جنگ دوازده روزه: سکوی پرش یا فرودی مضاعف
تلههای سهگانه پیشِ روی تصمیمگیران
سیاست داخلی
بزرگنمایی:
رخداد "جنگ دوازده روزه اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران" قابلیت آنرا دارد که بسان تلنگری، تعیینکننده شرایط بعدی کشور باشد. این رخداد از سویی میتواند باعث تغییر در بسیاری از فرایندها و سیاستگذاریها در مناسبات بین حاکمیت، جامعه مدنی و توده مردم شود؛ و از طرفی هم میتواند بسان بسیاری پدیدههای دیگر، بدل به حادثهای ابتر شود و علیرغم هزینههای گزافش، نتواند کشور ما را حتی گامی به سمت جلو هدایت کند.
افشین فرهانچی
مقدمه:
رخداد "جنگ دوازده روزه اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران" قابلیت آنرا دارد که بسان تلنگری، تعیینکننده شرایط بعدی کشور باشد. این رخداد از سویی میتواند باعث تغییر در بسیاری از فرایندها و سیاستگذاریها در مناسبات بین حاکمیت، جامعه مدنی و توده مردم شود؛ و از طرفی هم میتواند بسان بسیاری پدیدههای دیگر، بدل به حادثهای ابتر شود و علیرغم هزینههای گزافش، نتواند کشور ما را حتی گامی به سمت جلو هدایت کند.
بسیار گفتهاند و شنیدهایم که جنگها علیرغم ماهیت وحشیانه و هزینههای هنگفتشان، میتوانند ثمراتی نیز داشته باشند و راهی نو را برای کشورها بگشایند. جنگجهانی دوم منجر به ایجاد سازمان ملل متحد، شورای امنیت و حق وتو شد که لااقل تاکنون توانسته است از بروز جنگ جهانی دیگری در دنیا پیشگیری کند.
حال باید منتظر ماند و دید که آیا جنگ 12 روزه نیز میتواند مسیر جدیدی را برای کشور ما بگشاید یا کماکان در بر همان پاشنه خواهد چرخید. در این میان سه تله میتواند هرگونه رخداد مثبتی را در نطفه خفه کند و مانع هر شکلی از اثربخشی شود که در این یادداشت به آنها خواهیم پرداخت.
تله نخست: نفوذ
نفوذ کلیدواژهای است که این روزها زیاد درباره آن قلمفرسائی میشود و ظاهرا روزنهای شده تا بتوان مسئولیت بسیاری از مشکلات و ناکامیها را بر گردن نفوذ انداخت. ولی آیا واقعا تاثیرگذاری نفوذ در این حد بوده است؟
بخشهای وسیعی از حاکمیت صدمات و لطمات واردشده به کشور، در طی جنگ 12 روزه را ناشی از نفوذ میدانند. یعنی ایشان معتقدند که نفوذ اطلاعاتی و امنیتی موساد یا نهادهای مشابه آن باعث شد تا ما ضمن تحمل خسارات فراوان، نتوانیم در این جدال پیروز میدان باشیم. به تعبیر دیگر یعنی اگر نفوذ نبود ما اکنون بطور محسوسی برنده این جدال و سایر جدالهای مشابه میشدیم.
اطلاحطلبان و احزاب منتسب به جریان دوم خرداد نیز این معنا را تعمیم و ارتقا داده و معتقدند که این نفوذ، نه در سطح نرمافزاری و سختافزاری، بلکه در سطح اندیشهورزی نیز بوده است و نه تنها باید نفوذیهای کلاسیک را پیدا کرد بلکه باید کنکاش وسیعی نمود و نفوذیها در ساحت فکر و برنامهریزی حاکمیتی را مورد شناسائی قرار داد و مقابله را از آن سطح آغاز نمود. لذا میتوان دید که هر دو بخش پیوندخورده به حاکمیت به نوعی معتقدند که اگر نفوذ در ابعاد و سطوح مختلف نبود اکنون شرایط ما فرق میکرد.
