به دلایلی از جمله شکافهای درونی در طبقه کارگران (تفاوت شغلی و سبک زندگی)، سطح پایین آگاهی سیاسی کارگران، نقد خوشبینانه آماری (مثل آمارهای پارووس)، برخلاف سوسیالیسم انقلابی، کارگران یا همان پرولتاریا آمادگی لازم برای انقلاب را ندارند.
ادوارد برنشتاین در بخش دوم با عنوان تعاونیهای اقتصادی، به انواع تعاونیها از جمله تعاونی خرید و فروش اشاره میکند و درباره ویژگیها، تفاوتهای مدیریتی و چالشهای پیشروی این تعاونیها سخن میگوید. نویسنده کتاب بر این باور است که تعاونیها برای کشاورزان و کارگران این شرایط و بستر را فراهم میکنند تا در بخش کشاورزی و صنعت با استفاده از منابع مشترک مشکلات اقتصادی را بهبود بخشند و استثمار در محیطهای صنعتی و تقسیم کار ناعادلانه را کاهش دهند. البته لازم به ذکر است که این تعاونیها در کنار موفقیت در بریتانیا و فرانسه، با چالشهایی از جمله در مالکیت زمین مواجه بودهاند.
در بخش سوم، که به دموکراسی و سوسیالیسم اختصاص دارد، به موضوعاتی از جمله اتحادیههای کارگری، نهادهای تولیدی و تعاونیها، رابطه سوسیالیسم با لیبرالیسم، سوسیالیسم با دموکراسی و دیدگاه نشریات سوسیالیستی در کشورهایی مانند سوئیس و انگلستان اشاره شده است. نویسنده کتاب معتقد است که تنها راه رسیدن به سوسیالیسم را باید در دوری از خشونت و انقلاب جست. به همین دلیل، به انتقاد از بلانکوئیسم و انقلاب دیکتاتوری پرولتاریا آنچه که در فرانسه رخ داد میپردازد و بر این باور است که سوسیالیسم تنها از مسیر دموکراسی، قانون و بهصورت مسالمتآمیز محقق شود.
فصل چهارم کتاب با عنوان نخستین اولویتهای سیاسی دموکراسی است. ادوار برنشتاین بر این باور است که برای تحقق سوسیالدموکراسی، نیازمند یک راهحل واحد برای همه کشورها نیست و حتماً باید شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصاد آن کشور را درنظر گرفت. دموکراسی، آگاهسازی کارگران، حمایت از شهرداریها و مشارکت در پارلمان از مهمترین عامل تحقق سوسیالدموکراسی است. سوسیالدموکراسی همواره باید واقعبینانه باشد و در کنار حمایت از کارگران، در مسیر منافع ملی قدم بردارد. یکی از مسائل بسیار مهم و پرچالش، استعمار میباشد. نویسنده، استعمار را مانعی در سوسیالیسم نمیداند و حتی معتقد است که موضوع استعمار در باور سوسیالیسم و کارگران، مهجور و باطل شده است. اما در ادامه، به سخنی عجیب، بحثبرانگیز و قابلتأمل میپردازد و میگوید استعمار لزوماً نادرست نیست، زیرا همواره سبب نقض حیات بومیان نمیشود و از طرفی با توجیهی، این امر را حق کشورهای متمدنتر میداند.
***
کتاب «پیشنیازهای سوسیالیسم و وظایف سوسیالدموکراسی» با مضمونی انتقادی و عملی، در تاریخ سیاسی سوسیالیسم جاودانه شده است. این کتاب در پایان، با دعوت از خواننده میخواهد که در زندگی و جامعه، ردای سوسیالیستی بر تن کرده و در برابر تمامی تبعیضها و تنازعات ایستادگی کند و برای ادای حق، در مسیر دموکراسی و اقداماتی اصلاحطلبانه گام بردارد. این کتاب برای دانشجویان و خوانندگانی که پیشزمینهی سیاسی و یا اجتماعی دارند، میتواند بسیار مثمرثمر واقع شود.
حزب اراده ملت ایران , حاما , افشین فرهانچی , احمد حکیمی پور , سوسیال دموکراسی , اصلاحات , اصلاح طلب , حسین اکبری بیرق , رحیم حمزه , پیام فیض , مسعود خادمی , زهره رحیمی