پروژه وفاق و جایگاه اصلاح طلبی
پروژه وفاق پزشکیان؛ رجعتی به دوران پیشا خاتمی
سیاست داخلی
بزرگنمایی:
با برآمدن دولت محمد خاتمی، حاکمیت نسبتا یکپارچه در جمهوری اسلامی ایران که از دهه شصت شروع شده بود، دچار انشقاق و تفرقه شدیدی شد که در مقاطعی حتی به حذف تعداد زیادی از نیروها منجر شد که تا قبل از سال ۱۳۷۶ با یکدیگر در حکومت شریک بودند. تلاشهای مقام رهبری و آقای هاشمی رفسنجانی نیز در طی سالهای بعد موثر نبود و حتی منجر به تشدید این انشقاقات شد و خود آقای رفسنجانی نیز به یکطرف این جدل رانده شد.
افشین فرهانچی
بخش اول:
با برآمدن دولت محمد خاتمی، حاکمیت نسبتا یکپارچه در جمهوری اسلامی ایران که از دهه شصت شروع شده بود، دچار انشقاق و تفرقه شدیدی شد که در مقاطعی حتی به حذف تعداد زیادی از نیروها منجر شد که تا قبل از سال 1376 با یکدیگر در حکومت شریک بودند. تلاشهای مقام رهبری و آقای هاشمی رفسنجانی نیز در طی سالهای بعد موثر نبود و حتی منجر به تشدید این انشقاقات شد و خود آقای رفسنجانی نیز به یکطرف این جدل رانده شد.
دولت خاتمی با میداندادن به نیروهایی که از زیر چتر نظام بیرون آمده بودند و برای اصلاحات ساختاری تلاش میکردند، شکاف پنهان را آشکار کرد و تلاشهای خاتمی و بعدا کروبی برای متعادل کردن شرایط چندان مثمرثمر نبود. این بحران در سال 1388 به اوج خود رسید و حذف کامل بخشی از نیروها و کم اثر شدن بخشی دیگر را شامل گردید. دولتهای بعدی نیز بدلایل متعددی نتوانستند که این شکاف را پرنمایند؛ حتی دولت حسن روحانی علیرغم متعادل بودن در این امر ناموفق بود.
در طی این سالها مشخص گردید که نیروهای جریان اصولگرا و خصوصا بخش تندروتر این جریان؛ خواست، اراده و توان بازگرداندن حاکمیت به یکپارچگی پیشین وجود ندارند. دو دولت احمدی نژاد و رییسی، بیشتر به یکدست سازی حاکمیت به نفع جریان خویش عمل کردند و دنبال برنامهای برای پرکردن شکاف ایجاد شده نبودند.
لذا با دشوارتر شدن شرایط بیرونی و احتمال برآمدن دولتی جنگ طلب در آمریکا، اینبار حاکمیت عزم خود را جزم نمود که با کمک نیروئی متعادل اما نزدیک به جریان اصلاح طلب، پروژه پر کردن شکاف را جلو ببرد تا توان مقابله نظام و تابآوری آنرا بالا ببرد. دولت مسعود پزشکیان مولود چنین شرایطی بود.
این دولت بعد از استقرار، پروژه وفاق را کلید زد و توانست به خوبی هر پنج دسته دخیل در حاکمیت طی دهههای گذشته را با حداقل تنش زیر چتر خویش جمع نماید. این دولت با ندادن فضا به اصلاحطلبان تندرو و ساختاری و بکارگیری اصلاحطلبان و اصولگرایان معتدل فعلا توانسته است که علیرغم بعضی اعتراضات، هر پنج طیف سیاسی داخل نظام را متشکل نماید. جنگ دوازده روزه آزمونی بود که این وفاق را در عمل مورد ارزیابی قرار داد و نشان داد که پروژه موفق بوده است.
در این میان نقش و جایگاه جریان اصلاحطلب بسیار حیاتی بود. اصلاحطلبان و نهادهای سیاسی منسوب به ایشان بر خلاف چند دهه گذشته که مداوما از ریل نظام خارج میشدند؛ توانستند با ظرافت، مجددا جایگاه خویش را در داخل نظام احیا نمایند.
ایشان با طرد آرام و بطئی ساختارشکنان از داخل خویش و مرزگذاری با جریانات تحولخواه و معتقد به گذار، توانستند موقعیتی مشخص در ذیل چتر نظام را برای خویش فراهم کنند. شبیه به توصیهای که در سال 1388 به میرحسین موسوی و مهدی کروبی شد و ایشان بدلایل خاص قبول نکردند.
شورای هماهنگی جبهه اصلاحطلبان با بهرهگیری از تجارب پیشین و در هماهنگی با جریانات معتدل اینبار توانستند که خود را با نظام در سطح کلان هماهنگ نمایند و نقدهای خود را در حدی فروکاهند که در دایره حاکمیت بگنجد.