طبیعی است که میتوان بخشی از مشکلات را ناشی از پدیده نفوذ دانست اما در واقعیت، چند درصد مشکل ناشی از این موضوع است؟
مثالی بزنم. تصور کنیم بیماری را که مبتلا به سرطان و ضعف شدید ناشی از آن میباشد. وی تحت شیمیدرمانی و رادیوتراپی است و حالا دچار عوارضی چون ریزش مو یا سوختگی موضعی میشود. شما چقدر مشکل بیمار را در ریزش موها یا سوختگی خلاصه میکنید و چقدر مشکل را در خود سرطان جستجو میکنید؟
بیشتر فاکتهای موجود، تجارب تاریخی، شرایط دنیای مدرن و تحقیقات متعدد نشان میدهد که مشکل ما در نگاه اشتباه به جامعه، دولت، تاریخ، علم و ایدئولوژی است و این نگاه غیرواقع بینانه باعث رسیدن ما به این نقطه شده؛ و متاسفانه اکنون که با هزینههای سرسامآور، فرصتی فراهم آمده که دست به اصلاح و بازاندیشی جدی بزنیم، باز تمام متولیان امر، اصل قضیه را کنار نهادهاند و دنبال نفوذی و نفوذیها میگردند.
فکر کنید که هیچ نفوذی در بین نبود، آیا کشوری که حدود بیست سال از رشد اقتصادی پائین رنج میبرد، گسستهای داخل جامعهاش روزبروز عمیقتر شدهاند، چیزی حدود 10 درصد جمعیتاش را دیاسپورای خارج از کشورش تشکیل میدهد، ساختارهای بروکراتیکاش فاسد و ناکارآمد شدهاند و بهرهوری آن به حداقل ممکن رسیده؛ میتواند در برابر تمامیت و گفتمان دنیای غرب پیروز شود.
چرا نمیخواهیم بپذیریم که حتی اگر نفوذی هم در کار نبود، وضعیت ما چندان فرقی نمیکرد و نفوذیها حداکثر میتوانند عامل ده درصد مشکلات پیش آمده باشند و یا حتی خود معلول چنین وخامتی هستند!
حتی در داستانهای تاریخی نفوذ انگلستان در منطقه خاورمیانه و ایران (مشابه داستان مستر جیکاک)؛ اگر نبود بستر مناسب برای پذیرش این شیادان، که آن داستانها شکل نمیگرفت. تجارب کلاهبرداریهای شرکتهای هرمی، فروش موبایل و مشابه آن که میلیونها نفر را درگیر کردهاند، باید برای ما درسی جهت تعمیم باشد. با علم به این تجارب، چه جای تعجب از نفوذ است؟ نفوذ بستر میخواهد و این بستر در کشور پرآشوب ما ظاهرا مهیاست و اکنون که فرصتی گران، برای تعمق و تدبیر و اصلاح روشهای ناکارآمد پیش آمده، همه اصل را رها کردهاند و دنبال نفوذی میگردند. غافل از آنکه حتی اگر نفوذیها پیدا و مهار هم بشوند، دوباره و به گونهای دیگر پدیدار خواهند شد.
تله دوم: تغییر رژیم
دومین توهمی که این روزها مکرر و از زبان بسیاری تکرار میشود، مبنی بر اینست که اسرائیل و آمریکا به دنبال تغییر رژیم در ایران هستند. این ادعا را گاه، حتی از زبان تحلیلگران غیرایرانی نیز میشنویم. گرچه تغییر سیاستهای جمهوری اسلامی ایران آرزوی دیرینه غرب و اسرائیل بوده است ولی به نظر بسیاری نیز، این تغییر سیاستها، معنای تغییر حکومت را نمیدهد. غرب دنبال منافع خویش است و تلاش میکند که از کشوری مشابه ایران ضرر کمتری متوجهاش گردد. بدین معنی که غرب با نوع حاکمیت ایران کاری ندارد بلکه نمیخواهد این حاکمیت بتواند منافع غرب را به خطر بیندازد. ایران بدون تسلیحات هستهای، بدون موشکهای بالستیک و بدون نیروهای نیابتی خطری برای غرب ندارد. لذا اگر غرب بتواند این سه ابزار را از دست جمهوری اسلامی بیرون بیاورد یا آنها را از کار بیندازد، نه تنها منافعاش تضمین میشود بلکه شاید بودن جمهوری اسلامی سودهای دیگری برایش داشته باشد.
