ارزش پاسخگویی
اندیشه
بزرگنمایی:
در سیاست، هیچچیز خطرناکتر از کلامی نیست که بیپاسخ رها شود و تصمیمی نیست که بیتوجه به پژواک آن، تبعات سنگین اش بر دوش مردم بیفتد.
علیرضا مقدم
در سیاست، هیچچیز خطرناکتر از کلامی نیست که بیپاسخ رها شود و تصمیمی نیست که بیتوجه به پژواک آن، تبعات سنگین اش بر دوش مردم بیفتد.
ما در جهانی زندگی میکنیم که مسؤولیتپذیری، بیش از آنکه اصل بنیادین سیاست باشد، به امری تجملی، متظاهرانه یا فانتزی یا غیرضروری تبدیل شده! امری که تنها در سخنرانیها جلوهگری میکند، نه در کنشها.
از سواحل آمریکا تا خاورمیانه، از پارلمانهای دمکراتیک تا دولتهای متمرکز، هر روز با تصمیماتی مواجهیم که با جسارت اعلام میشوند اما با سکوت ازکنار هزینهها و عواقبشان عبور میشود!
مسؤولیتپذیری در معنای دقیق خود، نه تنها پاسخدادن به نتایج یک عمل سیاسی، بلکه پیشبینی پیامدهای آن پیش از اجراست. در نبود این فضیلت، سیاستورزی به نوعی قمار اخلاقی بدل میشود؛ قمار با سرنوشت ملتها!
در سالهای اخیر، ما با چهرههایی در صحنه جهانی روبهرو بودهایم که بدون کمترین درک از مسؤولیت تاریخی سخنان خود، منازعات جهانی را تشدیدکردهاند. از جمله جورج بوش که با استناد به اطلاعات نادرست، شعله جنگ عراق را برافروخت؛ تصمیمی که نهتنها میلیونها نفر را آواره کرد، بلکه منطقه را به بیثباتی کشاند، بیآنکه پاسخ مستقیمی از او در قبال تبعات انسانی آن مطالبه شود.
در ایران نیز، شاهد چهرههایی هستیم که گاه از تریبونهای رسمی، سخنانی میگویند که آثارشان تا سالها بعد بر دوش مردم باقی میماند. یکی از بارزترین نمونهها، اظهارات رئیسجمهوری سابق در مورد اسرائیل بود؛ سخنانی با بار شدید تحریکآمیز که بدون ملاحظه در مورد مذاکرات در جریان هستهای با اروپا بیان شد. بهروشنی میتوان دید که نه محتوای آن گفتار – که تهی از تدبیر بود – بلکه زمانبندی و بستر آن چگونه مسیر دیپلماسی ایران را پیچیدهتر کرد.
به نحوی که وزیر خارجه وقت آلمان صراحتاً اعلام کرد که سخنان احمدینژاد، فضای مذاکرات را دشوارتر کرده است. با این حال، او نه عذر خواست، نه توضیحی داد، و نه حتی تلاشی برای اصلاح مسیرنمود و امروز در برابر جنگ 12روزه اخیر، تنها کسی بود که روزه سکوت گرفت و تماشاگر باقی ماند!
و البته این فقط یک نمونه از قصور در مسؤولیتپذیری است! پدیدهای که نه به مرزها محدود میشود، و نه به جناحها. در غرب نیز، سیاستمدارانی بودهاند که بدون تأمل در نتایج، طرحهایی را تصویب کردند یا سخنانی را بر زبان راندند که بعدتر موجی از بحران و آشوب آفرید!
مشکل فراتر از اشتباه است. چون مسأله اشتباهکردن نیست که امری طبیعیاست. بلکه مسأله فقدان شجاعت برای پذیرش آن اشتباه است. سیاستمدارانی که خود را مصون از خطا میدانند، هرگز عذر نمیخواهند. و ملتها، بار این تکبر را به دوش میکشند.
اما این مسؤولیتگریزی، تنها محدود به سیاستمداران نیست، گروهی از روشنفکران نیز، گاه در بزنگاههای تاریخی، بجای روشنگری، بر طبل سادهانگاری و هیجان کوبیدهاند. کسانی که در بحبوحه شکلگیری فاشیسم، خواستار خلع سلاح کامل کشور خود بودند. همانهایی که از صلح سخن میگفتند، درحالیکه دشمن درحال استقرار توپخانههایش پشت مرزها بود.
