شرحی بر چرایی و اهمیت ترجمه سری کتاب “سازوکار حزبی”
چرا این مجموعه را ترجمه کردم؟
اندیشه
بزرگنمایی:
در جوامع دموکراتیک، این احزاب هستند که قوامبخش، تثبیتکننده و تعالیدهنده امر دموکراسیاند.
زهره رحیمی
در جوامع دموکراتیک، این احزاب هستند که قوامبخش، تثبیتکننده و تعالیدهنده امر دموکراسیاند.
احزاب با بدنه جامعه ارتباط میگیرند. نیرو جذب میکنند، جامعه را بسیج میکنند. حول یک یا چند مطالبه، مطالبهگری میکنند. آموزش سیاسی میدهند. سخنگو و نماینده بخشهای مختلف جامعهاند. پلتفرم و برنامه عمل ارائه میکنند. با کمک مردم وارد قدرت میشوند و خواست و اراده هواداران خویش را به کرسی مینشانند. در زمان بیرون بودن از قدرت نیز، نقش اپوزسیون خود را سازنده ایفا میکنند.
در ایران اما یک نقد جدی بر سپهر تحزب وارد میشود. این که احزابِ مثلا موجود، بشدت ناکارآمد و غیرموثرند.
پیش از این نقد، حتی پرسشی مهم از سوی منتقدان مطرح میشود که *مگر ما در ایران حزب هم داریم؟ آیا اساسا آنچه با عنوان حزب در ایران معروف و مشهور شده است را، میتوان حزب نامید؟ به عنوان مترجم این سری کتاب 6 جلدی، با این منتقدان و پرسشگران همداستانم. یعنی میپذیرم که آنچه در ایران به نام حزب مشغول به کار است، چیزی شبیه ماکت و در بهترین حالت یک ماهیت پیشاحزبی است، فقط پرسش من از مخاطب نقاد به احزاب اینست:
پس از اینکه فهمیدیم این مثلا احزاب، هیچ شباهتی با احزاب کلاسیک در جوامع توسعهیافته ندارند، چه کنیم؟
پایان یادداشت (1) این جملات بود؛ پس از اینکه فهمیدیم این مثلا احزاب، هیچ شباهتی با احزاب کلاسیک در جوامع توسعهیافته ندارند، چه کنیم؟
🔹موانع بسیاری برای استقرار نظام حزبی بر سر راه جامعه ایران بوده و یک عامل و دو عامل، مقصر ماجرا نیست. از عوامل تاریخی تا اجتماعی و فرهنگی گرفته تا ساختار سیاسی و قوانین موجود ما که نه تنها نسبت به تحزب خنثی نبودند که اساسا در ضدیت و خصومت با احزاب و نظام حزبی طراحی شدهاند و توان کنشگران را فرسوده و امید ایشان را به کسالت میکشانند. همچنین دلایلی که به سیاسیون، جامعه روشنفکری تحزبخواه و خود تشکیلات حزبی بازمیگردد که بخاطر آسیبهای متعددی از جمله ضعف در سلامت، قطع ارتباط مردمی، وابستگی به بیرون یا وابستگی به حاکمیت و نابلدی عمل سیاسی موجب ضعف و ناکارآمدی حزبی شدند. اینها، همه و همه در همدستی با یکدیگر وضعیت مهجور تحزب در ایران را رقم زدهاند.
غیر از عوامل تاریخی که دستکاری آن در دایره امکان نیست. هر دلسوز و دغدغهمندی میتواند روی یکی از این عوامل تمرکز کند. نقش خود را تعریف کند و فارغ از اینکه آیا بقیه عوامل، متولی معینی دارند یا نه، روی رسالت خود اصرار کند. شخصا باتوجه به ظرفیت بسیار محدود و خُرد خودم، بخش ترجمه دانش حزبی و انتقال تجربههای جوامع موفق به سپهر دانش کشور را برگزیدم.
چراکه یکی از بدیهیترین پیشنیازهای مسیر توسعه در هر حوزهای، برخورداری از دانش و مجهز شدن به تجربه جهانی در آن زمینه است.
توصیه به جامعه مدنی اینست که برای نجات از وضعیت موجود، منتظر نمانیم که آیا بقیه مردم نقش خود را انجام میدهند؟ و یا چرا انجام نمیدهند، ما نقش ممکن و مقدور خود را تعیین و بر آن تاکید و پایداری بورزیم.
لذا ترجمه دانش، شد نقشی که بنده برگزیدم. اما چرا خواندن این مجموعه را برای سیاسیون، بسیار بااهمیت و ضروری میدانم؟
اختراع دوباره چرخ بلاییست که جامعه ما در حوزهها و سطوح و ابعاد مختلف تجربه میکند. بااین حال عقلانیت و اصل بهرهوری به ما تاکید میکند که وقتی تجربه انباشته جوامع انسانی دیگر برای سازماندهی و تحزب بطور دقیقی وجود دارد و قابل مطالعه است. چرا باید خود را در معرض تجربههای پیشتر آموختهای قرار دهیم که در مناسبات جامعه و سیاست ایران هم صدها بلکه هزاران برابر هزینه میتراشد.
