کوره راه معرفی و پیشنهاد

کوره راه

  بزرگنمایی:
کتاب کوره راه، از دو داستان بلند تشکیل می‌شود که در ادامه هر دو داستان را معرفی میکنیم.

زهرا زمانی 

نویسنده: محمد فرهانچی
کتاب کوره راه، از دو داستان بلند تشکیل می‌شود که در ادامه هر دو داستان را معرفی میکنیم.
داستان اول عمو حیدر: در این داستان شاهد مردی هستیم که 20 سال از عمرش را در زندان سپری کرده‌است. یک روز بدون اطلاع قبلی نامش را از بلندگوی زندان جزو آزادی ها می‌خوانند و در زندان همهمه ای ایجاد می‌شود. اصغر، دوست و همبند عمو حیدر کل زندان را دنبال دعمو حیدر می‌گردد تا این خبر را به او بدهد اما هر کجا را که می‌گردد نیست که نیست تا به پیشنهاد دوستش جای دیگر را هم جستجو می‌کنند که با ازدحام جمعیت مواجه می‌شوند و وقتی که جلو می‌روند عمو حیدر را می‌بینند که از غیر منتظره بودن این خبر بیهوش شده است.
 بعد از به هوش آمدن، عمو حیدر آماده رفتن می‌شود که دلنگرانی همه وجودش را در بر گرفته است که شب را کجا بماند؟ چه کاری بیرون از زندان باید انجام بدهد؟ و... اینکه عمو کسی را  بیرون از زندان ندارد و کسی هم  منتظرش نیست مزید بر علت شده است. در این بین اصغر  رفته است تا طلب عمو را از زندانیان بگیرد تا بیرون از زندان پول داشته باشد. در همین برهه زمانی عمو دو دل شده بود برای رفتن که پهلوان با عمو صحبت کرد و متقاعدش کرد که باید برود در همین حین زندانبان به دنبال آن آمد و عمو را برد، در بین ازدحام جمعیت عمو حیدر خودش را گم کرد تا آن شب بیرون نرود. فردا صبح کل زندان را گشتند تا عمو را در زیر یکی از تخت ها پیدا کردند، عمو فقط می‌خواست که نرود و حتی گفت برای زندان کار هم می‌کند، ولی موافقت نشد و عمو حیدر هم تصمیم به خودسوزی گرفت.  ماموران که این موضوع را دیدند ترسیدند و با ماندن او موافقت کردند فقط گفتند که فردای آن روز باید به دادگاه برود تا قاضی نیز موافقت بکند با ماندن عمو.  عمو هم خوشحال و سرخوش از ماندن پیش دوستانش رفت ولی سرباز همراه عمو حیدر در وسط های راه عمو را به حال خود راها کرد و عمو با هزار سختی به زندان برگشت ولی راهش ندادنند و وسایلش را به آن دادند و او را رها کردند.