و در روزگار ما، برخی دیگر با زبانی مغشوش از آخرالزمان و انرژی پنهان سخن میگویند. مدعی کشف رموز پنهان تاریخ و آیندهاند، اما وقتی پای مسؤولیت گفتارشان به میان میآید، یا غایباند یا در حال طرح ادعای تازهای در سیارهای موازی. انگار که مأموریت دارند غذای اندیشه را آلوده کنند تا کسی میلی به خوردن آن نداشته باشد.
و پشتوانه این مسؤولیتگریزی، دو گروه فشار قرار دارد؛ در یک سو، حافظان ارزشهایی ایستادهاند که هر اصلاحی را «سازش» می خوانندش. برای آنان کوچکترین نرمش یا بازنگری در سیاستها، به معنای خیانت به انقلاب و آرمانهاست! چرا که هویت فرهنگی و سیاسی خود را چنان تعریفکردهاند که هر تغییری گویی به هویت آنها آسیب میزند! در دیگر سوی براندازانی هستند که هر تغییر تدریجی را ترفند حکومت میدانند! بدون اینکه پیچیدگی و فاصله انسان و جامعه را درنظر بگیرند آنقدر در نفی غرقاند که راهی برای ایجاب باقی نگذاشتهاند!
و در این میان، صدای عقل، صدای اصلاح، صدای مسؤولیتپذیری، گم میشود.
اما گفتیم که مسؤولیتگریزی فقط در سیاستمداران خلاصه نمیشود. گاه روشنفکران _آنهایی که باید چراغ راه باشند-خود به سایهافکنان مسیر بدل میشوند. بعضیشان پشت واژهها پنهان میشوند، بیآنکه بهای هیچ تصمیمی را بدهند؛ تئوری میسازند، نسخه میپیچند، و هرگاه تبعات نسخهشان آشکار میشود، یا سکوت میکنند یا مسیر را عوض میکنند، بیآنکه حتی دستی به پیشانی بکشند و بگویند: "شاید خطا کردم".
تاریخ، نمونههای جالبی دارد. مثلاً برتراند راسلِ بزرگ، همان فیلسوف صلحطلب و دقیقنگر، زمانی آنچنان با حرارت و از منظر دانای کل از خلع سلاح بریتانیا سخن میگفت تو گویی جهان گل و بلبل است و سرشار از منطق و تفاهم! اما این دفاع درست در دورانی بود که هیتلر داشت کارخانههای تسلیحاتیاش را فعال میکرد و نقشهِ جنگی جهانی را در ذهنش طراحی میکرد. اینگونه شد که گاه اندیشه از واقعیتها جا میماند.
البته مصداق راسل فقط یک نمونه از امکان سهو و خطاست چرا که بعد ها هیچگاه روی آن اصرار نکرد و دیگران را به کج فهمی متهم ننمود! حال آنکه امروز در سرزمین ما هم، کم نیستند کسانی که با لحن مرموز و مضامین آخرالزمانی از آیندهای حرف میزنند که هیچ نسبتی با حال ندارد. گویی تاریخ نه روندی پیچیده، بلکه یک سریال رمزآلود است که تنها خودشان به سناریواش دسترسی دارند.
در ظاهر، روشنفکرند؛ در باطن، چیزی شبیه واعظان مدعی کشف اسرار. تناقضگویی، دگماندیشی، و گزارههای شبه علمی چاشنی حرفهایشان است. برایشان مهم نیست جامعه به چه سمتی میرود؛ مهم این است که «نقش خود را» بازی کنند، حتی اگر آن نقش، تنها آلودن خوراک اندیشه باشد! اندیشه! اندیشهای که سیال است و از ژرفای تجربه و تخیل هزارهها میجوشد،گرانمایهترین میراث بشریت و چراغی است که از دل تاریکیها میتابد، و بدون آن، گفتار انسان فقط صداییاست که در طبیعت پژواک مییابد و گم میشود! به این تعریف روشنفکری، اگر تعهدی به ذات اندیشه نداشته باشد، به سرعت بدل میشود به فانتزی و فانتزی اگر قدرت نداشته باشد که با زندگی تماس بگیرد، فقط سرگرمی است. اما یک سرگرمیای خطرناک... وقتی با ادعای رهبری فکری آمیختهشود.
حزب اراده ملت ایران , حاما , افشین فرهانچی , احمد حکیمی پور , سوسیال دموکراسی , اصلاحات , اصلاح طلب , حسین اکبری بیرق , رحیم حمزه , پیام فیض , مسعود خادمی , زهره رحیمی