به افغانستان فعلی نگاه کنیم. کشوری که دیگر نمیتواند تروریست به غرب بفرستد، کریدورهای اصلی را تهدید نمیکند، توان مداخله در مناسبات منطقهای را ندارد. پس غرب نه تنها با حکومت طالبانی این کشور، چالشی جدی ندارد بلکه میتواند از آن به شیوههای مختلف نیز سود ببرد. منابعاش را به چنگ آورد، طیف تحصیلکرده و نخبهاش را جذب کند، بازاری برای انواع و اقسام اجناس و سلاحهایش فراهم کند و گاه به عنوانی برگ برندهای در بازیهای منطقهای روی آن حساب کند.
در جنگ 12 روزه، نه اسرائیل و نه آمریکا از ابتدا هم بنایشان بر تغییر حکومت نبود. آنها در این مقطع، دنبال کاهش توان نظامی-موشکی و توان اتمی ایران بودند. قبلا نیز نیروهای نیابتی ایران را مورد هجوم قرار داده و تضعیف کرده بودند. تهدیدات صورت گرفته نسبت به سران قوا یا رهبری نیز در راستای این سیاست بود نه در راستای تغییر حکومت.
تله سوم: همبستگی مردمی
بسیار گفته میشود که همبستگی عجیبی را بین مردم در طول جنگ دوازده روزه شاهد بودیم. بعضی این موضوع را تعمیم میدهند به حمایت مردم از نظام و بعضی هم خصوصا اصلاحطلبان در ازای این همبستگی، از حاکمیت درخواست میکنند که به مردم بازگردد، زندانیان سیاسی را آزاد کند، فیلترینگ را بردارد و اقداماتی از این قبیل. برای این همبستگی مردمی شاهد میآورند که بسیاری، چه در داخل کشور و چه در خارج کشور، بیانیه دادند در محکومیت حمله اسرائیل و آمریکا به ایران و بسیاری نیز در مراسم تشییع جنازه شهدای جنگ حضور یافتند؛ و نیز میگویند که مردم در این دوازده روز به خیابان نریختند تا حکومت را ساقط کنند، پس پشت حکومت ایستادهاند. اما این تحلیلها بسیار سست و دمدستی هستند!
طبیعی است که هر ایرانی وطندوستی حمله به کشور را محکوم میکند. اگر هم میبینیم که عدهای دوست داشتند که حکومت توسط این حمله ساقط شود، از عجایب تاریخ است. ظاهرا حکومت به گونهای بازی کرده که بعضی صراحتا برای به زیر کشیدن وی، دست به دامان نیروهای بیگانه میگردند.
جایگاه و مقام شهدا نیز خارج از جناحبندیها و دعواهای سیاسی در فرهنگ ایران مشخص است و تکریم ایشان از آداب و عرف آشنای ماست.
در جنگی چنین نابرابر، نامشخص و گسترده که بسیاری شهروندان و خانوادهها را از خانه و کاشانه فراری میدهد و شاکله زندگیشان را به هم میریزد؛ چه وقت ممکنی برای واژگونسازی حکومت و قیام خیابانیست که بعضی چون چنین نشده، آنرا دلیل حمایت مردم از حکومت دانستهاند.
بخشی از اصلاحطلبان سابق و فعلی و البته غیراصلاحطلبانی چند نیز، در این شرایط به حمایت از حکومت برخاستند که ریشهها و دلایل بسیاری دارد که در ظرف این یادداشت نیست. اما بسیاری از مردم کوچه و بازار، همراستای حاکمیت نبودند. گرچه همداستان با متجاوزین نیز نمیباشند.
صحنههای ایثارگرانه در بین مردم و امدادگران نیز از خصایص پایدار بین مردمان ایرانزمین است و ربطی به این جنگ یا آن بحران ندارد. بخش وسیعی از جامعه همواره در زمانه بحران پشتیبانی از دیگران را اصل میدانستهاند و بیشائبه پا به میدان گذاشتهاند و نمیتوان آنرا مصادره به مطلوب کرد.