این داستان  مظلومیت زندانیانی را نشان می‌دهد که حبس چند سال به بالا را دارند در کنار حس غمی که از تنهایی عمو حیدر در این داستان می‌گیریم، حس خوبی هم از رفتار اصغر و پهلوان و دیگر زندانیان در حمایت از دوستشان می‌گیریم که هنوز هم هستند کسانی که بجز خودشان به دیگران هم فکر میکنند. کسانی که حاضر هستند خودشان به دردسر بیافتند اما مشکل یا بی احترامیی برای بزرگترشان پیش نیاید، حس خوبی میگیریم از این انسان دوستی ها، جای جای این کتاب حس انسان دوستی را میدهد؛ جایی که مرد خودش پول نداشت ولی چون عمو حیدر می‌خواست بیرون برود قرض کرد و بیشتر از قرض عمو را هم پس داد، جایی که اصغر نمیخواست عمو برخلاف میلش برود و پیشنهاد داد او را بزند تا بماند یا قسمتی از کتاب که ساندویچی پول را  از عمو نگرفت و برایش آرزوی سلامتی کرد این  کتاب به ما نشان می‌دهد که مهم نیست آدم ها در چه شرایطی یا در کجا هستند، مهم این است که آدمها در هر جایی حس انسان دوستی خودشان را حفظ بکنند و نسبت به سرنوشت هم دیگر بی تفاوت نباشند.
قسمت دیگری که عمیق تر هست و بیشتر باید از بحث احساسی به آن توجه بشود بحث اجتماعی این داستان است که نویسنده با آگاهی و زیرکی دست روی این نکته گذاشته است که کمتر کسی به این موضوع پرداخته است که زندانیان حبس بالا که اکثرا کسی هم بیرون منتطرشان نیست بعد از زندان چه کاری باید بکنند؟ آیا فکری برای اسکان و اشتغال و زندگی آن‌ها شده است یا نه؟ فقط آزادشان میکنند که بند ها خالی بشود؟
بعد از خواندن این کتاب ذهن خواننده درگیر این می‌شود که آیا کاری از دستش بر می آید که حال زندانیان بدتر نشود؟  ذهن ما پر از نکته ها می‌شود که از این موضوع جلوگیری کند، مثل چند جلسه آماده سازی روانی زندانیان و آرام گفتن این خبر به آنان تا شوکه نشوند و بتوانند با خودشان کنار بیایند و برای آینده شان فکر کنند و برنامه بریزند.
یا ساختن اقامتگاه ها برای زندانیان تا زمانی که مکان مناسبی برای خود پیدا کنند.
یا فراهم کردن فضای کار برای  زندانیان یا حتی  کار در خود زندان در صورت داشتن صلاحیت زندانی و....
این کتاب بُعد اجتماعی انسان را فعال میکند و خواندن این نوع کتاب ها از ما آدم های دغدغه مند تر و در نهایت جامعه ای بهتر می‌سازد.
در کتاب «یک خوشه نور» نوشته آقای صمدی هم دیدیم آدمی که سالها با یک شرایطی خو گرفته است یک دفعه نباید شرایط زندگی اش را عوض کند چون از لحاظ روحی ضربه بدی می‌خورد و نمیتواند به زندگی‌اش ادامه بدهد مثل پسری که نابینا بود و بعد از عمل چشمش دنیا را آنگونه ندید که تصور می‌کرد مثل زندانیی که به زور آن را از زندان بیرون کردند و صبح روز بعدش جسدش را جلوی زندان پیدا کردند مثل عمو حیدر.....

