حقیقت؛ نخستین قربانی هیاهو
مدیر مسوول
بزرگنمایی:
در روزگاری که سیاست با لایههایی از اضطراب تاریخی و بحرانهای روزمره درهمتنیده است، رسانه دیگر تنها ابزاری برای انتقال خبر نیست؛ به صحنهای بدل شده برای شکلدادن ادراک عمومی و حتی مهندسی احساسات. و در این میدان، آنچه پیش از هر چیز قربانی میشود، حقیقت است.
رحیم حمزه
در روزگاری که سیاست با لایههایی از اضطراب تاریخی و بحرانهای روزمره درهمتنیده است، رسانه دیگر تنها ابزاری برای انتقال خبر نیست؛ به صحنهای بدل شده برای شکلدادن ادراک عمومی و حتی مهندسی احساسات. و در این میدان، آنچه پیش از هر چیز قربانی میشود، حقیقت است.
رویدادهای تلخ دوازده روز گذشته، بار دیگر به ما یادآوری کرد که حقیقت، در میانهی روایتهای متضاد، فریادهای همزمان، تصاویر مهندسیشده و قضاوتهای شتابزده، بهراحتی گم میشود. اینبار نه صرفاً در نتیجهی سانسور کلاسیک، بلکه بهواسطهی تکثری از روایتهای گاه مغشوش، گاه ساختگی، و گاه عمداً مخرب.
در جهانی که هر کاربر شبکههای اجتماعی میتواند تبدیل به یک رسانه شود، «انتشار» پیش از «تأمل» قرار گرفته، و «واکنش» بر «تحلیل» پیشی گرفته است. ما در میانهی انبوهی از «خبر فوری»، «اطلاعات درزکرده»، «منابع آگاه» و تحلیلهای بیریشه، بیش از پیش به این نیاز رسیدهایم که باید برای دانستن، وقت گذاشت؛ باید فاصله گرفت تا بهتر دید، و باید در برابر وسوسهی داوری فوری ایستاد. عجله، نه فقط دشمن دقت، که دشمن حقیقت است.
در چنین بزنگاههایی، آنچه خطرناکتر از دروغ است، تبدیلشدن به واسطهی ناآگاه انتشار آن است. هر بار که خبری را بدون سنجش منتشر میکنیم، هر بار که به نام واکنش سریع، از تأمل میگذریم، تیشهای دیگر بر ریشهی اعتماد عمومی میزنیم. این فقط یک اشتباه فردی نیست، بلکه سهمی جمعی در تضعیف بنیانهای فهم مشترک است.
امروز، بسیاری از ما نه تنها قربانی فیکنیوزها میشویم، بلکه خواسته یا ناخواسته به چرخهی تولید و بازتولید آنها پیوستهایم. ابزارهای گرافیکی، شبکههای پرسرعت، صداهای برشخورده و روایتهای ناقص، فضای عمومی را به میدان نبرد تصویر و تأویل بدل کردهاند، نه گفتوگوی عقلانی. و در این میدان، آنکه آهستهتر و دقیقتر سخن بگوید، بیشتر از همیشه در حاشیه قرار میگیرد.
جامعهای که توان تفکیک میان واقعیت و جعل را از دست بدهد، دیر یا زود، توان تصمیمگیری مستقل را هم از کف خواهد داد. و این، آغازِ نوعی فروپاشی خاموش است؛ نه با صدا، بلکه با سرخوردگی تدریجی، بیاعتمادی مداوم، و فرسایش سرمایهی اجتماعی. شکافهای روانی، قبل از شکافهای سیاسی، جوامع را از هم میپاشد.
در چنین شرایطی، مسئولیت کنشگران عمومی، رسانهها، فعالان مدنی و حتی نخبگان غیرسیاسی، بیش از همیشه سنگین است. ما باید در برابر وسوسهی موضعگیری سریع، کمی تأمل کنیم؛ در برابر اصرار برای انتخاب فوریِ جبهه، اندکی مکث کنیم؛ و در برابر هر روایت، حتی آنهایی که با باورهای پیشینیمان هماهنگاند، باز هم پرسش کنیم.
بر این باورم که در لحظاتی چنین حساس، مهمترین مسؤولیت ما، نه همراهی با موج، بلکه روشنگری آرام و پیوسته است. نه بازتولید اضطراب، بلکه بازیابی خرد جمعی. حتی سکوت، اگر آگاهانه باشد، میتواند روشنگرتر از هزار شعار هیجانی باشد.
از این منظر، مرجعیت فکری، نقشی بیبدیل دارد. جامعهای که مسیر اصلاح را میجوید، به چهرههایی نیاز دارد که در میانهی گردوغبار روایتها، چراغی بیفروزند برای دیدن بهتر، نه آنکه شعلهورتر کنند آتش بیاعتمادی. بازسازی عقلانیت جمعی، کار یکشبه نیست؛ اما امروز، بیش از همیشه ضروری است.
ما به تقویت قوهی تمییز نیاز داریم؛ به مهارتی که فرد و جامعه را قادر میسازد میان خبر و شایعه، تحلیل و پروپاگاندا، واقعیت و جعل، تفاوت قائل شوند. این مهارت، بخشی از سواد مدنی است؛ و فقدان آن، تنها فقر معرفتی نیست، بلکه تهدیدی برای موجودیت جمعی ماست.
بازگشت به حقیقت، شاید سادهترین، اما در عین حال دشوارترین پروژهی زمانهی ماست. زیرا مستلزم بازسازی اعتماد است؛ و اعتماد، چیزی نیست که با دستور و بخشنامه خلق شود. اعتماد، در سایهی گفتوگوی صادقانه، شفافیت نهادی و خویشتنداری ارتباطی ساخته میشود.
جامعهای که حقیقت را فراموش کند، دیر یا زود، خود را نیز فراموش خواهد کرد. و اگر قرار است از این چرخهی فرساینده عبور کنیم، چارهای نداریم جز آنکه به صداقت، عقلانیت و مسؤولیت پذیری بازگردیم؛ سه اصلی که شاید در فضای پرهیاهوی امروز، مهمترین نقطهی آغاز برای آیندهای متفاوت باشد.
حزب اراده ملت ایران , حاما , افشین فرهانچی , احمد حکیمی پور , سوسیال دموکراسی , اصلاحات , اصلاح طلب , حسین اکبری بیرق , رحیم حمزه , پیام فیض , مسعود خادمی , زهره رحیمی