از اینرو پدیدهای که آنرا همبستگی مردمی یا ملی میدانند ربط چندانی به دفاع مردم از عملکرد حاکمیت ندارد و ناشی از عوامل دیگری است؛ و البته باید توجه کرد که میزان همین همبستگی هم، نسبت به موارد مشابه، کمتر بوده و چندپارگیهای بسیاری را در بین مردم کماکان شاهد هستیم.
نتیجهگیری:
دنیای امروز و دنیای مدرن فارغ از دستهبندیهای سیاسی و جغرافیایی مبتنی بر علم و دانش است. بنیان جامعه امروزه بیش از 300 سال است که بر مبانی علمی بنا شده و چه خوشمان بیاید و یا نیاید، زمین بازی امروز قانونمندیهای مشخص خود را دارد. یا بر اساس این قوانین پیش میرویم یا در رویا و فریب سیر میکنیم. رویاپردازان ممکن است بر اساس شانس گاهی هم امتیازاتی کسب کنند ولی آنانکه بر اساس قانونمندیها رفتار میکنند همیشه پیروز خواهند بود.
مشارکت فراگیر مبتنی بر آزادی، محوریت دانش و علم، ضرورت حیاتی زیرساختها و ساختارهای کارآمد، حرکت متناسب با تحولات اجتماعی و جهانی، تعریف واقعی از منافع ملی، اصل آموزش و توانمندسازی نیروی انسانی برای مواجهه با نظامات کنونی جهان؛ قانونمندیهای امروز جامعه مدرن هستند. یا آنها را باور و عملیاتی میکنیم یا قطع شکست میخوریم. و هر تلاشی برای اینکه چنین شکستی را به عنوان پیروزی یا سعادت به جامعه تلقین کنیم، دیر یا زود خود محکوم به شکست است. کسانی که در کرسیهای حاکمیتی هستید یا این قانونمندی را قبول دارید و بر اساس آن عمل میکنید یا با دادن آدرسهای غلط، این فرصت را نیز از جامعه سلب و ما را به شکست و تحقیر نزدیکتر میکنید.
این رخداد، در صورتی میتواند برای ما مفید و مثمرثمر باشد و راهی جدید را پیشِ روی توسعه و پیشرفت کشور بازکند که این قانونمندیها مورد توجه قرار گیرد. قانونمندیهایی که در تمام صدواندی سالِ پس از مشروطه، مداوما از جانب خیرخواهان و دلسوزان وطن فریاد زده شده و مورد توجه قرار نگرفتهاند. این تلههای سهگانه میتوانند به راحتی ذهن تحلیلگران حاکمیتی را اشغال و آشفته کنند و مانع تحلیل دقیق و صحیح گردند. البته نشانههایی وجود دارد که تحلیلگران کلان و اصلی و البته پشتپرده، آگاه به رخدادها و تلهها هستند اما متاسفانه نتیجهگیری نهائی ایشان فرسنگها با نتیجهگیری مطلوب ما و کشور ایران فاصله دارد. ایشان در نتیجهگیری خویش متمرکز بر حفظ هسته سخت، کنترل و نظارت شدیدتر، تکنولوژیهای جنگی و امنیتی وارداتی بهروزتر و ... هستند و راهکارهای متناسب با این را توصیه میکنند و پیشنهاداتی مشابه آنچه در این یادداشت مرور شد را به هیچ میانگارند.
حال باید منتظر ماند و دید که در هفتههای آینده چه پیش خواهد آمد و آیا این همه هزینه میتواند ما را به مسیر و ریل توسعه، آزادی و رفاه رهنمون شود یا خیر؟
حزب اراده ملت ایران , حاما , افشین فرهانچی , احمد حکیمی پور , سوسیال دموکراسی , اصلاحات , اصلاح طلب , حسین اکبری بیرق , رحیم حمزه , پیام فیض , مسعود خادمی , زهره رحیمی