از لحاظ نگارش هم زاویه دید دانای کل است و خواننده در جریان همه ابعاد ماجرا را قرار می‌گیرد.
و لحن هم بسیار درست است اگر کسی از وسط داستان را بخواند کامل متوجه میشود که در زندان است فضای داستان و جملات و کلمات مناسب فضا است.
از تشبیهات درستی استفاده است که به زیبایی متن افزوده است.
تصویر سازی ها کامل انجام شده است و خواننده بدون کم و کاست میتواند خود را در آن فضا  تصور بکند.
یکی از نقاط قوت داستان این است اگر هم از کلمه یا اصطلاحی استفاده شده است که خواننده ممکن است نداند برای آن پی نوشت گذاشته که ابهام بر جای نماند.
طراحی جلد کتاب هم هر دو داستان را روایت میکند و می‌توان خلاصه داستان را از روی جلد کتاب فهمید.
داستان دوم بازگشت:
داستان مردی را روایت می‌کند که برای درمان همسرش دست به دزدی می‌زند و ماشین آخرین مدل مردی را میدزد و هر کجا که میرود تا ماشین را از او بخرند به دلیل تازه کار بودنش  و اینکه میترسیدند که جایشان را به پلیس اطلاع بدهد ماشین را از او نمیخریدند، و اگر هم می‌خواستند که ماشین را بخرند به صورت تیکه ای میخریدند که باز هم خوب نبود و این ماشین آخرین سیستم را هم  نمیشد پلاکش را عوض کرد و استفاده‌اش کرد خلاصه به هیچ روشی نتوانست ماشین را آب کند. مرد (اصغر) وقتی دید نمیتواند ماشین را آب بکند به خانه رفت وقتی همسرش موضوع را فهمید به او گفت که ماشین را پس بدهد قبل از اینکه پلیس ها بیایند مرد هم پیش کسی رفت که ماشین را از او دزدیده بود و و ماشین را پس داد و گفت که من دزد نیستم و برای درمان همسرم این کار را کرده بودم مرد هم حرفش را باور کرد و از شکایتش صرف نظر کرد و به او به عنوان مژدگانی پول داد که درمان همسرش هم انجام بشود.
این داستان کمی متفاوت است با اکثر داستان ها یا حداقل داستان قبل، در این شیوه داستانی یک نفر ثابت است  در داستان و بقیه افراد فقط مدت کوتاهی در داستان حضور دارد فصل به فصل یا قسمت به قسمت آدم های داستان عوض می‌شوند. 
قسمت اول: روزنامه فروش
 قسمت دوم: پسر سیگار فروش
 قسمت سوم: مرد کبابی
قسمت چهارم: ابراهیم و اسماعیل
قسمت پنجم: حاج داوود و احمد
قسمت ششم: قاسم و خانواده اصغر
قسمت هفتم: کارواش
قسمت هشتم: پیرمرد مسئول پارک ماشین‎‌ها
قسمت نهم: فروشنده و صاحب مغازه و جناب سروان
در همه این قسمت ها شخصیت ها در همان قسمت ماندند و همراه با شخصیت اصلی داستان در جریان داستان جابجا نشدند ولی به نوعی تاثیر خودشان را در زندگی اصغر ایفا کردند. این هم نوعی از داستان نویسی است که منتقدان خودش را دارد.
زاویه دید داستان دانای کل است.
این داستان هم ما بیشتر با بُعد اجتماعی درگیر هستیم تا ابعاد دیگر، در جایی که مردی نه معتاد است و دزد  دست به عمل دزدی می‌زند برای حفظ سلامتی همسرش و رونق گرفتن خانه و خانواده اش؛ یعنی آن‌قدر اوضاع اقتصادی جامعه خراب است که یک انسانی که سالم است نمی‌تواند امکانات اولیه مثل خانه معمولی و امکانات رفاهی و درمانی را برای خانواده اش فراهم بکند.
در این داستان ما فداکاری های زیادی را نسبت به یکدیگر دیدیم فداکاری مردی که بخاطر همسر و خانواده خود حاضر بود به زندان برود اما همسرش درمان بشود، فداکاری زنی را دیدیم که حاضر بود بیمار باشد، وضع مالی اش خوب نباشد اما پلیس همسرش را بازداشت نکند و به زندان نرود، و فداکاری مردی که از حق خودش گذشت تا مردی که به دلیل جبر روزگار تن به دزدی داده بود به زندان نرود تا زندگی اش خراب تر نشود.

و مهمتر از بازگشت مرد پذیرفته شدن او از طرف صاحب ماشین است،  هرکس دیگر بود شاید  از حق خودش نمی‌گذشت و او را تحویل پلیس می‌داد.  این قسمت از داستان به صورت نامحسوس به ما یادآوری می‌کند که جایی ممکن است حق با ما باشد و حتی بتوانیم کسی را تنبیه کنیم ولی نکردن این کار زیبا تر است و در اوج قدرت بودن و بخشنده بودن است که شخصیت انسان را بالا میبرد، این ویژگی انسان های والا مقام است.
جزئیات در داستان خیلی دیده می‌شود مثل برق کفش صاحب ماشین یا کشیدن زیپ کاپشن تا زیر گلو
یا پارگی لباس اصغر و..... همین به خواننده این اجازه را می‌دهد که با تمام وجودش همراه با داستان بشود.



نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield

lastnews

خودشیفتگی سیاسی؛ چالشی در مسیر وفاق

توافق راهبردی با روسیه و چین؛ مسئله این است!

مذهب زنده دلان خواب پریشانی نیست از همین خاک، جهانِ دگری ساختن است

“بحران سوریه؛ از رقابت قدرت‌های جهانی تا سراب آزادی”

گزارش نشست دبیران کل احزاب اصلاح طلب با معاون سیاسی وزارت کشور

تهدیدات ومعضلات اتباع افغان برکشور

نقش نهادهای مدنی در مدیریت شهری پایدار: فرصتی برای آموزش و تحقق شفافیت

سیاست یا اقتصاد کدام یک اولویت دارد؟

“زنان: ستون توسعه اقتصادی و اجتماعی جامعه”

بیانیه به مناسبت روز ملی هوای پاک

به مناسبت روز هوای پاک

بحران مدیریت پسماند در ایران، ضرورت تغییر رویکرد و بهره‌گیری از الگوهای جهانی

ماموریت یا فرصت مطالعاتی داخلی

آزادسازی اراضی ملی

فرآیند انقلاب

آیا فرزندآوری عقلانی است؟!

آشنایی با نظریه‌های معرفت‌ شناسی

جامعه شناسی مطالعات مردان

از یزد تا میلان

جهان در هفته‌ای که گذشت (88)

گزارش مراسم تجلیل از رضا قاسم پور در زنجان

نشست اعضای ستادها و تشکل‌های نهاد مدنی با حضور دکتر افشین فرهانچی در همدان برگزار شد

رضا حاجی‌پور به‌عنوان فرماندار شهرستان اردل منصوب شد

آن یاران مهربان؛ شروع فصلی پرکار برای انتشارات

دیباچه- سه شنبه های گفتگو حاما

“راهنمای برگزاری جلسات اثربخش: از برنامه‌ریزی تا پیگیری”

“12 مرد خشمگین: تحلیل اجتماعی و اخلاقی در دل یک درام حقوقی”

“از گفت‌وگو تا گفتمان: بررسی تفاوت‌ها و دیدگاه‌ها درباره سوسیالیسم و لیبرالیسم”

“تسخیر سفارت آمریکا: نماد انقلاب یا نقطه آغاز بحران‌های سیاسی ایران؟”

“چالش‌های کودکان کار: ریشه‌ها، راه‌حل‌ها و مسئولیت‌های اجتماعی”

“فرزندآوری؛ انتخابی بین مسئولیت فردی و نیازهای اجتماعی”

“قدرت گفتگو: از یافتن دغدغه‌های مشترک تا ایجاد تغییرات ملموس در جامعه”

“تجاوز و تبعات آن: از حقیقت تلخ تا راه‌های رهایی و آگاهی اجتماعی”

“تقابل دولت‌ها و ملت‌ها: چالش‌ها، رسانه‌ها و قدرت‌های پنهان”

“تأثیرات دوگانه رسانه‌ها: فرصت‌ها، تهدیدها و چالش‌ها در دنیای مجازی”

سر بچرخانیم...

مقام تو جایگاه بندگان نیست، که در این عرصه شهریاری تو

منطق تحولات سیاسی

بشار اسد و عدم تکیه بر سرمایه اجتماعی

عملکرد 45 ساله اقتصاد ایران در آیینه آمار

رشته جغرافیا و برنامه‌ریزی شهری

جشن بزرگداشت روز حسابدار

بیانیه به مناسبت روز جهانی خاک

معلم سبز

حوزه‌های دینی و تحولات جهانی

نگین

کوره راه

حزب اراده ملت ایران و شوراها

«رشد و تحکیم یک حزب سیاسی»

ایستگاه راه آهن شهبازان