مثلا رعایت شفافیت در سازمان حزبی چگونه محقق شود که در عینحال مجموعه ما به کمترین شکلی، دچار حواشی و چالشهای این شفافیت گردد؟
یا تمرین این پرسش که چگونه تشکیلاتی دموکراتیک بنا کنیم که هر عضوی سهم مشارکت برابر داشته باشد و در عینحال نخبگان مجموعه گریزان نشوند یا ایدههای نبوغآمیز و خاص تباه و بلااستفاده نمانند؟
پاسخ به این چالش که چطور از ظرفیت تشکلهای مشابه صنفی، رسانهای و اجتماعی که هدف مشترکی با حزب ما دارند بهره ببریم که در عینحال حریم و مرزهای ما به عنوان قطعات مجزای پازل جامعه مدنی هم محفوظ بماند؟
برای رسیدن به پاسخ کارآمدی برای این سوالات، در سپهر سیاست ایران که نیروهای مدنی با جانفرسایی آنرا طی میکنند، چرا ذهن خود را از تجارب کشورهای دیگر محروم کنیم؟
تصور نکنیم این وضعیت گلوبلبل جوامع توسعهیافته ازلی بوده. خیر. روزگاری در همین اروپا هم برای یکساعت کاستن از کار 16 ساعته و هر روزه کودکان خون ریخته شده. فقط آنها خیلی زود یاد گرفتند که باید چطور با مسائل سازنده مواجه شوند، پرسشی که ما بسیار از آن پرهیز داریم!
شاید موجب شگفتی باشد اما روی کاغذ نزدیک چهارصد تشکل حزبی در ایرانِ پس از انقلاب اعلام موجودیت کردهاند که از این تعداد، پس از استانداردسازیهای سال 1395 حدود 150 تشکیلات در سه جریان اصولگرایی، اعتدال و استقلال و اصلاحطلبی باقی مانده است.
همین رقم باقیمانده و بسیار بالا، نشان از عمق مشکل در نگاه ما و توان ما برای طی مسیر تحزب در جامعه دارد.
در این سلسله، قصد آسیبشناسی تحزب ندارم که خود درد مفصلی است. اما آنچه به محور حرف من بازمیگردد اینکه طبق تجربه ما تقریبا جز شورآفرین انتخاباتی، ما شاهد هیچ پروژه و گام مشترکی بین این 150 موجودِ تشکیلاتی نبودهایم، که به کار توسعه هم بیاید. به حدی نگرش و رویکرد متفرق و ناسازی نسبت به مسائل اصلی جامعه و نگاه به کنش حزبی، در بین این مجموعهها هست که به چنین تعدد احزابی گرفتار آمدهایم.
حالا در این تشتت و از هم گسیختگی، مطالعه دانشِ ترجمهشده از تجربه عملی دغدغهمندان دنیا، شاید ممکنترین و عملیترین کاری باشد که تمام سیاسیون بتوانند براحتی انجام دهند، بدون اینکه دچار تنش و جدل شوند. چون این کتابهای سازوکار حزبی، صرفا ذکر تجربه عملی احزاب خارج کشور است. امکان ایجاد خوانشهای متضاد و متفاوت را هم ایجاد نمیکند. پس تصور کنیم که اگر تمام فعالین قائل به کار تشکیلاتی، در این تجربه مشترک جمعی (خواندن این سری کتاب) حضور پیدا کنند و این متون یکسان را بررسی کنند، ما چقدر براحتی میتوانیم به سطحی از درک و شناخت تحزب و امکان قیاس خود با وضعیت کلاسیک برسیم که از راههای دیگر به این آسانی چنین تجربه مشترک جمعی میسر نیست. تجربه مشترک کسب دانش که یک پیشنیاز و پیششرط ضروری در مسیر هر نوع رشدی هست!
این چرایی و اهمیت در 4 نوشتار پیشین تبیین شد با این امید که یک از هزار مخاطب، درنگی بر احوال ناخوش احزاب و نقش خویش برای درمان این حال کند.
توصیف گزنده استقبال از تحزب را با هم مروری کنیم:
🔹بخش اعظم جامعه از کنش سیاسی پرهیز میکند.
🔹بخش اعظمی از کنشگران سیاسی، تن به تحزب نمیدهند.
🔹بخش اعظمی از افرادی که تحزب را برمیگزینند، نه با هدف توسعه سیاسی جامعه، که با نیت رشد و صعود شخصی در میدان قدرت انرژی میگذارند.
🔹بخش اعظمی از آنان که با سودای توسعه، و نه نفع شخصی، وارد احزاب میشوند، پایداری و تعهد به خرج نمیدهند.
🔹در نهایت، شوربختانه شمار بسیار اندکی از این خوانها عبور میکنند که به جانفرسایی کار را پیش میبرند، آنها هم از دو سو زیر فشار و تنش طاقتفرسا هستند. یکی حکمرانی سیاسی که اساسا در ضدیت با تحزب و نیروهای تشکیلاتی پیش میرود و برای فسرده و خموده کردن چنین نیروهایی از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند!
دوم بخشی از مردم، آنهم بیآنکه کمترین تجربه عملی از این مسیر را داشته باشند، که به تخریب و تحقیر و ارعاب یا دستکم امتناع از احزاب مشغولند.
این دردنامهایست که کنشگران حزبی اصیل و پایدار با آن آشنا هستند.
اما سخن پایانی:
پرهیز از تحزب و کنش تشکیلاتی واقعی، در دوگانه حاکمیت_ملت، که ابدا عدالت و توازنی در تقسیم قدرت و ثروت و منزلتاش دیده نمیشود، فقط و فقط به سود حکمرانانی تمام میشود که با جان و دل از این پرهیز ملت و از این حزبهراسی و تحزبگریزی استقبال میکنند!
حزب اراده ملت ایران , حاما , افشین فرهانچی , احمد حکیمی پور , سوسیال دموکراسی , اصلاحات , اصلاح طلب , حسین اکبری بیرق , رحیم حمزه , پیام فیض , مسعود خادمی , زهره رحیمی