حاکمیت نیز به این تغییر سیاست واکنش مثبت نشان داده است و بجز تک مضرابهائی که گاها از جانب جبهه پایداری و کیهانیان میشنویم، کلیت جریان اصلاحطلبی را در دایره نظام پذیرفته است. گرچه هنوز به این جریان اعتماد کاملی ندارد ولی با رصد، نظارت و کنترل مداوم تلاش میکند که نگذارد این جریان به مسیری بغلتد که بعد از 1378 در آن فرو رفت.
اکنون پنج طیف سیاسی متفاوت را میتوان در ذیل حاکمیت رسمی جمهوری اسلامی تعریف نمود. جریان اصولگرا، جریان اعتدالی، جریان اصلاحطلب، جریان پایداری و جریان احمدی نژاد. همه این جریانات در ذیل نظام قرار گرفتهاند و با یکدیگر در حاکمیت شریک اند. گرچه بین ایشان تنشهائی هم وجود دارد ولی پذیرفتهاند که با یکدیگر نظام را نگاهداری و نگاهبانی نمایند، تقریبا شبیه به شرایطی که قبل از دوم خرداد 1376 در حکومت وجود داشت.
از اینرو میتوان تا اینجای کار دولت مسعود پزشکیان را موفقترین دولت، بعد از دولت آقای رفسنجانی در همراه نمودن و یکپارچهسازی نیروهای معتقد به نظام جمهوری اسلامی در ساختار اجرایی کشور دانست.
بخش دوم:
اما شرایط فعلی چند تفاوت مهم با دهه هفتاد دارد که در ادامه به مهمترین آنها اشارهای میکنیم:
اول اینکه در دهه هفتاد اکثریت مردم را همین گروهها (البته با اسامی دیگری) نمایندگی میکردند و بیش از 70 درصد مردم (بر اساس مشارکت در انتخاباتها) در ذیل آنها میگنجیدند. در حالیکه اکنون کمتر از 50 درصد از مردم در ذیل این گروههای پنجگانه قرار میگیرند. گرچه باید توجه داشت که گرچه این گروهها اکثریت مطلق حویش را در بین جامعه از دست دادهاند ولی اکثریت نسبی با ایشان است و آن بیش از 50 درصدی که در ذیل این گروهها قرار نمیگیرند بسیار متفرق هستند و سازماندهی کمی دارند.
دوم اینکه برخلاف دهه هفتاد که خارج از این جریانات، گروه کوچکی در قالب اپوزوسیون داخلی مسالمتجو فعالیت میکرد (نظیر جریان نهضت آزادی، ملی مذهبیها، فعالین جبهه ملی، روشنفکران مستقل و کانون نویسندگان، جریان حامی آقای منتظری و ...)، اکنون طیف بسیار وسیعتری از کنشگران و فعالان سیاسی در قالب جریان اپوزوسیون داخلی و تحولخواه و خواهان گذار فعالیت مینمایند.
سوم اینکه مشکلات و بحرانهای اقتصادی و اجتماعی پیش روی کشور، گستره و عمق بیشتری پیدا کرده است و حل آنها مشکلتر شده است. خروج بسیاری از نیروهای جوان، کارآمد و باهوش از کشور یا دایره مدیریت، باعث کاهش توان حکومت برای حل این معضلات گردیده است.
دولت پزشکیان شاید میتوانست در هدفگذاری خویش؛ در کنار وفاق در حاکمیت، به دنبال وفاق با بخشی از جامعه که توسط این گروهها نمایندگی نمیشود هم برود، اما خیلی زود متوجه شد که این فرایند هم بسیار بزرگتر از توان دولت است و هم اینکه حاکمیت در این مرحله قصدی برای این موضوع ندارد. لذا سریعا از تعمیم پروژه وفاق به سایر حیطهها منصرف گردید. (بسیار مشابه بحث برجام، که شاید اگر به برجام دو یا سه منتهی میشد شرایط کشور با الان تفاوت بسیاری داشت)
در مورد توان حل مشکلات و معضلات موجود توسط دولت و سایر نهادهای حاکمیتی (علیرغم کنار گذاشتن بعضی از اختلافات و تنشها بین جریانات سیاسی موجود با ابتکار عملی که توسط حاکمیت بخرج داده شد) تردید زیادی وجود دارد و در عمل دیده شد که کماکان دولت و سایر نهادهای موثر و مهم نمیتوانند این مشکلات را بطور صحیح مدیریت و حل نمایند. لذا پروژه وفاق در شکل فعلی آن مُسکنی کوتاهمدت برای کاهش تنشهای سیاسی بوده است و حاکمیت باید ایدههای موثرتری را برای گذار از این شرایط بکار گیرد.
حزب اراده ملت ایران , حاما , افشین فرهانچی , احمد حکیمی پور , سوسیال دموکراسی , اصلاحات , اصلاح طلب , حسین اکبری بیرق , رحیم حمزه , پیام فیض , مسعود خادمی , زهره رحیمی